امام حسین بن علی بن أبی طالب (علیهم السلام) امام سوم شیعیان، سرور آزادگان و الگوی آزادیخواهان جهان است. وی نوه دختری رسول خدا حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) بود و بسیار مورد علاقه آن حضرت قرار داشت. آن حضرت درباره او فرمودند: «حسین از من است و من از حسینم، خداوند دوست میدارد كسى را كه حسين را دوست بدارد،…».
آن حضرت هنگام رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، شش ساله بود. آن حضرت در دوران پدرش علی بن ابیطالب (علیه السلام) نیز از موقعیت والایی برخوردار بود.
امام حسین (علیه السلام) مظهر صفات پسندیده و کمالات نفسانى و در همه جهات اخلاقى و رفتاری، نمونه کامل رسول الله (صلی الله علیه و آله) بود. سیره اخلاقی و رفتاری سیدالشهداء (علیه السلام)، نشاندهنده روح بلند او و نشان تربیت در دامان پیامبر و علی (علیهما السلام) و تجسم قرآن کریم در عمل و اخلاق او است. ایشان دارای صفات، اخلاق و رفتارهای بسیار پسندیدهای بود؛ همچون علم، بخشش، بزرگواری، فصاحت، شجاعت، تواضع، دستگیری از بینوایان، عفو، حلم و …
آن حضرت در روز دهم محرم سال 61 هجرى، در سن 57 سالگى در كربلا به شهادت رسيد. مرقد ايشان، برادران، فرزندان و يارانش در شهر كربلا در کشور عراق قرار دارد. خداوند در تربت ايشان شفا، و در داخل حرم آن حضرت (علیه السلام) استجابت دعا را قرار داده است.
آنچه در پی می آید آشنایی با حیات آن بزرگوار است. متن اصلی حاصل تلاش محققان فاضل “مؤسسه رواق حکمت” است که به وسیله عاشوراپژوه معاصر حجت الاسلام «سید علیرضا حسینی (عارف)» مورد بازبینی و اضافات قرار گرفته است:
* امام حسین (علیه السلام) در یک نگاه
نام: حسین
كنيه: ابو عبدالله
پدر: امیرالمؤمنین على (علیه السلام)
مادر: سیدة النساء فاطمه (علیها السلام)
پدربزرگ مادری: رسول گرامی خدا حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله)
مادربزرگ مادری: اولین زن مؤمن به اسلام حضرت خدیجه کبری (علیها السلام)
پدربزرگ پدری: جناب ابوطالب بن عبدالمطلب (علیهما السلام)
مادربزرگ پدری: بانوی با فضیلت جناب فاطمه بنت اسد (علیها السلام)
القاب: سید الشهداء، سید الاحرار، ابو الاحرار، ابو الشهداء، وارث الانبیاء، ثار الله و …
تاریخ تولد: روز سه شنبه و يا پنج شنبه سوم ماه شعبان سال سوم هجری قمری
محل تولد: شهر مدينه منوره (یثرب) در شبه جزیره عربی[1]
تاریخ شهادت: روز دهم محرم الحرام سال 61 هجرى قمری (معروف به روز عاشوراء)
محل شهادت: کربلاء (اسامی دیگر: طف، نینوا، قاضریه)
همسران: 1. شهربانو 2. لیلی 3. زنی از قبیله قضاعه 4. رباب 5. ام اسحاق 6. دختر طلحة بن عبيداللَّه
فرزندان: آن حضرت دارای فرزندان متعدد بود: پسران: ۱. امام علی بن الحسین السجاد معروف به زین العابدین(ع)، ۲. علی بن الحسین الاصغر معروف به علی اکبر، ۳. جعفر بن الحسین ۴. عبدالله بن الحسین معروف به علی اصغر ۵. محمد بن الحسین (بنا بر برخی نقل ها) و ۶. ابراهیم بن الحسین (بنا بر برخی نقل ها). دختران: 1. فاطمة بنت الحسین 2. سکینة بنت الحسین 3. زینب بنت الحسین (بنا بر برخی نقل ها) و 4. رقیة بنت الحسین (بنا بر برخی نقل ها)
مدفن و بارگاه: شهر کربلاء در جنوب کشور عراق کنونی
* ولادت امام حسین (علیه السلام)
در مورد تاریخ ولادت امام حسين (علیه السلام) اقوال مختلفی گفته شده است که به صورت اجمال، به برخی از آنها اشاره میشود:
امام حسين (علیه السلام) دومين فرزند برومند حضرت على و فاطمه (علیهما السلام) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت، در خانه وحى و ولايت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) رسيد، به خانه حضرت على و فاطمه (علیهما السلام) آمد و به اسماء فرمود تا كودک را بياورد. اسماء او را در پارچهاى سپيد پيچيد و خدمت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) برد، آن حضرت به گوش راست ایشان اذان و به گوش چپ او اقامه خواند.[2]
بنابر گفته ابن شهر آشوب: امام حسين (علیه السلام) در سال خندق (جنگ خندق)، در مدينه طيبه روز پنج شنبه يا سه شنبه، پنجم شعبان سال چهارم هجرى، در مدينه به دنيا آمد. ولادت امام حسين (علیه السلام) ده ماه و بيست روز بعد از ولادت امام حسن (علیه السلام) واقع گرديد. روايت شده: فاصله بين ولادت امام حسين و امام حسن (علیهما السلام) از مدت يک حمل كه حداقل آن شش ماه است، بيشتر نبود.[3]
شهيد اول میگوید: ایشان در آخر ربيع الاول سال سوم هجرى در مدينه به دنيا آمد. همچنین گفته شده: ولادت او در روز پنج شنبه؛ سيزدهم ماه رمضان بوده است.[4]
شیخ مفید میگوید: ایشان در شب پنجم شعبان سال چهارم هجرى در مدينه بهدنيا آمد و مادرش فاطمه (علیها السلام) او را نزد جدش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آورد، آن حضرت بهديدار او خرسند شده، وی را حسين ناميد.[5]
اما قول مشهور و برگزيده آن است كه حضرت در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرى در مدينه منوره به دنيا آمده است.
* پدر و مادر امام حسین (علیهم السلام)
نهال پاک امام حسین (علیه السلام) ، از مادری چون فاطمه زهرا (علیها السلام)؛ سیده نساء عالمیان، است که خداوند او را به فضل خویش طاهر گردانید. او فاطمه زهرا (علیها السلام) حقیقتی است که اخگری از روح پدر و فیضی از نور او را دارد و پروردگار عالم، دوستی او بر مسلمین را واجب فرموده است، تا جزئی از عقیده و دینشان باشد، در حالی که فضیلت و جایگاه عظیمش را در اسلام گسترده ساخته تا الگویی برای زنان امتش باشد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در حق ایشان فرمودند: «خداوند برای خشم تو خشمگین میشود و برای رضای تو خشنود میگردد…».[98] و «همانا فاطمه پاره تن من است، مرا میآزارد آن چه وی را بیازارد و مرا به زحمت میاندازد، آن چه وی را به زحمت اندازد…».[99]
اما پدر بزرگوار امام حسین (علیه السلام)، امام علی (علیه السلام)، پیشوای حق و عدالت در زمین، برادر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و دروازه علم آن حضرت است، کسی که نسبت به وی به منزله هارون به موسی بود و نخستین کسی بود که به خدا ایمان آورد و پیامبرش را تصدیق کرد.
حضرت علی (علیه السلام) از طلوع فجر دعوت اسلامی سنگینی بار جهاد مقدس را بر دوش گرفت و در مواضع هولناک فرو رفت و با نیروهای شرک و الحاد، درگیر نبردی هراس انگیز و تنگاتنگ شد تا این که این دین، با بازویی قوی از جهاد و کوششهایش پای گرفت. خداوند وی را به هر مکرمتی گرامی داشت و به هر فضیلتی مخصوص گردانید، وی پدر ائمه طاهرین (علیهم السلام) است که سرچشمههای حکمت و نور را در زمین پراکنده ساختند.
* نام و کنیه امام حسين (علیه السلام)
روایات فراوانی از طریق اهل سنت و شیعه تصریح دارند بر این که نامگذاری امام حسین (علیه السلام) بهوسیله رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بوده و در برخی از آنها چنین آمده که حضرت فرمودهاند: این نامگذاری به دستور جبرئیل (علیه السلام) و در نقل دیگری به دستور خداوند متعال بوده است. در اینجا به چند نمونه اشاره میشود:
امام زین العابدین (علیه السلام) فرمود: «… وقتی حسين (علیه السلام) متولد شد، خداى عزوجل، به جبرئيل (علیه السلام) وحى فرمود كه براى محمد (صلی الله علیه و آله) پسرى متولد شده، برو به او تبریک و تهنيت بگو و بگو على (علیه السلام) نسبت به تو، مانند هارون (علیه السلام) نسبت به موسى (علیه السلام) است، پس او را به نام پسر هارون نامگذاری کن. پس از اين كه جبرئیل (علیه السلام) نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرود آمد، به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تبريک گفت و به آن حضرت عرض کرد: على (علیه السلام) براى تو مانند موسى (علیه السلام) نسبت به هارون (علیه السلام) است، اين نوزاد را با پسر هارون (علیه السلام) همنام كن.[6] [7]
امام رضا (علیه السلام) از امام سجاد (علیه السلام) نقل میکند: بعد از ولادت امام حسین (علیه السلام)، پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به على (علیه السلام) فرمودند: ميل دارى نام پسرم را چه بگذارى؟ فرمود: من در اين مورد از شما پیشی نمیگیرم و ليكن دوست داشتم او را به «حرب» نامگذارى كنم. پيامبر فرمود: من هم قبل از اينكه خداوند در اين مورد دستورى ندهد، پيشقدم نخواهم شد. در اين هنگام جبرئيل (علیه السلام) نازل شد و عرضه داشت: (ای رسول خدا) پروردگارت به تو سلام میرساند و مىفرمايد: او را بهنام فرزند هارون «برادر حضرت موسی (علیه السلام)» نامگذارى كن، پیامبر فرمود: نام فرزند هارون چه بوده؟ گفت: «شبير». فرمود: زبان من عربى است، جبرئيل گفت: او را «حسين» نام بگذار، پيامبر همين نام را براى وى برگزيد.[8]
ابن شهر آشوب در كتاب مناقب مینویسد: نام آن بزرگوار (به عربى) حسين و در تورات: شبير و در انجيل: طاب است.[9]
در مورد کنیه آن حضرت، در كتاب كشف الغمة از كمال الدين بن طلحه نقل شدهاست: كنيه امام حسين (علیه السلام) فقط ابو عبد اللَّه است،[10] اما در كتاب مناقب آمده است: …كنيه آن حضرت: ابو عبد اللَّه و ابو على است.[11]
* القاب امام حسين (علیه السلام)
در مورد القاب امام حسین (علیه السلام) باید گفت: با توجه به ابعاد مختلف شخصیتی آن حضرت، حدود 313 نام و لقب در کتابهای سیره برای ایشان ذکر شده که هر یک از آنها به یکی از کمالات آن حضرت اشاره دارد که در این مقال مختصر به تعداد اندکی از آنها اشاره میشود:[12]
1. عطشان: تشنه در کربلا.
2. مظلوم: ستمدیده.
3. قتیل العبرات: کشته اشکها.
4. سید الشهداء: سرور و سالار شهیدان.
5. ثار الله: خون خدا.
6. قتیل الله: کشته شدهای از قبیله خداوند.
7. وتر الله: دارای معانی ثار الله و قتیل الله است.
8. خامس اصحاب کساء: پنجمین نفر از اصحاب حدیث کساء.
9. وارث: ارث برنده از انبیاء.
10. موضع سرّالله: محل نگهداری رازهای خداوند.
11. الدلیل علی الله: دلالتکننده بر وجود خداوند.
12. مجاهد: جهاد کردن با کافران برای آزادی.
13. شهید: شاهد، شهادت دهنده، کشته شدن در راه خدا و دین.
14. رشید: خوش قد و قامت، رستگار، دلیر و شجاع.
۱۵. غریب الغرباء: تنها و بی یاور، غریبترین غریبان.
16. شاهد: گواه، حاضر.
17. حجت الله: برهان خداوند بر روی زمین.
18. خازن الکتاب المسطور: خزانه دار قرآن.
19. سفیر الله: فرستاده خداوند.
20. عابد: عبادت کننده.
21. سید شباب اهل الجنة: سرور جوانان بهشت.
22. سفینة النجاة: کشتی نجات آدمیان.
23. امام: پیشوا.
24. مقتول: کشته شده.
25. زکی: پاکیزه، پارسا.
26. عبدالله: بنده خاص خدا، شهیدی که عبد خداوند و مطیع اوامر الهی بود.
27. وحی الله: مورد وحی و الهام خداوند
28. قتیل الکفرة: شهید به دست کافران.
29. ولیّ الله: قریب و نزدیک به خداوند از نظر معنوی.
30. سبط پیامبر: نواده پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله).
31. آل الله: خاندان خداوند (از لحاظ معنوی).
32. ابوالشهداء: پدر شهیدان.
33. ابوالاحرار: پدر آزادگان.
34. ابوالمجاهدین: پدر مجاهدان.
35. خامس آل عبا: پنجمین نفر از اصحاب کساء.
36. ثارالله: خون خدا.
37. سلطان کربلا: بزرگ شهید کربلا.
38. وترالموتور: تنها گذاشته شده؛ آن كه كسى از وى كشته شده، ولى انتقام و يا خونبهاى او گرفته نشده است.
39. سریع العبرة: یادش به سرعت اشکها را جاری میسازد.
40. قتیل اشقیاء: کشته شده به دست شقیترین مردمان.
* توضیح برخی القاب
لقب سیدالشهداء: در اسلام دو نفر از شخصیتهای بزرگ، ملقب به لقب سیدالشهداء شدهاند:
1. حمزة بن عبدالمطلب عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله)؛ كه در جنگ اُحد به شهادت رسید و از آن به بعد، به لقب سیدالشهداء معروف شد.
2. حسین بن علی (علیه السلام): لقب سیدالشهداء را بسیاری از ائمه از جمله امام سجاد، امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) به کار بردهاند. طبق بعضی از روایات، لقب سیدالشهداء برای امام حسین (علیه السلام) نخستین بار از سوی جبرئیل (علیه السلام) به كار برده شد. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده كه فرمودند: روزى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در منزل حضرت فاطمه (علیها السلام) تشریف داشتند در حالى كه امام حسین (علیه السلام) در دامن آن جناب بودند، ناگهان آن حضرت گریان شدند و به سجده رفتند، سپس فرمودند: اى فاطمه، اى دختر محمّد! در این ساعت و در همین مكان، خداوند علىّ اعلى در بهترین صورت و زیباترین شكل خود را به من نشان داد[13] و فرمود: اى محمّد آیا حسین را دوست دارى؟ گفتم: بلى، نور دیده و گل خوشبو و میوه دل و پرده مابین دیدگان من است. سپس خداوند متعال در حالى كه دست بر سر حسین (علیه السلام) نهاده بود،[14] به من فرمود: اى محمّد: بركت از مولودى حاصل مىشود كه بركات، رحمت و رضوان من بر او است و لعنت و غضب و عذاب و ذلّت و عقوبت من بر كسى كه او را كشته و نصب عداوتش نموده و با او دشمنى كرده و با وى به جنگ برخاسته است، به طور حتم و قطع او سرور شهدا از اوّلین و آخرین، در دنیا و آخرت است[15] و آقاى جوانان اهل بهشت است … .[16]
طبق روایت مشهور دیگری كه بیشتر منابع آن را نقل كردهاند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حالی که به نقل از جبرئیل، از شهادت فرزندش خبر میداد، در ضمن دعایی، درخواست مقام سیدالشهدایی برای حسین (علیه السلام) كرد و از خدا خواست كه حسین (علیه السلام) را از سادات و سرور شهیدان قرار دهد. تعبیر «سادات الشهداء» در این روایت، بیانگر همین معنا (سیدالشهداء) است.[17]
بنابراین لقب سیدالشهداء در بین انسانها برای نخستین بار از سوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به سبط بزرگوارشان؛ امام حسین (علیه السلام) عطا شد و پس از آن، سایر امامان (علیهم السلام) بر تكرار آن تأكید كردند.
در روایتی، امام علی بن الحسین (علیه السلام) در بیان فضیلت و قداست سرزمین كربلا بر سایر زمینها به این نكته اشاره میكند كه، فضیلت كربلا به این است كه پیكر پاک سیدالشهداء (علیه السلام) را در آغوش گرفته است: امام سجاد (علیه السلام) فرمود: «خداوند متعال بيست و چهار هزار سال، قبل از اين كه زمين كعبه را خلق كند و آن را حرم قرار دهد، زمين كربلا را آفريد و آن را حرم امن و مبارک گردانید و هر گاه حق تعالى بخواهد كره زمين را لرزانده و حركتش دهد (شايد كنايه از قيامت باشد)، زمين كربلا را همراه تربتش در حالى كه نورانى و شفّاف است بالا برده و آن را در برترين باغهاى بهشت قرار داده و در آن جا آن را بهترين مسكن مىگرداند و ساكن نمىشود در آن، مگر انبيا و رسولان (يا به جاى اين فقره فرمودند: و ساكن نمىشود در آن مگر رسولان اولوا العزم). اين زمين بين باغهاى بهشت مىدرخشد، همان طورى كه ستاره درخشنده بين ستارگان نورفشانى مىنمايد، نور اين زمين چشمهاى اهل بهشت را تار مىكند و با صدایى بلند مىگويد: من زمين مقدّس و طيّب و پاكيزه و مباركى هستم كه سيد الشهداء و سرور جوانان اهل بهشت را در خود دارم».[18]
پیش از آن نیز میثم تمّار در سخنانی كه با جَبَله مَكیه داشت، این تعبیر را در باره آن حضرت بهكار برده است که: اى جبله بدان كه حسين بن على (علیه السلام) روز قيامت، سيد شهيدان (سیدالشهداء) است و … .[19]
این سخن میثم نشان دهنده این است که علاوه بر اهل بیت (علیهم السلام)، افراد نزدیک به ایشان نیز از شهادت امام حسین (علیه السلام) خبر داشته و با لقب سیدالشهداء برای آن حضرت، آشنا بودهاند.
پس از آن در روایات فراوانی كه از امام صادق (علیه السلام) نقل شده، بر این لقب شریف تاكید زیادی شده است و در حقیقت این لقب برای امام حسین (علیه السلام) از این دوره رواج فراوان یافته است. طبق روایتی امام صادق (علیه السلام) به امسعید اَحمَسِیه كه مركبی كرایه كرده بود تا در مدینه بر سر قبور شهدا برود، فرمود: چرا به زیارت سیدالشهداء نمیروی؟ پرسید: سرور شهیدان (سیدالشهداء) كیست؟ فرمود: حسین فرزند فاطمه (علیهما السلام)… .[20]
لقب ثار الله: یکی از القاب مشهور امام حسین (علیه السلام) لقب ثارالله است. در این باره نخست باید گفت: این لقب برای دو امام معصوم؛ امام علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) وارد شده است. چنان که در زیارت امام حسین (علیه السلام) می خوانیم: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ؛[21] سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون خدا».
اما در مورد معنای ثارالله، دو احتمال وجود دارد:
به معنای خونخواهی: درکتب لغت، واژۀ «الثار» را به معنای «الطلب بالدم؛ یعنی خونخواهی» معنا کردهاند.[22] بر این اساس؛ «ثارالله»؛ یعنی کسی که ولیّ دم و خونخواه او خدا است. لازم است بدانیم که ندای خونخواهی امام حسین (علیه السلام)؛ یعنی شعار «یا لثارات الحسین»، شعار قیام توابین، قیام مختار،[23] شعار فرشتگانی که کنار قبر او تا ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) میمانند،[24] شعار حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در هنگام قیام[25] و شعار یاوران شهادت طلب او است.[26]
معنایی که از واژۀ «ثارالله» بیان شد، مورد پذیرش گروه زیادی از دانشمندان اسلامی قرار گرفته است؛[27] بر طبق این معنا، «ثاراللَّه»؛ یعنى اى کسى که خونبهاى تو متعلق به خدا است و او خونبهاى تو را میگیرد؛ زیرا تو متعلق به یک خانواده نیستى که خونبهاى تو را رئیس خانواده بگیرد، و نیز متعلق به یک قبیله نیستى که خونبهاى تو را رئیس قبیله بگیرد؛ بلکه تو متعلق به جهان انسانیت و بشریت هستی، تو متعلق به عالم هستى و ذات پاک خدایى. بنابراین خونبهاى تو را او باید بگیرد، و همچنین تو فرزند على بن ابىطالب(علیهما السلام) هستی که شهید راه خدا بود و خونبهاى او را نیز خدا باید بگیرد.
به معنای خون خدا: از کلام علامۀ مجلسی استفاده می شود که «الثأر» به معنای خون و خونخواهی آمده است.[28] آن چه گفتۀ ایشان را تأئید می کند، معنایی است که کتاب لسان العرب از واژۀ «الثار» ارائه کرده است. در این کتاب آمده است: «الثَّأْرُ الطَّلَبُ بالدَّمِ، و قیل: الدم نفسه؛ یعنی واژۀ «الثار» به معنای طلب کردن خون است و گفته شده که به معنای خود خون نیز آمده است»[29] پس میتوان گفت: که حسین (علیه السلام) خون خدا است، اما آیا به راستی میتوان این معنا را پذیرفت و آیا خدا جسم است که خون داشته باشد و آیا اصولاً چنین تصوری از خدا میتواند صحیح باشد؟!
در پاسخ باید گفت: واژه هایی؛ مانند یدالله و… که در فرهنگ اسلامی به کار برده میشود، یک تعبیر کنایی یا مجازی تلقی می شود؛[30] مثلا آن گاه که گفته میشود: علی (علیه السلام) یدالله است، منظور این نیست که خدا جسم است و مانند انسان دستی دارد و دست او حضرت علی (علیه السلام) است، بلکه مقصود آن است که علی (علیه السلام) مظهر قدرت الهی است. بر این اساس؛ مصحِح اطلاق لقب «ثارالله» بر امام حسین (علیه السلام)، می تواند یکی از احتمالات زیر باشد:
اضافۀ «ثار» به «الله» اضافۀ تشریفیه است؛ یعنی این خون به الله که شریفترینِ موجودات است، اضافه شده تا کسب شرافت کند و دانسته شود که این خون، خون شریفی است؛ زیرا برای خدا ریخته شده و از این رو به خدا تعلق دارد، همان گونه که در «هذِهِ ناقَةُ اللَّه»،[31] ناقه به الله یا در «بیت الله» و «عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّم»،[32] بیت به الله و به ضمیر خطاب، برای کسب شرافت، اضافه گردیده است.[33]
انسان کاملی که در مدراج کمال به مقام قرب فرائض[34] راه یافته، «یدالله» و «لسان الله» و «ثارالله» میشود؛ یعنی دست خدا می شود که اگر خدا بخواهد کاری را انجام دهد با دست او انجام می دهد. زبان الهی می گردد که اگر خدا بخواهد سخن بگوید با زبان او سخن می گوید، و خون خدا می شود که اگر خدا بخواهد به خود و مکتب خود در جامعه، حیات ببخشد از خون او استفاده می کند. امام علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) «ثارالله» هستند؛ زیرا خونی که از آن دو امام (علیه السلام) بر زمین ریخته شد، موجب شد تا حیات تازه ای به کالبد دین دمیده شود.
به هر حال در متون دینی ما، لقب «ثارالله» برای امام حسین (علیه السلام) به کار برده شده است. ما معتقدیم که معنای اول اگرچه معنای درستی است، اما معنای دوم نیز میتواند معنایی صحیح از لقب «ثارالله» باشد و برای اهلش که به عمق این معنا راه یافته اند، از جهاتی در اولویت قرار داشته باشد.
در این نگاه، آن امام بزرگوار (علیه السلام) خون خدا است از آن جهت که خونش حیات تازهای به کالبد دین دمیده و باعث شده که نام خدا زنده گردد. خدایی که میرفت کمکم از یادها و خاطرهها محو شده و عبادتش تبدیل به عادت شود. از این جهت گفته می شود که، اسلام «نبویّ الحدوث و حسینیّ البقاء» است و بدیهی است که انسان زنده برای بقایش، نیاز به خون دارد و جاری بودن خون در رگها، نماد و سنبل زنده بودن است و آن گاه که خون از جریان و حرکت باز ایستد، مرگ شخص فرا می رسد. دقیقاً برای بقای پیکر اسلام نیز باید خونی در رگهای آن جاری باشد و بر این اساس اگر روزی این خون از آن کالبد جدا شود مرگ آن، حتمی و قطعی است و بعد از آن، تنها جسمی بی روح و بی جان می ماند.[35]
لقب قتيل العبرات (كشته اشکها): از جمله لقبهاى امام حسین (علیه السلام) قتيل العبرات (كشته اشکها) است. شهيدى كه هم يادش گريه آور است و هم اشک ريختن در سوگ او ثواب فراوان دارد.
هارون بن خارجه از امام صادق (علیه السلام) روايت كرده است كه: حسين بن على (علیهما السلام) مىفرمود: «… من كشته گريهام (اَنَا قَتِيلُ العَبرَة)، با دلى اندوهگين و قلبى سرشار از غم شهيد شدم و شايسته (لطف) خداوند چنان است كه هر غم زدهاى كه به زيارت من مىآيد، او را شاد و خوشحال به خانوادهاش باز گردانم».[36]
امام صادق (علیه السلام) در حديث ديگرى از حضرت امام حسين (علیه السلام) روايت می كند كه فرمود: «من شهيد اشک هستم، هيچ مؤمنى مرا ياد نمى كند، مگر اين كه گريان مىشود».[37]
اين صفت، در زيارتنامهها هم براى آن امام شهيد ذکر شده است، از جمله: در بخشی از زیارت نامهای که از امام صادق (علیه السلام) در نیمه شعبان و اول ماه رجب وارد شده است، آمده است که: «… و درود بفرست بر حسین مظلوم، شهید رشید، (آن) کشته اشکها و اسیر بلاها …».[38]
همچنین صفوان بن مهران از امام صادق (علیه السلام) نقل میکند که ایشان به من فرمودند: «در زیارت اربعین، در آن هنگامی که آفتاب بالا میآید، امام حسین (علیه السلام) را اینطور زیارت کن و بگو: سلام بر ولی و حبیب خدا … سلام بر اسیر بلاها، سختی و رنجها و (سلام بر) كشته اشکها …».[39]
* امام حسین (علیه السلام) سید جوانان بهشت
اولیای الهی که امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) از برجستگان آنان می باشند، همگی از شرافت خاصی نسبت به دیگر بهشتیان برخوردارند و بدین اعتبار میتوان تمام آنان را سید و بزرگ بهشتیان دانست، اما گاهی ویژگیهایی در برخی از این مقربان درگاه الهی وجود دارد که جنبه ای خاص از سیادت آنان را برجسته می سازد.
اگر به فاطمه زهرا (علیها السلام) «سیدة نساء العالمین» یا «سیدة نساء اهل الجنة» گفته میشود و اگر امام چهارم (علیه السلام) با لقب «سید العابدین» و «سید الساجدین» شناخته می شود، این بدان معنا نیست که فاطمه (علیها سلام) بر مردان و امام سجاد (علیه السلام) بر غیر عابدان و ساجدان سیادتی ندارند، بلکه به دلیل ویژگی زن بودن حضرت زهرا (علیها السلام) و دل مشغولی امام چهارم (علیه السلام) به عبادت و سجده در زمانی که دشمن، او را از دیگر فعالیت های اجتماعی محروم کرده بود، آنان مستحق داشتن چنین القابی شدند.
بر این اساس، نمی توان این پرسش را مطرح کرد که آیا تنها امام سجاد (علیه السلام) است که به دلیل داشتن چنین القابی، بر تمام ساجدان و عابدان، سیادت و سروری دارد و حتی اجدادش رسول الله (صلی الله علیه و آله) و امیر المؤمنین (علیه السلام) نیز از داشتن چنین سیادتی محروم می باشند؟!
سیادت و برتری حسنین (علیهما السلام) نسبت به جوانان اهل بهشت نیز از این دیدگاه توجیه پذیر است؛ چون این بزرگواران در اوائل ظهور اسلام متولد شده و نوجوانی و جوانی آنها مصادف با جوانی اسلام بوده و در میان مسلمانان چه در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و چه بعد از آن، هیچ کودک، جوان و نوجوانی به اندازۀ آنها از احترام برخوردار نبوده و تقوا و شخصیت آنان را نمیشود با دیگر جوانان مقایسه نمود، چنین لقب شایستهای بر آنان نهاده شد وگرنه، آنان، هم سرور جوانان بهشتیاند و هم سرور بزرگسالان و پیران اهل بهشت.
در راستای آنچه بیان شد، دو روایت در اینجا ذکر میشود: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «به زیارت قبر حسین (علیه السلام) بشتابید و در حق او جفا نکنید؛ زیرا او سید جوانان بهشتی تمام جهانیان است و او سید شهیدان جوان است».[40]
اگر در روایت فوق دقت شود، علاوه بر سید شهیدان (سید الشهداء) که لقب مشهور امام حسین (علیه السلام) است و با اینکه حضرتش هنگام شهادت در سن میانسالی بودند، لقب دیگری با عنوان «سید شهیدان جوان» نیز برای ایشان بهکار گرفته شده است که شاید اشاره به فضیلت شهیدان جوان داشته باشد که این امام بزرگوار، عنایت ویژهای نسبت به آنان دارد.
امام علی (علیه السلام) به نقل از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «فرشتهای نزد من آمد و عرضه داشت که ای محمد! … و آن دو فرزند (حسنین)، در دنیا دو بزرگوارند و به زودی سرور جوانان و پیران بهشت خواهند شد و … .[41]
در این روایت، هم اشاره به جوانان بهشتی شده و هم پیران آن، اما با توجه به اصل پذیرفته شدهای که در بهشت، پیر و کهنسالی وجود ندارد، در یک جمع بندی باید گفت که این دو نوادۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر تمام بهشتیان سروری دارند، اما این سیادت و برتری در مورد آن دسته از بهشتیانی که هنگام جوانی به شهادت رسیده و یا وفات کردهاند، نمود و جلوۀ بیشتری خواهد داشت. چنین بیانی، منافات با جوان بودن تمام بهشتیان ندارد و منظور از پیران اهل جنت پیرانی هستند که در دنیا در سن پیری وفات یافته یا به شهادت رسیدهاند.
پرسش دیگری که در این زمینه شاید به ذهن برسد آن است که با توجه به این حدیث، آیا حسنین (علیهما السلام) بر پیامبران و امامان دیگر نیز سروری و سیادت دارند که پاسخ آن را در این نکته می توان خلاصه کرد که هر سخنی را می توان دارای استثنائاتی دانست که گاه این استثنائات در داخل همان سخن بیان می شوند و گاه به دلیل وضوح و روشنی، نیازی به بیان آن نبوده و مخاطبان باید با توجه به قرائن و شواهد، متوجه آن شوند.
بر این اساس، آنچه مطمئناً از این روایت برداشت می شود، سروری این دو امام بر عموم بهشتیان است و نه افرادی چون پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امیر المؤمنین (علیه السلام)، فاطمه زهرا (علیها السلام) و … .
در این راستا، روایت ذیل که در موردی مشابه بیان شده نقل می شود:
مردی خدمت امام صادق (علیه السلام) عرضه داشت: که آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد ابوذر بیان نفرمود که او راستگوترین مردم است. امام فرمود: بلی! آن مرد گفت: پس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و امیر المؤمنین (علیه السلام) کجا هستند؟! امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) کجا هستند؟! «آیا ابوذر راست گوتر از آنها است»؟ امام بعد از بیان سخنانی فرمودند: احدی با ما اهل بیت مقایسه نمیشود. .[42]
یعنی با توجه به قرائن و شواهد به خوبی میتوان دریافت که راستگویی ابوذر با عموم مردم مقایسه شده و نه با اهل بیت (علیه السلام)، گرچه در داخل متن روایت، چنین تفکیکی وجود ندارد.
* کودکی امام حسین (علیه السلام)
امام حسین (علیه السلام) حدود شش سال از دوران کودکی خود را در زمان حیات پر برکت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و مادر بزرگوارش سپری نمود. آن حضرت تحت پرورش های الهی و آسمانی جدّ بزرگوارش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با بهترین شیوههای تربیتی پرورش مییافت و با احترام و محبت فوق العاده، روحیهٔ اعتماد به نفس و عزّت در وجود آن حضرت، رشد داده و تقویت میشد.
با توجه به این که، بازی در دوران طفولیت، یکی از نیازهای کودک است و حس کنجکاوی و قوای باطنی کودک را شکوفا ساخته، باعث خلاقیت و پرورش جسمی و روحی او میشود، مربی با همبازی شدن با کودک، نه تنها روحیه خودباوری و احساس عزت را در او تقویت میکند؛ بلکه به آموزش غیر مستقیم وی نیز میپردازد. کودکان از بازی و ورزش لذت برده و برای ابراز احساسات خویش فرصت مییابند.
امام حسین (علیه السلام) نیز از این موهبت؛ یعنی داشتن یک مربی دلسوز، دانا و مهربان، بهره مند بود. در این مورد روایات بسیاری از دوران کودکی امام حسین (علیه السلام) نقل شده که حاکی از بازی کردن شخصیت عالی مقدار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با فرزند دلبندش امام حسین (علیه السلام) است که در این جا به چند مورد آن اشاره میشود:
ابن عباس میگوید: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، حسین بن علی (علیه السلام) را در دوران کودکیاش بر دوش خود سوار کرده و با او بازی میکرد. مردی آن حضرت را دید و به حسین (علیه السلام) رو کرده و گفت: «نِعْمَ الْمَرْکَبُ رَکِبْتَ یَا غُلَامْ؛ ای پسر! خوب مرکبی سوار شدهای»! رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «وَ نِعْمَ الرَّاکِبُ هُوَ؛ و او هم خوب سواری است».[43]
ابو رافع میگوید: «من در مدینه در دوران کودکی گاهی با امام حسین (علیه السلام) همبازی بودم. به این ترتیب که سنگهای مخصوصی انتخاب نموده و به داخل حفرههایی نشانهروی میکردیم و در صورت برنده شدن، میبایستی فرد برنده بر دوش دیگری سوار میشد. هرگاه من برنده میشدم و میخواستم بر دوش او سوار شوم، حسین (علیه السلام) میگفت: «اَتَرْکَبُ ظَهْراً حَمَلَهُ رَسُولُ اللهِ؟؛ آیا میخواهی بر دوش کسی سوار شوی که او را رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر دوش خود حمل میکرد؟»، من از سواری منصرف میشدم و هرگاه او به هدف میزد، من از سواری دادن سرباز میزدم و میگفتم: من هم مثل تو سواری نمیدهم. حسین (علیه السلام) میفرمود: «اَمَا تَرْضَی اَنْ تَحْمِلَ بَدَناً حَمَلَهُ رَسُولُ اللهِ؟؛ آیا دوست نداری بدنی را که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حمل میکرد، به دوشت سوار کنی»؟ و من با کمال میل پذیرفته و او را بر دوش خود گذاشته و سواری میدادم».[44]
جابر بن عبد الله انصاری میگوید: «روزی به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رفته بودم. دیدم آن حضرت در حالی که چهاردست و پا راه می رود، حسن و حسین (علیهما السلام) را بر پشت خود سوار کرده و با آنان بازی میکند و میفرماید: فرزندانم! شتر شما چه نیکو شتری است و شما نیز چه نیکو سوارههایی هستید»!.[45]
روزى پـیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) سجده نماز را بر خلاف معمول، طولانى كرد. نماز كه تمام شد، نمازگزاران عرض كـردنـد: چرا امـروز سجده را طولانىتر به جاى آوردید؟ آیا وحى نازل شده و دستورى رسیده است؟ فـرمود: خیر، فرزندم حسین بر شانهام سوار بود، خواستم صبر كنم تا او كار خویش را انجام دهد و لذتش را از بین نبرده باشم.[46]
* نوجوانی امام حسین (علیه السلام)
درباره دوران نوجوانی امام حسین (علیه السلام) در منابع اسلامی، با کمال تأسف مطالب بسیار کمی یافت میشود. بعد از رحلت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) که در در 28 صفر سال 11 هجری رخ داد، امام حسین (علیه السلام) دوران کودکی را تمام کرد و به نوجوانی گام نهاد، امّا سالیان خوش کودکی آن حضرت به زودی بهپایان رسید. حدوداً هفت ساله بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مسلمانان را با انبوهی از سفارشها، توصیهها و دستورات قاطعی در مورد اهل بیت خود تنها گذاشت و جهان اسلام را غرق در ماتم کرد. هنوز مراسم دفن پیامبر (صلی الله علیه و آله) انجام نشده بود که فتنهها برای دستبرد به «امر ولایت»، ظهور کرد و دستورات اکید و توصیههای مکرّر پیامبر (صلی الله علیه و آله) به فراموشی سپرده شد. واقعه بزرگی؛ همچون غدیر، در پرده غفلت و تغافل رفت و علیرغم معرّفی مکرّر علی (علیه السلام) به عنوان جانشین و وصیّ رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، توصیههای اکید ایشان در مورد او نادیده گرفته شده، حکومت اسلامی غصب گردید. ریحانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله)؛ امام حسین (علیه السلام) هفت ساله بود که مادر خود را نیز بر اثر جراحات و صدمات وارده از غائله بیعت، از دست داد. داغ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و مادر از یک سو و ستمی که بر پدر رفته و فشارهای حکومت از دیگر سو، روح پاک حسین (علیه السلام) را سخت میآزرد.
در این مدّت امام حسین (علیه السلام) به عنوان یک مسلمان و مأموم، پیوسته بر مسیر حرکت امام علی (علیه السلام) راه میسپرد و از هر فرصتی برای دفاع از حق استفاده میکرد و به مردم در مورد تحریف اسلام هشدار میداد. در یکی از خاطرات دوران نوجوانی امام حسین (علیه السلام) آمده است: روزی خلیفۀ دوم در اوایل خلافت خویش در بالای منبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نشسته بود و درباره این آیۀ شریفه، «النَّبِیُّ اُوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است»،[47] سخنرانی می کرد. امام حسین (علیه السلام) که در گوشه مسجد نشسته بود و به حرفهای او گوش می داد، با شنیدن سخنان متناقض خلیفه از جایش بلند شد و با کمال شهامت فرمود: «اِنْزِلْ عَنْ مِنْبَرِ اَبِی رَسُولُ اللهِ لَا مِنْبَرِ اَبِیکَ؛ از منبر پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پایین بیا! این منبر پدر تو نیست». عمر بن خطاب گفت: «راست می گویی! بلی، این منبر پدر تو است، نه منبر پدر من! بگو ببینم، چه کسی این سخن را به تو آموخت؟ آیا پدرت علی بن ابی طالب»؟! امام حسین (علیه السلام) فرمود: «به جانم سوگند! اگر در این باره از پدرم هم اطاعت کرده باشم بیراهه نرفتهام؛ چرا که او هدایتگر و من رهیافته او هستم. او از عصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر عهدۀ همۀ مردم، بیعت و پیمان ولایت دارد. آن (ولایت) را جبرئیل از طرف خداوند آورد و جز منکران کتاب خدا، کسی آن را انکار نمی کند. مردم، آن پیمان را با دلهای خود شناختند؛ ولی در زبان منکر شدند. وای به احوال کسانی که حق ما اهل بیت (علیهم السلام) را انکار کنند. محمد (صلی الله علیه و آله) فرستاده خداوند، آنان را با خشم شدید و عذاب دردناکی که در انتظار آنها است ملاقات خواهد کرد». عمر گفت: «ای حسین! بر منکر حقّ پدر شما لعنت! این مردم بودند که ما را به امیری برگزیدند و ما هم پذیرفتیم. اگر پدر تو را انتخاب کرده بودند ما نیز می پذیرفتیم». امام حسین (علیه السلام) فرمود: «ای پسر خطاب! پیش از آن که تو ابوبکر را بر خود امیر کنی تا او نیز تو را امیر پس از خود کند، چه کسانی تو را امیر خود کردند؟! آیا رضایت شما رضایت محمد (صلی الله علیه و آله) بود؟! آگاه باش اگر زبانی پا برجا، مقاوم و استوار در تصدیق و کرداری که مورد یاری و کمک مؤمنان باشد، (بود)؛ «یعنی اگر ما با زبان و یاری مؤمنان پشتیبانی می شدیم»، تو نمی توانستی بر آل محمد (صلی الله علیه و آله) مسلّط شوی و بر منبرشان بنشینی و بر آنان حاکم شوی؛ آن هم حکومت با کتابی که در خاندان محمد (صلی الله علیه و آله) فرود آمده است و تو از نکات عالی و سربسته آن جز با شنیدن، چیزی نمی دانی، شخص درستکار و نادرست نزد تو برابر است، پس خدا به آن گونه که سزاواری، سزایت دهد و از بدعتی که پدید آوردی به سختی بازجویی کند».
بعد از این سخنان، عمر با خشم و ناراحتی از منبر پایین آمد و با گروهی از هوادارانش به منزل امیرمؤمنان علی (علیه السلام) رفت و خطاب به آن حضرت گفت: «ای ابا الحسن! امروز از فرزندت حسین چه چیزها که ندیدم! او در مسجد رسول الله (صلی الله علیه و آله) با صدای بلند با ما سخن می گوید و اوباش و اهل مدینه را بر من می شوراند»!.[48]
* امام حسین (علیه السلام) در کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله)
دوران کودکی و نوجوانی امام حسین (علیه السلام) سرشار از آموزههای اخلاقی، تربیتی و فضیلتهای انسانی است. یکی از ویژگیهای برجسته دوران کودکی امام حسین (علیه السلام) این است که ایشان در دوران کودکی مورد توجه خاص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نه تنها به وجود امام حسین (علیه السلام) به شدّت عشق میورزید؛ بلکه به کودکانی هم که با آن حضرت بازی میکردند و مهر و علاقه به امام حسین (علیه السلام) نشان میدادند، محبّت میکرد و آنها را نیز گرامی میداشت. در این گفتار کوتاه، اشاره مختصری به این مطلب میشود.
حذیفة بن یمان میگوید: «… روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزد ما آمد. آن بزرگوار فرزندش حسین (علیه السلام) را بر شانه خود سوار کرده و کف دست پاکش را بر پای آن کودک قرار داده و به سینهاش میفشرد. در آن حال خطاب به جمعیت حاضر فرمود: ای مردم! من به خوبی میدانم که شما بعد از رحلتم درباره برگزیدگان خاندان من اختلاف خواهید داشت. این حسین بن علی (علیه السلام) است، او از نظر جدّ و جدّه بهترین مردم است. جدّ او محمد (صلی الله علیه و آله)، فرستاده خدا و سرآمد پیامبران الهی و جدّهاش خدیجه (علیها السلام)، دختر خویلد، بانویی که در ایمان به خدا و رسول او از همه بانوان عالم سبقت گرفت. این حسین بن علی (علیه السلام) بهترین مردم از نظر پدر و مادر است، پدرش علی بن ابیطالب (علیه السلام)، برادر، وزیر و پسر عموی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است که در ایمان به خدا و رسولش بر تمام مردان عالم پیشی گرفته است و مادرش فاطمه (علیها السلام)، دختر محمد (صلی الله علیه و آله)، سرور بانوان جهان است. این حسین بن علی (علیه السلام) از جهت عمّه و عمو نیز از تمام مردم بالاتر است. عمویش، جعفر بن ابیطالب، که خداوند متعال وجود او را با دو بال بهشتی آراسته و هر وقت دلش بخواهد، در باغهای بهشتی پرواز میکند و عمهاش امّ هانی، بانوی باعظمت و دختر ابیطالب است.
ای جماعت! این حسین بن علی (علیه السلام) در داشتن دایی و خاله نیز بر تمام خلایق برتری دارد. داییاش قاسم فرزند محمد (رسول خدا صلی الله علیه و آله)، و خالهاش زینب، دختر محمد (صلی الله علیه و آله) است. در این لحظه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کودک را از شانهاش بر زمین نهاد. او در مقابل آن حضرت راه میرفت و گاهی میافتاد. سپس فرمود: ای مردم! این پسرم حسین بن علی (علیه السلام) است که پدر بزرگ و مادر بزرگش در بهشتاند، پدر و مادرش نیز در بهشتاند. عمو و عمهاش ساکن بهشتاند، دایی و خالهاش هم در بهشتاند. او و برادرش حسن (علیه السلام)، در بهشت هستند. مطمئن باشید که به هیچ یک از فرزندان پیامبران الهی به غیر از یوسف بن یعقوب، این همه افتخار عنایت نشده است».[49]
همچنین آن حضرت، روزی با گروهی از یاران خود از مسیری عبور میکرد، عده ای از کودکان در آن مسیر با همدیگر بازی میکردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدِ یکی از آنان رفت و او را نوازش کرد و پیشانیاش را بوسید، کودک را در بغل گرفت و بسیار با وی مهربانی کرد. از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سؤال شد: «ای رسول خدا! چرا این قدر به این کودک در میان سایر کودکان علاقه نشان میدهید»؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «این کودک با حسین من همبازی است. روزی دیدم با حسین بازی میکند و خاک قدم حسین را توتیای چشمش میکند، من او را به علت دوست داشتن حسین، دوست میدارم. جبرئیل به من خبر داد که در واقعه کربلا این کودک، یکی از یاران وفادار حسینم خواهد بود».[50]
روزی ابو الحوراء سعدی از امام حسین (علیه السلام) خواست تا خاطرهای را از دوران کودکی خود، در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بیان کند. آن حضرت فرمود: روزی در حضور جدّ بزرگوارم بودم. برای آن حضرت مقداری خرما آوردند. من که کودک بودم دست دراز کردم تا یکی از آنان را بردارم و میل کنم؛ اما پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن را به سرعت از دست من گرفت و به جای خود نهاد و به من فرمود: «عزیزم! صدقه بر خاندان محمد حلال نیست!».[51]
بزرگ رهبر جهان اسلام؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به علت نداشتن وقت کافی، گاهی دیگران را به جلسات خود راه نمی داد و حتی به برخی از مسلمانان همچون ابوهریره می گفت: «کمتر نزد من آیید تا محبّتتان بیشتر باشد»؛[52] زیرا آن حضرت از سویی به دنیای اسلام حکومت میکرد و ملاقاتها و جلسات مهمی با کارگزاران حکومتی خود داشت، از سوی دیگر، وحی الهی و برنامههای اسلامی را از منبع وحی دریافت میکرد و از سوی سوم مناجاتها، عبادتها و خلوتهایی با خداوند داشت و سرانجام به خانواده خود رسیدگی میکرد. همه این عوامل باعث شده بود، در وقت ایشان محدودیت ایجاد شود. با همه این اشتغالات و محدودیتهای زمانی، امام حسین (علیه السلام) در هر لحظهای میتوانست به ملاقات آن بزرگوار نایل شود و از عواطف پدرانه و ابراز محبّتهای آن حضرت بهرهمند شود.
ام سلمه از همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در این باره میگوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به من فرمود: بر در اتاق بنشین و نگذار کسی به نزد من بیاید. من طبق دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مقابل در مینشستم و از مراجعان ممانعت میکردم. یک وقت حسین (علیه السلام)، فرزند خردسال فاطمه (علیها السلام)، وارد شد. وقتی خواستم او را بگیرم از دست من فرار کرد و خود را به جدّش رسانید. من عرضه داشتم: «ای پیامبر خدا! فدایت شوم! شما به من دستور دادی اجازه ندهم کسی به محضرتان بیاید؛ ولی حسین از دست من فرار کرد و نزد شما آمد». پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «عیبی ندارد». پس از مدتی که ملاقات حسین (علیه السلام) با پیامبر (صلی الله علیه و آله) به درازا کشید، به اتاق سر زدم. دیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در دست خود چیزی را نگه داشته و قطرات اشک از چشمانش سرازیر است. آن کودک نیز روی سینهاش قرار دارد. علت گریه پیامبر را جویا شدم آن حضرت فرمود: «ام سلمه! اکنون جبرئیل نزد من آمد و به من گزارش داد که امّت من در آینده، این پسرم را خواهند کشت و از آن خاکی که در آن کشته میشود برایم نمونه آورد و این، خاک آن سرزمین است که من در دست خود دارم».[53]
ام سلمه در سخن دیگری جایگاه حسین (علیه السلام) را این گونه تبیین میکند: آن روز رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در خانه من بود و حسن و حسین (علیهما السلام) در کنارش بازی میکردند. در آن حال، جبرئیل نازل شد و گفت: «ای رسول خدا! (صلی الله علیه و آله) امّت تو این پسرت را بعد از تو به شهادت میرسانند». پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از شنیدن این خبر، اشکریزان، حسین را به آغوش چسبانید و به سینهاش فشرد. بعد از آن، مشتی خاک به من داد و فرمود: «ام سلمه! این خاک نزد تو امانت باشد». بعد آن را بویید و فرمود: «وای از کرب و بلا! ای ام سلمه! هرگاه این خاک به خون مبدل شد، بدان که پسرم و محبوب دلم کشته شده است».
ام سلمه عرضه داشت: «ای رسول خدا! از خداوند بخواه تا این مصیبت را از حسین دفع کند». فرمود: «خواستم که این گرفتاری برطرف شود، امّا خداوند متعال وحی کرد: ای محمد! پسر تو به درجهای از مقامات معنوی خواهد رسید که هیچ یک از مخلوقات عالم به آن نمیرسند و او شیعیان و پیروانی دارد که آنان را شفاعت خواهد کرد و آنان نیز بر عدهای دیگر شفیع خواهند بود. مهدی آل محمد (صلی الله علیه و آله) هم از فرزندان او است. پس خوشا به حال یاران و دوستان و عاشقان حسین (علیه السلام)؛ به خدا سوگند که شیعیان او در روز قیامت سربلند و پیروزند».[54]
ام سلمه آن خاک را در شیشهای گذارده بود و هر روز در آن خاک نظر میکرد و میگفت: «ای خاک! آن روز که به خون تبدیل شوی روز عظیمی خواهد بود».[55]
* جوانی امام حسین (علیه السلام)
یکی از دورههای عمر پر برکت امام حسین (علیه السلام)، دوره بیست و پنج ساله بعد از وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تا حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. آن حضرت در این زمان، جوان، بالنده، عالم و شجاع است، در جنگها شرکت میکند، در کارهای بزرگ دخالت میکند و همه او را به عظمت میشناسند. نام بخشنده ها که میآید، همه چشمها به سوی او بر میگردد. در هر فضیلتی، در میان مسلمانان مدینه و مکّه، هر جایی که موج اسلام رفته است، مثل خورشیدی میدرخشد. همه، حتی خلفای زمان، برای او احترام قایلند و در مقابل او تعظیم و تجلیل میکنند و نام او را به عظمت میآورند. جوان نمونه دوران و پیش همه محترم است. اگر آن روز کسی میگفت که همین جوان، به دست همین مردم کشته خواهد شد، هیچ کس باور نمیکرد.
حسین بن علی (علیه السلام) در دوران خلافت پدرش، امیرمؤمنان علی (علیه السلام)، در صحنههای سیاسی و نظامی در كنار آن حضرت قرار داشت. او در هر سه جنگی كه در این دوران برای پدر ارجمندش پیش آمد، شركت فعال داشت.[56]
در جنگ جمل فرماندهی جناح چپ سپاه امیر مومنان (علیه السلام) به عهده وی بود[57] و در جنگ صفین، چه از طریق سخنرانیهای پرشور و تشویق یاران علی (علیه السلام)، جهت شركت در جنگ، و چه از رهگذر پیكار با قاسطین، نقشی فعال داشت.[58] در جریان حكمیت نیز یكی از شهود این ماجرا از طرف علی (علیه السلام) بود.[59]
در دوران جوانی، وقتی خلیفه سوم، ابوذر؛ یار نزدیک پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به جرم اعتراض نسبت به انحرافات حکومت وقت از مسیر پیامبر (صلی الله علیه و آله)، تبعید کرد و مشایعت او را ممنوع نمود، امام حسین (علیه السلام) به همراه پدر عالی مقدار و برادر بزرگوارش، علی رغم حکم خلیفه و به نشانه اعتراض، به بدرقه او رفتند. آن حضرت هنگام وداع به ابوذر فرمود: «ای عمو جان، پروردگار بزرگ قادر و توانا است. او میتواند هرچه را که بر تو وارد شده تغییر دهد. این مردم، دنیا و زندگی و آسایش را از تو گرفتند؛ امّا تو دینت را از دستبرد آنان حفظ کردی. به راستی که تو از دنیا و دنیاداران بی نیازی و دنیای مردم پیش چشمت ناچیز است؛ ولی این مردم به راه و روش تو بسیار نیازمندند. دل قوی دار و از حرص و ذلّت دوری کن. خود را مباز و به خدا پناه ببر؛ زیرا مقاومت نشانه دینداری و بزرگواری است».
* همسران امام حسین (علیه السلام)
آنچه که از لابلای نوشتههای تاریخنویسان در مورد تعداد و اسامی همسران امام حسین (علیه السلام) میشود بهدست آورد، بهشرح زیر است:
اکثر تاریخ نگاران از جمله شیخ مفید در کتاب ارشاد تعداد همسران امام حسین (علیه السلام) را پنج زن ذکر کردهاند:
1. «شهربانو» یا «شاه زنان»، دختر «يزدگرد» شاه ايران. گفته اند که او مادر امام سجاد (علیه السلام) است.
2. «لیلی» دختر أبى مرة بن عروة بن مسعود ثقفى مادر حضرت علی اکبر، شهید کربلا است.
3. زنی از قبیله قضاعه که از او فرزندی به نام جعفر داشت.
4. «رباب» دختر امرءُ القيس بن عدى از قبيله كلاب، او مادر سکینه و على اصغر (عبدالله رضیع) است. (البته اين امرءُ القيس غير از آن شاعر توانا و معروف است که قبل از بعثت از دنيا رفته است).
5. «ام اسحاق» دختر طلحة بن عبيداللَّه. وی از قبیله تیم بوده و مادر فاطمه دختر امام حسین (علیه السلام) است که در حادثه کربلا حضور نداشت.[100]
بعضی برای امام حسین (علیه السلام) همسر دیگری نقل کردهاند که فرزند خود (به نام محسن) را نزدیک شهر حلب در مکانی به نام جوشن، که معدن مسی در آن بوده سقط کرده و احتمال دارد که این همسر یکی از همان همسرانی باشد که بیان شد.
حموی در معجم البلدان گفته است: جوشن کوهی در طرف غربی حلب است که وقتی اسرای اهل بیت (علیهم السلام) را از آن جا عبور دادند، همسر امام حسین (علیه السلام) که حامله بود از آنان طلب آب و غذا کرد، ایشان او را ناسزا گفتند و از آب و نان منع کردند، پس آن زن آنها را نفرین کرد و آن معدن از کار افتاد، به همین جهت آن مکان معروف به مشهد السقط و مشهد الدکة شد.[101]
در شرح حال زندگی همسران امام حسین (علیه السلام) و حضورشان در واقعه کربلا و بعد از آن، در کتب تاریخی منابع زیادی در دسترس نیست، اما به صورت پراکنده به گوشهای از زندگی آنان پرداخته شده است.
تنها زنی که به صورت قطعی در واقعه کربلا حضور داشته است، مادر علی اصغر، حضرت رباب بوده است که بعد از واقعه کربلا همراه اسرا به مدینه بازگشت و حضور حضرت شهربانو و لیلی در کربلا محل تردید است.
شهربانو دختر یزدگرد: در بارۀ ازدواج امام حسین (علیه السلام) با دختر یزدگرد سوم (شهربانو) در میان مورخان و محدثان چند قول وجود دارد:
شیخ صدوق درباره مادر حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) این حدیث را ذکر کرده است که سهل بن قاسم نوشجانی میگوید: «امام رضا (علیه السلام) در خراسان به من فرمود: بین ما و شما خویشاوندی هست. گفتم: این خویشاوندی چیست؟ فرمود: هنگامی که عبدالله بن عامر بن کریز، خراسان را فتح کرد، دو دختر از دختران یزدگرد؛ پادشاه ایران را پیدا کرد و آنان را نزد عثمان بن عفان فرستاد. عثمان بن عفان یکی از آن دو را به امام حسن و یکی را به امام حسین (علیهما السلام) بخشید. این دو دختر پس از زایمان، وفات کردند. همسر امام حسین (علیه السلام)، امام سجاد (علیه السلام) را به دنیا آورد. پس از درگذشت همسر امام حسین (علیه السلام)، یکی از کنیزان امام حسین (علیه السلام)، امام سجاد (علیه السلام) را سرپرستی کرد».[102]
بر اساس این روایت، دختر یزدگرد، در زمان عثمان به مدینه برده شده است.
اما شیخ عباس قمی در بارۀ این روایت میگوید: این حدیث مخالف آن حدیثهایی است که آوردن دختر یزدگرد را به زمان عمر بن خطاب نسبت میدهند و آن حدیثها مشهورتر و قویتر هستند.[103]
مرحوم کلینی در هویت مادر امام سجاد (علیه السلام) این حدیث را ذکر کرده است: «چون دختر یزدگرد را نزد عمر آوردند، دوشیزگان مدینه براى تماشاى او سر مىکشیدند و چون وارد مسجد شد، مسجد از پرتوش درخشان گشت. عمر به او نگریست، دختر رخسار خود را پوشید و گفت: «اف بیروج بادا هرمز (واى، روزگار هرمز سیاه شود)»! عمر گفت: این دختر مرا ناسزا مىگوید و بدو متوجه شد! امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عمر فرمود: تو این حق را ندارى که به او آسیبی برسانی، به او اختیار ده که خودش مردى از مسلمانان را انتخاب کند و در سهم غنیمتش حساب کن. عمر به او اختیار داد. دختر آمد و دست خود را روى سر حسین (علیه السلام) گذاشت. على (علیه السلام) به او فرمود: نام تو چیست؟ گفت: جهانشاه. حضرت فرمود: بلکه شهربانویه. سپس به امام حسین (علیه السلام) فرمود: اى اباعبدالله! از این دختر بهترین شخص روى زمین براى تو متولد مىشود و على بن حسین (علیه السلام) از او متولد گشت. آن حضرت را ابن الخیرتین (پسر دو برگزیده) مىگفتند؛ زیرا برگزیده خدا از عرب «هاشم» بود و از عجم «فارس».[104]
این روایت از نظر سند و متن مورد نقد تعدادی از محققین قرار گرفته است؛ مثلا گفته شده است: در سند آن شخصی به نام «عمرو بن شمر» است که از نظر علماء علم رجال ضعیف بوده و قابل اعتماد نیست.[105]
از جهت متن نیز اشکالات متعددی شده است مثلا:
الف. اسارت دخترى از یزدگرد، به شدّت محل تردید است.
ب. ازدواج امام حسین (علیه السلام) با چنین دختری در این زمان مورد تردید است؛ زیرا طبق روایت اول، اسارت این دختر در فتح خراسان؛ یعنی در سال 22 هجری و در زمان عثمان بوده در حالی که روایت دوم میگوید: در زمان عمر بوده که اگر این ملاک باشد، امام در سالی که فتح ایران اتفاق افتاده، بین 10 و 11 سال داشته است؛ زیرا فتح ایران در سال دوم خلافت عمر بوده، بنابراین استبعاد دارد که امام (علیه السلام) در این زمان ازدواج کرده باشد.
ج. درباره نَسَب مادر امام سجاد (علیه السلام) نیز منابع متقدم تاریخى و روایى دچار اختلاف گشتهاند. برخى؛ مانند یعقوبى (متوفى 284 ق)،[106] محمد بن حسن قمی،[107] کلینى (متوفى 329 ق)، محمد بن حسن صفار قمى (متوفى 290 ق)، علامه مجلسی، شیخ صدوق (متوفى 381 ق) و شیخ مفید (متوفى 413 ق)، او را دختر یزدگرد دانستهاند، هر چند در نام او اتفاق نظر ندارند.
در مقابل این قول، برخى از منابع متقدم و متأخر، دیدگاههاى دیگرى؛ مانند سیستانى، سِندى و یا کابلى بودن او را متذکر شده و بسیارى از منابع بدون ذکر محل اسارت او، تنها با عنوان «امّ ولد» (کنیز صاحب فرزند) از او یاد کردهاند.[108] برخى نامهاى بزرگان ایرانى؛ همچون سبحان، سنجان، نوشجان و شیرویه را به عنوان پدر او ذکر کردهاند.
براى نقد و بررسى این روایات نمىتوانیم به بحثهاى سندى این گزارشها تکیه کنیم؛ زیرا هیچیک از اقوال داراى سند مستحکمى نیست. علاوه بر آن که بیشتر کتابهاى تاریخى؛ همانند تاریخ یعقوبى، مطالب خود را بدون ذکر اسناد نقل مىکنند.
بنابراین باید فقط از راه محتوا به بررسى آنها پرداخت که در این راستا اشکالات زیر خود را نشان مىدهد:
مهمترین اشکال اختلاف این گزارشها در ذکر نام او و پدرش است که منابع مختلف، اسامى گوناگونى؛ همانند شهربانو، سلاخه و غزاله براى او نقل کردهاند.
اختلاف این گزارشها در زمان اسارت او نیز یکى دیگر از اشکالات است که برخى آن را در زمان عمر، برخى دیگر در زمان عثمان و برخى؛ مانند شیخ مفید، آن را در زمان خلافت حضرت على (علیه السلام) دانستهاند.[109]
اصولاً کتابهایى؛ مانند تاریخ طبرى و الکامل ابن اثیر که به صورت سالشمار، جنگهاى مسلمانان با ایرانیان را تعقیب کرده و مسیر فرار یزدگرد را به شهرهاى مختلف ایران نشان دادهاند، در هیچ موردى به ذکر اسارت فرزندان او نمىپردازند؛ با آن که این مسئله، بسیار مهمتر از حوادث جزئى است که به آنها اشاره شده است.
برخى از نویسندگان متقدم؛ همانند مسعودى، هنگام ذکر فرزندان یزدگرد سوم، دخترانى با نامهاى ادرک، شاهین و مردآوند براى او ذکر مىکنند که اولاً با هیچیک از نامهایى که براى مادر امام سجاد (علیه السلام) گفته شده، هماهنگى ندارد و ثانیاً خبرى از اسارت آن ها در تمام نوشتههاى خود به میان نمىآورد.[110]
به هرحال با مجموعۀ این قرینهها و دیدگاههاى دیگری که درباره مادر آن حضرت (علیه السلام) وجود دارد و همچنین با توجه به این نکته که تا قبل از اواخر قرن سوم بیشتر ناقلان، او را از کنیزان سِند یا کابل مىدانستند، نمی توان به یک اظهار نظر قطعی در باره مادر امام سجاد (علیه السلام) دست یافت.[111]
رباب: بنا به نقل مورخان، حضرت رباب، دختر امرء القیس بن عدى، همسر سیدالشهداء (علیه السلام)، مادر سکینه و على اصغر (عبدالله رضیع) است. «امرءُ القیس» جزو یکی از قبایل شامی است، البته این فرد غیر از امرءُالقیس معروف است که شاعری توانا بوده و قبل از بعثت از دنیا رفته است.[112] پدر رباب در زمان خلیفه دوم، مسلمان شده و در مدینه، سه دختر خود را به عقد ازدواج امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین (علیه السلام) درآورد.[113] ماجرای ازدواج ایشان بدین صورت نقل شده است که امرءُ القیس در زمان عمر، به مسجد آمد و اسلام آورد. وقتی از مسجد به سمت منزل خود بیرون رفت، امام علی (علیه السلام) هم بههمراه حسنین (علیهما السلام) از مسجد بیرون آمده، بهاو فرمود: من علی بن ابیطالب پسر عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله) هستم و این دو، فرزندان من هستند. ما میخواهیم با تو پیوند خویشاوندی بر قرار کنیم. او هم دخترانش «محیاه» را به حضرت علی (علیه السلام)، «سلمی» را به امام حسن (علیه السلام) و «رباب» را به امام حسین (علیه السلام) تزویج نمود.[114] رباب به عقد امام حسین (علیه السلام) درآمد و تا آخرین لحظات زندگی آن حضرت، در کنار وی ماند.
رباب بر اساس شواهدی در کربلا حضور داشت و همراه اسیران به شام رفت، سپس به مدینه بازگشت و مدّت یک سال براى سید الشهداء (علیه السلام) عزادارى کرد و مرثیههایى هم در سوگ آن حضرت سرود. شخصیت والای رباب باعث شد که بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام)، عدهای از اشراف قریش، از وی خواستگاری کنند، اما به نوشته مورخان، او نپذیرفت و گفت: «من پس از آن که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پدرشوهرم بوده، شخص دیگری را به عنوان پدرشوهر نمیپذیرم».[115]
او پیوسته گریان بود و زیر سایه نمىرفت و از فرط گریه و اندوه بر شهادت حسین (علیه السلام)، یک سال بعد (در سال 62 هجرى) جان باخت. از جمله سرودههاى او در شهادت امام حسین (علیه السلام) ابیاتى است که این گونه شروع مى شود:
«آن کس که نوری روشنی بخش بود، در کربلا کشته شد و به خاک سپرده نگردید؛ ای سبط پیامبر! خداوند از ما به تو جزای نیک دهد و از تو خسران را دور گرداند…».[116]
از اخبار محدودی که در زمینه روابط امام حسین (علیه السلام) و همسرش رباب رسیده است، چنین برمیآید که روابط آن دو بسیار صمیمی بوده، آن قدر که هم امام (علیه السلام) و هم رباب از اظهار این روابط صمیمی میانِ خود، خودداری نمیکردهاند، همانگونه که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز از نشان دادن صمیمیتی که نسبت به برخی از همسران خود داشت، خودداری نمیکرد. بهدلیل وجود همین شواهد است که ابن کثیر میگوید: «امام حسین (علیه السلام) همسرش رباب را بسیار دوست میداشته و از روی علاقهمندی به وی، در بارهاش شعر میگفت».[117]
همانطور که ذکر شد، رباب دو فرزند از امام حسین (علیه السلام) داشت، یکی سکینه و دیگری عبداللّه. عبداللّه در روز عاشورا در حالی که کودکی بیش نبود، در جلوی چشم پدر و مادرش به شهادت رسید. سکینه نیز، بعدها در شمار زنان بزرگ عالم اسلام درآمده و بهویژه در ادب، شخصیت برجستهای شد.[118]
لیلی: یکی از همسران امام حسین (علیه السلام) شخصیتی به نام لیلی است. لیلی دختر ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی است. مادر لیلی، میمونه دختر ابو سفیان و مادر میمونه، دختر ابی العاص بن امیه بوده است. از او در تاریخ، به نامهای «لیلی»، «آمنه» و «بُرّه» یاد شده است. از طرفی هم، نسب لیلی و «مختار بن ابی عبید» در مسعود ثقفی (پدر مختار)، به هم می رسد؛ زیرا لیلی، دختر ابی مرة بن عروة بن مسعود است و مختار، فرزند ابی عبید بن مسعود میباشد.
عروه، نياى (پدر بزرگ) ليلی، از بزرگان عرب و سران عشيره ثقيف بود که در طائف سکونت داشت. عروه نه تنها در ميان قوم خود، بلکه در ميان عرب مقامى بلند و منزلتى ارجمند داشت. عروه به حضور مقدس پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) شرفياب شد و اسلام آورد. سپس به طائف بازگشت تا قوم خود را به اسلام دعوت کند. قوم ثقيف، با وى از در ستيز و جنگ در آمدند و با دعوتش به دشمنى برخاستند، در برابر او مقاومت کردند و سرانجام سحرگاهى که براى نماز برخاسته بود، او را به شهادت رسانيدند.
اما در این که لیلی، همراه اهل بیت (علیهم السلام) در کربلا حضور داشته یا نه؟ باید گفت:
با جستوجو و تتبع در کتابهای تاریخی، میتوان به این نتیجه رسید که هیچ کدام از آنها و به خصوص کتابها و مقاتلی که به واقعۀ کربلا اهمیت دادهاند و اسم بزرگان و دیگر زنان امام حسین (علیه السلام) و جوانان هاشمی و اصحاب و حتی کودکان را نقل کردهاند، نامی از حضرت لیلی و حضورش در کربلا نبردهاند و با توجه به این که ایشان از خاندان سرشناس و مهمی بودهاند،[119] بسیار بعید است که با وجود حضور در کربلا، از ایشان غفلت شده باشد.
محققان و عاشوراپژوهان متعددی نیز نسبت به حضور مادر حضرت علی اکبر در کربلا ابراز شک و تردید کردهاند.
مرحوم علامه مقرم میگوید: «برای ما، نه سال وفات لیلی و نه مقدار عمرش و نه حضورش در کربلا روشن نشد، گرچه حضورش در کربلا را «دربندی» در کتابش (اسرار الشهادة)، به بعضی از مجموعههايی که صاحبانش معلوم نيست، نسبت داده است، اما همه مورخان، اين موضوع را ترک کرده و يادی از او در کربلا نکردهاند. شايد هم او پيش از حادثه کربلا از دنيا رفته بود».[120]
مرحوم شیخ عباس قمی میگوید: «در بارۀ این که مادر حضرت علی اکبر در کربلا بوده یا نه؟ خبری ندیدم».[121]
شهید مطهری دربارۀ حضور مادر حضرت علی اکبر در کربلا میگوید: «يکى از معروف ترين قضايایی که حتى يک متن تاريخی به آن گواهى نمىدهد، قصه ليلی، مادر حضرت على اکبر است. البته ايشان مادرى به نام ليلی داشته است، ولى يک مورخ نگفته است که ليلی در کربلا بوده است».[122]
سید محمد حسین طهرانی در این باره میگوید:«حقير در هيچ يک از مقاتل، حضور ليلی در صحنه کربلا را نيافتهام».[123]
ليلی، مدتی چند در خانه امام حسين (علیه السلام) به سر برد و روزگارى در زير سايه امام حسين (علیه السلام) زندگی کرد، اما چون نتوانست مصيبت جانسوز شوهر و داغ شهادت پسر را بیش از این تحمل کند، به زودى از اين جهان رخت بر بست و به جهان ديگر شتافت. سال وفات این بانو و مقدار عمر او و نیز حضورش در شهیدستان کربلا دقیقاً مشخص نیست. صاحب نفس المهموم اظهار نموده است که من، به مأخذی که دال بر آمدن لیلی به کربلا باشد، دست نیافتم.
ازدواج امام حسین (علیه السلام) با ارینب: آن چه در بعضی از کتابهای تاریخی درباره قضیه ازدواج امام حسین (علیه السلام) با ارینب آمده، این است که در زمان خلافت معاویه، زن مؤمنی به نام «ارینب» دختر اسحاق، زندگی میکرد که در زیبایی و ادب و کمالات، شهرتی درخور داشت.
یزید که در این زمان ولیعهد معاویه بود، آوازهاش را شنیده، شیفته و عاشق او شده بود، اما قبل از این که در جهت ازدواج با وی اقدامی انجام دهد، «ارینب» با پسر عموی خود؛ «عبدالله بن سلام» که از شخصیتهای معروف بود، ازدواج کرده و در عراق با همسر خود در کمال آسایش و راحتی زندگی می کردند.
معاویه از عشق و دلباختگی یزید آگاه شد و قول داد که او را به مقصودش برساند. در این زمان عبدالله از سوی معاویه در عراق مسئولیتی داشت. معاویه او را از عراق به شام احضار کرد و توسط ابوهریره و ابودرداء به وی پیغام داد که دوست دارد دختر خود را به ازدواج او درآورد؛ زیرا وی شایستگی آن را دارد که داماد خلیفه باشد.
عبدالله این پیشنهاد را پذیرفت، ابوهریره و ابودرداء جریان را به معاویه گزارش کردند. معاویه پیش از این، به دختر خود گفته بود که اگر آن دو، نزد تو آمدند که تو را برای عبدالله خواستگاری نمایند، موافقت کن! ولی به آنان بگو: «در صورتی موافقت میکنم که عبدالله، همسر خود را طلاق دهد». عبدالله فریب معاویه را خورده و همسر خود را طلاق داد و از معاویه درخواست کرد به وعده خود وفا کند.
معاویه پاسخ داد: اگر دخترم رضایت دهد، میپذیرم. آن دو نزد دختر معاویه رفتند و جریان طلاق «ارینب» را به او گفتند. دختر معاویه پاسخ داد: باید درباره این موضوع اندیشه و مشورت نمایم.
مدتی گذشت تا عِدّه طلاق «ارینب» سپری شد. مجدداً آن دو نزد دختر معاویه رفتند، اما او پاسخ منفی داد و گفت: این ازدواج به مصلحت من نمیباشد!! سپس معاویه، ابودرداء را به عراق فرستاد تا «ارینب» را برای یزید خواستگاری نماید. چون وی وارد عراق (کوفه) شد، فهمید که امام حسین (علیه السلام) هم در عراق است. تصمیم گرفت در آغاز خدمت امام (علیه السلام) برسد و بعد مأموریت خود را انجام دهد. چون خدمت امام (علیه السلام) رسید، حضرت فرمود: برای چه به عراق آمدهای؟ ابودرداء موضوع را به امام گفت، امام فرمود: من هم تصمیم داشتم کسی را نزد «ارینب» برای خواستگاری بفرستم، اکنون که نزد او میروی، پیام مرا نیز به او برسان. ابودرداء چون نزد ارینب رفت، او را برای امام و یزید خواستگاری نمود. «ارینب» با وی مشورت کرد که کدام خواستگار بهتر است؟، ابودرداء پاسخ داد: امام برای همسری با تو شایستهتر است. امام با همان مهریهای که بنا بود یزید بدهد، «ارینب» را به عقد خود درآورد.
عبدالله همسر سابق ارینب که در شام بود، مورد بی مهری معاویه واقع شد و معاویه حقوق او را قطع کرد. عبدالله برای گرفتن اموالی که نزد همسر خود به امانت گذاشته بود، رهسپار عراق شد و به خدمت امام حسین (علیه السلام) رسید و موضوع پس گرفتن امانت خود را با حضرت مطرح کرد. آن گاه برای گرفتن اموال خود نزد همسر سابقش رفت و اموال خود را دریافت کرد. آن دو چون به یاد گذشته افتادند، متأثر شدند و هر دو به گریه افتادند. امام با دیدن آن صحنه نسبت به آن دو ترحم کرد و فرمود: «باش که او را سه طلاقه کردم. خدایا! تو آگاهی که او را به جهت مال و زیبایی، به عقد خود درنیاوردم، بلکه به جهت این که او را برای شوهرش نگه دارم، با او ازدواج کردم». سپس دستور داد تمام مهریه او را بدهند. آن دو خواستند به عنوان تشکر، اموالی را به امام بدهند، که حضرت نپذیرفت و فرمود: پاداشی که امید است به من داده شود، بهتر از اموال است. سپس آن دو دوباره با یکدیگر زندگی کردند.[124]
اما اشکالاتی در این داستان وجود دارد که دلیل کذب و دروغ بودن آن است. بعضی از این اشکالات عبارتند از:
از این داستان در اسناد دسته اول و مشهور هیچ خبری نیست. مشهورترین کتابی که این داستان را ذکر کرده است کتاب «الامامة و السیاسة» است که برخی در این که نویسنده آن «ابن قتیبه» باشد شک دارند.[125]
روایت فوق مرسل است؛ یعنی هیچگونه سندی برای آن ذكر نشده تا بتوان آن را مورد بررسی قرار داد؛ زیرا «ابن قتیبه» (راوی این قضیه)، از مؤلفان قرن سوم هجری است که به سال 213 ق در کوفه متولد شد و امام حسین (علیه السلام) در سال 61 ق در کربلا به شهادت رسید. بنابراین، ابن قتیبه، 152 سال بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) به دنیا آمد و در زمان وقوع این داستان هنوز به دنیا نیامده و هم عصر این ماجرا نبوده است. براین اساس باید داستان را از کسی یا کسانی نقل کند، ولی اسمی از آنها نبرده است تا ما بتوانیم سلسلۀ راویان را بررسی کنیم. چه بسا فرد دروغ گویی این ماجرا را جعل و به او گفته باشد.
ابودرداء که در این داستان به عنوان واسطه بین معاویه و عبدالله بن سلام و ارینب از او نام برده شده است، بنا به نظر معروف در زمان حکومت عثمان از دنیا رفته است. (بسیاری از مورخان سال مرگ او را 39 یا 38 هجری ذکر کردهاند).[126] بنابراین، او چگونه میتواند در این ماجرا که در اواخر حکمرانی معاویه و در زمان ولایتعهدی یزید روی داده است حضور داشته باشد؟
4. هیچ سند معتبری (به جز حماسه عاشورا)، به آمدن امام حسین (علیه السلام) به عراق پس از شهادت حضرت علی (علیه السلام) و بازگشت به مدینه اشاره ندارد، ، در حالی که روایت فوق، ماجرای ارینب را پیش از واقعه کربلا میداند.
در این داستان آمده است که امام (علیه السلام)، ارینب را در یک مجلس سه طلاقه کرد، در حالی که یک طلاق در این قضیه کافی است، چه نیازی به سه طلاقه کردن در یک مجلس است؟. علاوه این که در مذهب شیعه، سه طلاق در یک مجلس، یک طلاق به حساب میآید.[127]
یكی از شرائط طلاق، حضور دو شاهد عادل است. قرآن میفرماید: «… و دو مرد عادل از خودتان را گواه گیرید و شهادت را براى خدا برپا دارید …»،[128] و نیز امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «طلاق جایز نمیباشد مگر با حضور دو شاهد».[129] در حالی که طبق این نقل در داستان فوق این شرط مهم رعایت نشده و هیچ شاهدی حضور نداشته است.
هر یک از این اشکالات به تنهایی کافی است تا اعتماد ما را نسبت به صحت و درستی این داستان سلب نماید، اما به هر حال اگر از تمام اشکالاتی که در متن و سند این روایت وجود دارد صرف نظر کنیم و قائل به صحت این داستان شویم، این واقعه نه تنها هیچ نقص و عیبی برای امام حسین (علیه السلام) نیست، بلکه نشان از فضیلت، سیاست، کیاست، رأفت و رحمت آن حضرت دارد که این کار را فقط و فقط برای خنثی کردن نقشۀ شوم و شیطانی یزید انجام داده و با این كار از پاشیده شدن زندگی یک خانواده، جلوگیری كرده است.
طبق این نقل تاریخی امام حسین (علیه السلام) این زن را از توطئه کثیف معاویه نجات میدهد و به شوهرش باز میگرداند. حتی روایت تأکید دارد که امام حسین (علیه السلام) فرمودند: «خدایا! تو آگاهی که او را به جهت مال و زیبایی، به عقد خود در نیاوردم»، و به محض آگاهی از دلبستگی مجدد این زن به شوهر سابقش او را طلاق میدهد. در این داستان شدت علاقه امام حسین (علیه السلام) به دفاع از مظلوم و حمایت از ستمدیدگان به چشم میخورد.
در ضمن توجه به این مطلب نیز ضروری است که در هیچ یک از منابع معتبر، علت یا یکی از علتهای نهضت کربلا، این جریان ذکر نشده است که یزید به جهت کینهای که در اینباره از امام حسین (علیه السلام) داشته، با حضرت جنگ کرده باشد.[130]
* امام حسین (علیه السلام) در دوران امامت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)
مدت سى سال از عمر پر برکت امام حسین (علیه السلام)، مقارن با دوران امامت علی (علیه السلام)؛ پدر بزرگوارش بود. پدرى که جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت. جز به طهارت و بندگى نگذرانيد و جز به عدل و انصاف حکم نکرد، پدرى که در زمان حکومتش لحظهاى او را آرام نگذاشتند. آن حضرت، در تمام اين مدت، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت کرد و در چند سالى که حضرت على (علیه السلام) متصدى خلافت ظاهرى شد، در راه پيشبرد اهداف اسلامى، مانند يک سرباز فداکار، همچون برادر بزرگوارش، می کوشيد. در اين دوره، روح لطيف او رحلت پيامبر، بعد از آن، شهادت جانگداز مادر و خانه نشينى پدر و غصب فدک و … را ديده بود. در اين دوران، امام حسين (عليهالسلام) هميشه در کنار پدر بود و در جنگها شرکت مىکرد. در واقعه حکميت جنگ نهروان و دیگر جريانهاى پس از جنگ صفين نيز همه جا در رکاب پدر بود و آن همه بىوفايىها و سست عنصرىهاى مردم را نسبت به پدر بزرگوار خود از نزديک مىديد و با مرارت و تلخ کامى آن مصايب را تحمل مىکرد. همه او را به عظمت و بزرگى مىشناختند. شجاعت او زبانزد عام و خاص بود. همه براى او احترام قائل بودند و در مقابل او تعظيم و تجليل مىکردند.
* امام حسین (علیه السلام) در دوران امامت امام حسن (علیه السلام)
پس از شهادت اميرمؤمنان علی (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام) عهده دار امر امامت و زعامت مسلمانان شد و امام حسين (علیه السلام) با ایشان بیعت کرد. امام حسين (علیه السلام) در ایام امامت و خلافت امام حسن (علیه السلام)، همواره همراه و یار و یاور امام حسن (علیه السلام) در امور خلافت و امامت بود. افزون بر اين، امام حسين (علیه السلام) احترام ويژهاى براى برادر و امام خود قائل بود، به طوری که در یک کلام می توان گفت که ایشان در پيروى و تكريم از امام حسن (علیه السلام) کار را به سرانجام رسانده بود.
اما خلافت امام حسن (علیه السلام) به واسطه کارشکنیهای مردم عراق و در نتیجه صلح با معاویه، بیش از شش ماه دوام نیاورد. در این مدت کوتاه، امام حسین (علیه السلام) همواره در کنار برادر حاضر بود و از هیچ کوششی در راه خدمت و مساعدت به ایشان مضایقه نکرد. روایت شده پس از شهادت حضرت علی (علیه السلام) مردم نزد امام حسن (علیه السلام) گرد آمدند تا با او بیعت کنند، امام حسن (علیه السلام) به ایراد سخن پرداخته به آنان فرمود: «با من بر سر فرمانبرداری و گوش به فرمان بودن، بیعت کنید و با هر کس جنگیدم شما نیز بجنگید و با هر کس در صلح بودم شما نیز در صلح باشید»، مردم چون این سخنان را شنیدند تردید کردند و از بیعت خوداری کردند. امام حسن (علیه السلام) نیز دست نگه داشت.[60] آنان نزد امام حسین (علیه السلام) آمدند و به او گفتند: «دست بگشای تا با تو بر جنگیدن با گمراهان و حلال شمارندگان (حرامها)؛ (یعنی شامیان) بیعت کنیم همان گونه که با پدرت این چنین بیعت کردیم. امام حسین (علیه السلام) فرمود: «پناه بر خدا از این که تا هنگامی که امام حسن (علیه السلام) زنده است، با شما بیعت کنم!». پس مردم دیگر بار نزد امام حسن (علیه السلام) بازگشتند و با او بیعت کردند.[61]
امام حسین (علیه السلام) در همه حال، پیوسته جانب برادر را رعایت می کرد و خود را تابع سیاستهای ایشان و مطیع اوامر او میدانست. هنگامی که آهنگ نبرد و مقابله با دشمنان شامی نواخته شد، آن حضرت در بسیج و اعزام نیروها به اردوگاه «نُخَیله» و «مسکن»، نقشی فعال داشت و همراه برادر به مدائن و ساباط برای جمع آوری لشکر رفت.[62] زمانی هم که در پی کارشکنیها و خیانتهای مکرر سپاهیان عراق، امام حسن (علیه السلام) با پیشنهاد صلح از سوی معاویه روبرو شد و بنابر مصالح اسلام و جامعه مسلمین مجبور به پذیرش صلح با معاویه شد و آن همه ناراحتیها را متحمل شد، امام شریک رنجهای برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است، هرگز اعتراضی به امام حسن (علیه السلام) نداشت.
برخی از مورخان با توجه به پارهای از روایات سست و بی پایه، امام حسین (علیه السلام) را از جمله کسانی برشمردهاند که با پیمان صلح امام حسن (علیه السلام) و معاویه سخت مخالف بود. به زعم باطل آنان، امام حسین (علیه السلام) در چند جا مخالفت خود را اظهار کرده است؛ از جمله نقل شده که امام حسن (علیه السلام) در جریان صلح با معاویه، با امام حسین (علیه السلام) و عبدالله بن جعفر مشورت کرد،[63] عبدالله نظر صلح آمیز امام حسن (علیه السلام) را تأیید کرد، اما امام حسین (علیه السلام) با صلح معاویه مخالف بود و چون برادرش امام حسن (علیه السلام) خواهان صلح بود و بر این مطلب اصرار می ورزید، امام حسین (علیه السلام) هم ناچار پذیرفت و به او فرمود: «انت اکبر ولد علی و انت خلیفتی (خلیفته) و امرنا لامرک تبع فافعل ما بدا لک؛ تو فرزند بزرگ امام علی (علیه السلام) و خلیفه او هستی و ما وظیفه داریم از تو پیروی کنیم، پس تصمیم با شما است».[64] همچنین در برخی از منابع نقل شده که امام حسین (علیه السلام) با این که تصمیم امام حسن (علیه السلام) برای صلح با معاویه را به ناچار پذیرفته بود؛ اما هیچگاه با معاویه بیعت نکرد و چون معاویه بر بیعت او اصرار ورزید، امام حسن (علیه السلام) خطاب به معاویه فرمود: «معاویه! حسین (علیه السلام) را مجبور نکن که او هرگز بیعت نمی کند».[65]
از دیگر روایاتی که مستمسک این عده، در ادعایشان شده است، حدیثی است که ابن اثیر در اُسدالغابه و دیگران نقل کردهاند. آنان روایت کردهاند: از جمله کسانی که مخالف این صلح بود و از آن اکراه داشت، حسین (علیه السلام) بود که به برادر خود گفت: «انشدک الله ان تصدق أحدوثة معاویة و تکذب أحدوثة ابیک»؛ یعنی «تو را به خدا سوگند میدهم از این که سخن معاویه را تصدیق کرده و سخن حق پدرت را تکذیب کنی!»؛ امام حسن (علیه السلام) در جوابش گفت: «اُسکت انا اعلم بهذا الامر منک»؛ یعنی «آرام باش که من به این ماجرا داناتر از تو هستم».[66] در تاریخ ابن عساکر نیز گفتوگوی فوق با اندک اختلافی نقل شده است. این کتاب در ادامه این روایت می افزاید: «هنگامی که حسین (علیه السلام) خشم برادر و تصمیم او را در انجام صلح دید، از مخالفت خود دست کشید و آن را پذیرفت و به برادرش گفت: «انت اکبر ولد علی و انت خلیفتی و امرنا لامرک تبع فافعل ما بدا لک».[67]
اما این روایات تاریخی با مبانی عقیدتی و کلامی شیعه در تعارض است و علاوه بر آن، برخی مستندات تاریخی و روایی نیز که در ذیل به مواردی از آن پرداخته شده است، جعلی و ساختگی بودن این روایات را تأیید کرده و بی اساس و موهوم بودن آن را آشکار می سازد:
تکریم و اطاعت از امام حسن (علیه السلام): پس از انعقاد صلح، امام حسین (علیه السلام) همراه برادر به مدینه بازگشت و در همان جا اقامت گزید.[68] ایشان ده سال از عمر شریف خود را در ایام امامت امام حسن (علیه السلام) به سر برد و در تمام این مدت، استوار در کنار ایشان ایستاده بود و در همه احوال مطیع ایشان بود و از آن حضرت (علیه السلام) تبعیت کامل میکرد. ارزش و احترامی که امام حسین (علیه السلام) نسبت به برادر و امامش قائل بود آن چنان بود که نقل شده ایشان در مجلسی که امام حسن (علیه السلام) حضور داشت، سخن نمیگفت؛ (نظر نمیداد)، تا آن گاه که امام حسن (علیه السلام) (از آن مجلس) برمی خاست.[69] ایشان برای بزرگداشت امام حسن (علیه السلام)، هیچگاه جلوتر از وی راه نمیرفت و در جایی که هر دو حضور داشتند، در سخن گفتن، بر او پیشی نمیگرفت و اظهار نظر نمیکرد.[70] امام (علیه السلام) حتی در بخششهایش نیز سعی داشت امر سروری امام حسن (علیه السلام) را حفظ کند. نقل شده محتاجی به نزد امام حسن (علیه السلام) آمد و از او کمک خواست. آن حضرت مبلغی را به او کمک کرد. این مرد سپس برای دریافت کمک بیشتر نزد امام حسین (علیه السلام) رفت. امام (علیه السلام) پس از آگاهی از عطایای امام حسن (علیه السلام) جهت پاسداشت حرمت برادر و امام زمان خویش، یک دینار کمتر از او به فقیر کمک کرد.[71]
ابن سعد در کتابش از شخصی بهنام ابوسعید روایت کرده که: «حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) را دیدم که با امام جماعت، نماز عصر را خواندند و سپس نزد حجر الأسود آمدند، آن را لمس کرده و هفت دور طواف کردند، سپس دو رکعت نماز (طواف) بهجا آوردند. مردم گفتند: «اینها دو پسر دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) هستند» و آن دو را چنان با فشار در میان گرفتند که دیگر نتوانستند راه بروند. مردی مُوَقَّر و نیرومند در میان مردم بود، امام حسین (علیه السلام) برای بزرگداشت و حفظ امام حسن (علیه السلام)، دست آن مرد قوی را گرفت و به کمک او مردم را از گرد امام حسن (علیه السلام) کنار زد».[72]
همچنین در برخی از منابع و مصادر روایی و تاریخی نقل شده است: «یک روز معاویه در حضور امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام)، دهان به سبّ امام حسن (علیه السلام) و پدر بزرگوارشان گشود، امام حسین (علیه السلام) به دفاع برخاست تا سخن را در گلوی معاویه بشکند و صدایش را خاموش کند. امام حسن (علیه السلام) او را به سکوت فرا خواند و ایشان اطاعت کرده بر جایش نشست».[73]
حمایت از صلح برادرش با معاویه: امام حسین (علیه السلام) در برابر انتقادهای دوستانی که در جنگ با معاویه پافشاری داشتند و از معاهده صلح امام حسن (علیه السلام) ناراضی بودند از آن حضرت دفاع میکرد و خود را سرباز وفادار امام حسن (علیه السلام) معرفی میکرد. بر اساس گزارشهاى معتبر، هنگام صلح امام حسن (علیه السلام) با معاويه، جمعى از علاقه مندان به اهل بيت (علیه السلام)، از امام حسين (علیه السلام) خواستند كه با اين مصالحه سياسى، مخالفت كند و در مقابل معاويه بايستد؛ اما ايشان با قاطعيت، از صلح برادر خود با معاويه حمايت كرد.[75]
نقل شده که «پس از صلح امام حسن (علیه السلام) با معاویه، نخستین کسی که به دیدار امام (علیه السلام) رفت و بر آنچه پیش آمده بود اعتراض کرده بود و حضرت را به بازگشت به جنگ فرا خواند، حجر بن عدی بود. او نزد امام (علیه السلام) رفته، می گوید: «ای پسر رسول الله (صلی الله علیه و آله) دوست داشتم پیش از دیدن چنین روزی مرده بودم؛ شما ما را از عدل بیرون آورده به جور درآوردی. ما حقی را که در آن بودیم، رها کردیم و به باطلی درآمدیم که همواره از آن میگریختیم. ما خود را خوار و زبون ساختیم و پستی و فرومایگی ای را پذیرفتیم که سزاوارش نبودیم». این سخنان گرچه بر امام حسن (علیه السلام) بسیار دشوار آمد؛ اما ضمن سخنانی، بر صلح با معاویه تأکید ورزید.[76] پس حجر به همراه عبیدة بن عمرو نزد امام حسین (علیه السلام) رفتند و از او خواستند که با معاویه به جنگ برخیزد؛ اما ایشان نیز بر صلح تأکید فرمود».[77]
شبیه این جریان از سلیمان بن صرد خزاعی[78] و نیز علی بن محمد بن بشیر همدانی نیز روایت شده است، او می گفت: «(پس از ماجرای صلح)، من و سفیان بن لیلی، به مدینه نزد (امام) حسن (علیه السلام) رفتیم. هنگامی وارد خانه اش شدیم که مسیب بن نجبه، عبدالله بن وداک تمیمی و سرّاج بن مالک خثعمی نیز نزد او بودند. من گفتم: «سلام بر تو ای خوارکننده مؤمنان!». فرمود: «سلام بر تو. بنشین. من خوار کننده مؤمنان نیستم؛ بلکه عزت دهنده آناننم. من از صلح با معاویه جز این نخواستم که از کشتار شما جلوگیری کنم؛ زیرا دیدم که یارانم در جنگ کردن سست هستند و از جهاد شانه خالی می کنند. به خدا سوگند (با این وضعیت) اگر با کوهها و درختان هم به سوی معاویه می رفتیم، جز واگذاری خلافت به او چارهای نبود». سپس از نزد (امام) حسن (علیه السلام) بیرون آمدیم و نزد (امام) حسین (علیه السلام) رفتیم و پاسخ (امام) حسن (علیه السلام) را به او باز گفتیم. فرمود: «(برادرم امام) حسن (علیه السلام) درست می گوید، باید همه شما تا زمانی که این انسان (معاویه) زنده است، در خانهتان بمانید».[79] [80]
* امامت امام حسین (علیه السلام)
به دنبال شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) در سال پنجاه هجری، دوره امامت امام حسین (علیه السلام) شروع شد و تا سال 61 هـ.ق ادامه یافت.
* دلائل امامت امام حسین (علیه السلام) و مدت آن
امام حسین (علیه السلام) در روز پنجشنبه، آخر ماه صفر سال 50 هجری، پس از آن که برادرش، امام مجتبی (علیه السلام)، وی را وصی خویش قرارداد و اسرار امامت و امانتهای خلافت را بهوی سپرد، عهده دار امامت امت شد.
اما برخی از دلایلی که بر امامت امام حسین (علیه السلام) ذکر شده، از قرار ذیل است:
1. تصریح پیامبر (صلی الله علیه و آله):
الف: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در زمان حیاتشان بارها به مسئله امامت آن حضرت تصریح داشتند، از جمله: روایت متواتری از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، نقل شده که درباره امام حسین (علیه السلام) فرموده است: ««این فرزند من، امام و پسر امام و برادر امام و پدر امامان شیعه است، که نهمین نفرشان قائم آنها است که همنام من و همکُنیه من است. او زمین را پس از آنکه از ستم پر میشود، از داد پر خواهد ساخت».[191]
ب: جابر بن عبداللّه انصاری از مصداق اولِی الأمر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پرسید و آن حضرت در جواب فرمود: «وقتى خداى تعالى بر پيامبرش آيه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[192]، را فرو فرستاد، عرض کردم: يا رسول اللَّه! خدا و رسولش را شناختهايم، پس اولو الأمرى كه خداوند طاعت آنها را مقرون به طاعت خود كرده چه كسانى هستند؟ فرمود: اى جابر آنها جانشينان من و ائمّه مسلمانان پس از من هستند، اوّل ايشان عليّ بن أبىطالب (علیه السلام) است و بعد از او حسن و حسين و عليّ بن الحسين (علیهم السلام) و …».[193]
ج: در روایتی دیگر از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) آمده است که اشاره به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) نموده، فرمود: «… این دو فرزند من، دو امام هستند، بپا خیزند؛ (جنگ کنند)، یا بنشینند (با دشمن صلح کنند).[194]
2. وصیت امام قبل:
یکی دیگر از دلایل امامت امام حسین (علیه السلام)، وصیت برادرش امام حسن (علیه السلام) به او است. امام (علیه السلام) قبل از شهادت، امام حسین (علیه السلام) را وصی خویش گردانید و اسرار امامت را به او گفت و ودایع خلافت را به او سپرد، و در حضور اهل بیت خود فرمود: «برادرم حسین! من تو را وصیّ خود قرار دادم و این پیمانی است که از پدر به ما رسیده و او از جانب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و او نیز از جانب خداوند آنرا بیان فرموده است».[195]
3. علم:
گستردگی علم امام حسین (علیه السلام) از دلایل روشن امامت آن حضرت است. ائمه اهل بیت (علیه السلام) از هیچکس کسب علم نکردند و در عین حال از همه مردم زمان خود به احکام دین و حوادث جهان داناتر بودند و هر مسئلهای که از ایشان سؤال میشد، بیدرنگ و به بهترین وجه پاسخ میگفتند، بنابراین روشن میشود که سرچشمه علم و دانش آنان، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و در نتیجه جهان غیب بودهاست.[201]
4. خوارق عادت:
ظهور معجزات و خوارق عادات از امام حسین (علیه السلام)، دلیل دیگر امامت آنحضرت است. قطب راوندی در کتاب الخرائج و الجرائح، چندین معجزه برای امام حسین (علیه السلام) برشمرده است.[200]
5. دلایل کلامی:
از جمله دلایل امامت امام حسین (علیه السلام) اجماع است که از سوی برخی از متکلمان؛ چون فیاض لاهیجی بر امامت امام حسین (علیه السلام) مطرح شده است.[196]
با توجه به اینکه هیچگاه زمین خالی از امام و حجت نیست و از سوی دیگر امام باید معصوم باشد؛[197] از آنجا که در عصر امام حسین (علیه السلام) غیر از وی کسی دیگر از مقام عصمت برخوردار نبوده است، در نتیجه امامت منحصر به آن حضرت میباشد، در غیر این صورت دو اشکال پیش خواهد آمد: یا آنکه ملتزم به نفی وجوب امامت شویم و یا چون حشویه،[198] امامت افراد غیر معصوم؛ مانند: بنی امیه را بپذیریم.[199]
* دوران امامت امام حسین(ع) در عصر حکومت معاویه
ده سال از دوران شوم حکومت معاویه، همزمان با امامت امام حسین(ع) بود. جامعه اسلامی در این دوره گرفتار حاکم مرکزی و والیانی بود که به تخریب اساس جامعه اسلامی و قوانین الهی میپرداختند. امام حسین (علیه السلام) در فرصتهایی که پیش میآمد، اعمال حکومت را به باد انتقاد میگرفت و مردم را به آینده امیدوار میساخت و برای حفظ اساس حکومت اسلامی و جلوگیری از پراکندگی صفوف مسلمانان، در بسیاری از موارد علیرغم مشاهده بسیاری از نارساییها دندان به جگر مینهاد و صبر پیشه میکرد. در دوران ده ساله امامت امام حسین (علیه السلام) که آن حضرت در صحنه سیاسی با معاویه روبهرو بود، نامههای متعددی بین ایشان و معاویه رد و بدل شده است که نشانه موضعگیری سخت و انقلابی آن حضرت در برابر معاویه است. امام بهدنبال هر جنایت و اقدام ضد اسلامی معاویه او را بهشدت مورد انتقاد و اعتراض خود قرار میداد. یکی از مهمترین این موارد، موضوع ولیعهدی یزید بود.
از طرفی معاویه به دنبال فعالیتهای دامنه دار خود و به منظور تثبیت ولیعهدی یزید، سفری به مدینه کرد تا از مردم مدینه، به ویژه شخصیتهای بزرگ این شهر که در رأس آنان امام حسین (علیه السلام) قرار داشت، بیعت بگیرد. او پس از ورود به این شهر، با «حسین بن علی (علیه السلام)» و «عبدالله بن عباس» دیدار کرد و طی سخنانی موضوع ولیعهدی یزید را پیش کشیده و کوشش کرد که موافقت آنان را با این موضوع جلب کند. حسین بن علی (علیه السلام) در پاسخ سخنان وی، جوابی بسیار کوبنده، سنجیده و تاریخی داد، که در جای خود آمده است.[186]
از جمله بعد از همین برخوردی که در مدینه صورت گرفت، معاویه به شدت نگران شد. به دنبال این و در ایامی که «مروان بن حکم» از طرف معاویه حاکم مدینه بود، به وی مینویسد: عمرو بن عثمان گزارش کرده است که، «گروهی از رجال و شخصیتهای عراق و حجاز نزد حسین بن علی (علیه السلام) رفت و آمد میکنند» و اظهار کرده است که، «اطمینان ندارد حسین قیام نکند».
مروان در نامه خود اضافه میکند که: من در این باره تحقیق کردهام، طبق اطلاعات رسیده او فعلا قصد قیام و مخالفت ندارد، ولی اطمینان ندارم که در آینده نیز چنین باشد، اینک نظر خود را در این باره بنویسید.
معاویه، پس از دریافت این گزارش، علاوه بر پاسخ نامه مروان، نامهای تهدید آمیز نیز به امام حسین (علیه السلام) می نویسد.[187] در مقابل، امام حسین (علیه السلام) پاسخ تاریخی به معاویه مینویسد که همه اینها در منابع تاریخی ذکر شده است.[188]
اما با وجود وضع اسفناک و انفجار آميز زمان تسلّط معاويه و بنا بر ملاحظات فراوان، قيام و انقلاب مسلّحانه در آن زمان نه مقدور بود و نه مفيد؛ که به دو عامل مهمّ در این رابطه میتوان اشاره کرد:
1. پيمان صلح امام حسن (علیه السلام) با معاويه.
2. ظاهر الصلاح بودن معاويه.
* امام حسین(ع) پس از مرگ معاویه
معاویه در زمان حیات خود، بر خلاف آنچه در پیمان صلح با امام حسن(ع) تعهد کرده بود، برای فرزندش «یزید» بیعت گرفت!
پس از مرگ او، والیانی که از سوی دمشق در شهرهای مختلف حکمرانی می کردند به دنبال تثبیت حکومت یزید افتادند. از این رو مسئله بیعت با بزرگان مطرح شد. امام حسین (علیه السلام) مهمترین شخصیتی بود که بیعت او برای مشروعیت و مقبولیت حکومت یزید سرنوشت ساز بود. اما ایشان به دلیل شناختی که از شخصیت یزید داشت، به زمامداری او بر جامعه اسلامی راضی نشد و علیه او قیام کرد.
* اهداف قیام امام حسین(ع)
عمده اهدافی را که امام حسین (ع) از قیام بر علیه یزید دنبال مینمود عبارتند از:
1. زنده کردن اسلام .
2. آگاه ساختن مسلمانان و افشاى ماهیت امویان .
3. احیاى سنّت نبوى و سیره علوى .
4. اصلاح جامعه و بیدار کردن امت .
5. از بین بردن سلطه استبدادى بنى امیه .
6. آزادسازى ملّت از سلطه و زور.
7. حاکم ساختن حق و نیروبخشیدن به حق پرستان .
8. تأمین قسط و عدل اجتماعى و اجراى قانون شرع .
9. از بین بردن بدعت ها و کجروى ها.
10. اعتراض به موروثی شدن خلافت.
11. زنده کردن سنّت مهم امر به معروف و نهى از منکر.
اگر امام حسین در عهد یزید قیام نمیکرد، بر پیکره اسلام زیانی جبران ناپذیر وارد می شد. امام حسین (علیه السلام) در زمانى قرار گرفته بود که بدعتهاى زیادى در اسلام بهوجود آمده بود، که مىدانست اگر قیام نکند، چیزى از اسلام باقى نخواهد ماند. چنانکه فرمود: وقتى زمامدار حکومت اسلامى افرادى مثل یزید باشد، باید فاتحه آن را خواند.[189] از طرفى مىدانست که جد بزرگوارش فرمود: «آنجا که بدعتها ظاهرگردد، بر عهده عالمان است که حقایق را بگویند، و اگر کتمان کنند، لعنت خدا بر آنان باد».[190]
* شهادت امام حسین (علیه السلام)
امام حسین (علیه السلام) روز دهم محرم سال 61 هجرى، در سن 57 سالگى در کربلا به شهادت رسید. در این مورد مرحوم كلینى میگوید: «امام حسین (علیه السلام) در ماه محرم سال 61 هجرى در حالى كه 57 سال و چند ماه از سن شریفش گذشته بود، از دنیا رفت. عبیدالله بن زیاد در عهد خلافت یزید بن معاویه، آنگاه كه والى کوفه بود او را كشت. فرمانده لشكرى كه با او جنگید و او را كشت، عمر بن سعد بود. وى فرمانده سپاهى بود كه با امام حسین (علیه السلام) جنگید. عمر سعد روز دوشنبه، دهم محرم، در كربلا آن حضرت را كشت.[81]
بر اساس مقالهای که آقای علی زمانی قمشه ای در سایت حوزه نت در بخش گنجینه معارف و سامانه نشریات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی نگاشته است، تاریخ شهادت امام حسین (علیه السلام) از دو راه قابل بررسی است:
اول: از طریق زیج.[82]
بنا به عقیده منجّمان عصر حاضر، زیج بهادر خانی تألیف مولا غلامحسین جونپوری شیرازی، یکی از دقیقترین زیجهای جهان بهشمار میرود. این زیج، آغاز سال 61 هجری را روز یک شنبه دانسته است.[83] در نتیجه روز دهم محرم (عاشورا) سه شنبه خواهد بود؛ زیرا مبنای کار زیج، محاسبه به امر وسط است؛ یعنی ماههای فرد [1،3،5…] را سی (30) و ماههای زوج را (29) روز به حساب میآورند و در هر دوره سی ساله، یازده (11) بار ذی حجه را سی روز؛ (کبیسه) حساب میکنند و حال آنکه به حسب رؤیت، این امکان وجود دارد که سه تا چهار ماه پشت سرهم 29 روز واقع شود. از این رو گاهی اول ماه به حسب رؤیت دست کم یک روز قبل از اول ماه به حسب امر، وسط واقع میشود؛ یعنی گاهی روز دوم ماه با روز اول جدول زیج منطبق میگردد. پس، از اینجا میتوان حدس قوی داشت که روز عاشورا دوشنبه بوده است.
دوم: از راه ریاضی و بدون مراجعه به جدول زیج.
بنابر این روش، از آغاز سال اول هجری تا روز عاشورا جمعاً بیست و یک هزار و دویست و هفتاد و دو (21272) روز است. اگر این عدد را بر رقم هفت (تعداد ایام هفته) تقسیم کنیم، 3038 هفته، خارج قسمت داریم، و رقم 6 به عنوان باقیمانده ایام خواهد بود و با توجه به این که مبدأ سال هجری قمری پنج شنبه است، روز عاشورا سه شنبه است و چون رؤیت را یک روز مقدم می دانیم در نتیجه، روز عاشورا دوشنبه بوده است.
هم چنین اگر عدد یاد شده؛ (21272) را بر سالها و فصول شمسی تطبیق دهیم، به امر وسط برابر میشود با بیست و یکم مهر ماه سال پنجاه و نه (21/7/59) شمسی، و اگر یک روز رؤیت را جلوتر بدانیم با (20/7/59) بیستم برابر می شود، در نتیجه می توان چنین اظهار نظر کرد که روز عاشورای سال شصت و یک هجری برابر است با روز دوشنبه بیستم مهر ماه پنجاه و نه (20/7/59) شمسی، و جمله حضرت زینب (علیها السلام) که فرمود: «بابی من عسکره یوم الاثنین نهباً»؛ یعنی: «پدرم فدای آن کسی باد که روز دوشنبه سپاهش تاراج شد»[84]، میتواند شاهد خوبی بر این محاسبه باشد.[85]
* مناجات امام حسین (علیه السّلام) قبل از شهادت
شیخ طوسی روایت کرده است: «آن حضرت در واپسین لحظات زندگی میگفت: « خدایا! ای بلند مرتبه! ای بزرگ شوکت! ای سخت انتقام گیرنده! ای بینیاز از آفریدهها! ای گسترده کبریاء! ای که به هر چیز که بخواهی توانایی! رحمتت نزدیک، وعدهات راست، نعمتت فراوان، آزمایشت نیکو است. آنگاه که تو را بخوانند نزدیک هستی، به آنچه آفریدهای احاطه داری، توبه توبه کنندگان را میپذیری، بر آنچه اراده کنی توانانی و در پی هر چه باشی به آن میرسی. اگر شکرت کنند، شکرپذیری، اگر یادت کنند یاد میکنی. تو را از روی نیاز میخوانم و با تهیدستی به درگاهت مشتاقم و خائفانه به آستانت روی میآورم و با اندوه، به درگاهت میگریم و از روی ناتوانی از تو یاری میخواهم و بسنده کنان بر تو تکیه میکنم. بین ما و این گروه داوری کن. اینان ما را فریب دادند و یاریمان نکردند. با ما از در نیرنگ در آمدند و ما را کشتند. ما عترت پیامبر تو و فرزندان حبیب تو محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) هستیم؛ آنکه او را به رسالت برگزیدی و او را امین وحی خویش قرار دادی. پس برای ما از کارمان گشایش و رهایشی قرار بده، بهرحمت خودت، ای مهربانترین مهربانان».[86]
* کیفیت شهادت امام حسین (علیه السلام)
در مورد چگونگی شهادت امام حسین (علیه السلام) نقل های متعدّدی شده که به برخی از آنها اشاره میشود:
خوارزمی میگوید: «(امام به میدان رفت)، سپس به نبرد پرداخت تا آنکه هفتاد و دو زخم بر پیکرش نشست. ایستاد تا بیاساید، در حالی که از پیکار، ناتوان شده بود. در حالی که ایستاده بود، سنگی آمد و به پیشانی او خورد و خونها از پیشانیاش جاری گشت. جامه برگرفت تا خون از پیشانیاش پاک کند که تیر سه شعبه زهر آگینی آمد و در قلب آن حضرت نشست. حسین (علیه السلام) فرمود: بسم الله و بالله و علی ملّة رسول الله. سر به آسمان گرفت و گفت: خداوندا! تو میدانی که اینان کسی را میکشند که در روی زمین، جز او پسر پیامبری نیست. سپس تیر را گرفت و از پشت بیرون کشید و خون همچون ناودان جاری شد. دست خود را روی زخم گذاشت. چون مشتش پر از خون شد، به طرف آسمان پاشید و از آن خون یک قطره هم به زمین برنگشت. سرخی آسمان پیش از آن نبود تا آنکه حسین (علیه السلام) خون خویش را به آسمان پاشید. سپس دوباره دست روی زخم گذاشت. چون پر از خون شد، آن را به سر و صورت خود کشید و گفت: به خدا سوگند اینگونه خون آلود خواهم بود تا جدم محمد (صلی الله علیه و آله) را دیدار کنم و بگویم: یا رسول الله! فلانی و فلانی مرا کشتند».[91]
«… سپس آن حضرت از جنگ ناتوان شد و سر جای خود ایستاد. هر یک از مردم که بهطرف او میآمد (و او را در آن حال میدید) بر میگشت و خوش نداشت که دستش به خون او آغشته شود، تا آنکه مردی از طایفه کنده به نام مالک بن نسر آمد و با شمشیر بر سر مبارک او زد. حضرت کلاه خودی بر سر داشت. شمشیر، آن خود را شکافت و سرش پر ازخون شد. حسین (علیه السلام) به وی فرمود: هرگز مباد که با دست راستت آب و غذا بخوری! خدا تو را با ستمگران محشور کند! کلاه خود را کنار انداخت وکلاهی پوشید و پارچهای روی آن بست».[92]
«سپس شمر فریاد زد: درباره او منتظر چه هستید؟ تیرها، نیزهها و شمشیرها از هر سو آن حضرت را در میان گرفت. مردی به نام زرعة بن شریک، ضربت سختی بر حضرت زد. سنان بن انس هم تیری بر گلوی حضرت زد. صالح بن وهب نیز با نیزه، ضربت محکمی بر پهلوی امام وارد کرد. آن حضرت با گونه راست از روی اسب خود بر زمین افتاد. سپس برخاست و نشست و تیر را از گلویش بیرون کشید. آنگاه عمر سعد نزدیک حسین (علیه السلام) آمد تا او را بنگرد».[93]
سید بن طاووس چنین نقل میکند: «راوی میگوید: زینب از در خیمه بیرون آمد، در حالی که صدا میزد: وای برادرم! وای سرورم! وای خاندانم! کاش آسمان بر زمین فرود میآمد! کاش کوهها از هم متلاشی میشدند. شمر فریاد زد: درباره این مرد منتظر چه هستید؟ از هر طرف بر امام حسین (علیه السلام) حمله ور شدند. رزعة بن شریک، ضربتی بر کتف حضرت زد. امام هم ضربتی بر او وارد کرد و او را نقش زمین ساخت. مرد دیگری با شمیشر بر گردن مقدس او ضربت زد که حضرت با صورت بهزمین غلتید و دیگر ناتوان شده بود. روی زانوها نشست. سنان بن انس نیزهای بر گلوگاهش زد. نیزه را بیرون کشید و دوباره بر سینه آن حضرت زد. سنان دوباره تیری در کمان نهاد و بر حنجره حضرت زد. امام (علیه السلام) افتاد. دوباره نشست و تیر را از گلو بیرون کشید. دو دست خود را کنار هم زیر گلو گرفت. چون پر از خون شد، سر و صورت خویش را به خون رنگین کرد، در حالی که میفرمود: خدا را اینگونه آغشته به خونم دیدار خواهم کرد، در حالی که حق مرا غصب کردهاند.[94]
ابن شهر آشوب به نقل از ابی مخنف میگوید: «هنگامی که حسین (علیه السلام) بر زمین افتاد. اسبش از او دفاع میکرد و بر سواران دشمن میجهید و آنان را از زین بر زمین میافکند و لگدکوب میکرد. چهل نفر از دشمن را کشت، سپس خود را به خون حسین (علیه السلام) آغشته کرد و به طرف خیمه امام روان شد، در حالی که با صدای بلند شهیه میکشید و سُم بر زمین میکوبید.[95]
وی از قول امام باقر (علیه السلام) روایت میکند: «آن حضرت، سیصد و بیست و چند ضربه نیزه یا شمشیر و تیر بر بدن داشت. همچنین 360 جراحت هم روایت شده است.[96]
* قاتلان امام حسین (علیه السلام)
یکی از مطالبی که در مورد شهادت امام حسین (علیه السلام) مطرح است، این است که چه کسی بهعنوان قاتل ایشان و آخرین نفری که آن حضرت را به شهادت رسانده، معرفی شده است. سبط بن جوزی میگوید: «در باره قاتل حضرت اختلاف کردهاند. بنابر گفته هشام بن محمد، قاتل وی سنان است. قول دیگر آنکه حصین بن نمیر است که ابتدا به او تیر زد، سپس فرود آمد و سرش را جدا کرد و سر را از گردن اسبش آویخت تا بدین وسیله نزد ابن زیاد، تقرب جوید. همچنین مهاجر بن اوس، کثیر بن عبدالله و شمر بن ذی الجوشن را هم ذکر کردهاند، ولی صحیحتر آن است که قاتلش سنان با مشارکت شمر بود».[87]
طبری نقل میکند: «عمر سعد نزدیک حسین (علیه السلام) آمد. زینب (علیها السلام) بهاو گفت: ای پسر سعد! آیا ابا عبدالله را میکشند و تو بهاو نگاه میکنی؟ گویا اشکهای عمر سعد بر صورت و محاسن نحسش جاری شد. آنگاه عمر سعد روی خود را از زینب برگرداند … . زمانی طولانی از روز گذشت که اگر مردم میخواستند آن حضرت را بکشند، چنان میکردند، ولی گویا از یکدیگر پروا داشتند و هر گروه دوست داشتند که دیگران کار حضرت را به پایان برسانند. شمر در میان مردم ندا داد: وای بر شما! منتظر چه هستید؟ او را بکشید. مادرانتان به عزایتان بنشینند! از هر طرف بر او حمله کردند. زرعة بن شریک ضربتی بر کتف (کف) چپ او و ضربتی نیز بر شانهاش زد، سپس برگشتند، در حالی که امام مینشست و بر میخاست. در آن حال سنان بر او حمله کرد و نیزهای بر حضرت زد و او افتاد. آنگاه به خولی گفت: سرش را جدا کن. خواست چنان کند، ولی لرزید و نتوانست. سنان به او گفت: دستانت شکسته باد! آنگاه خودش فرود آمد و امام را سر برید و سرش را جدا کرد و نزد خولی بن یزید آوردند، در حالی که پیش از سر بریدن، با شمشیرها ضربت خورده بود.[88]
ابن شهر آشوب نقل میکند: «عمر سعد نزدیک آمد و گفت: سرش را جدا کنید. نصر بن خرشه جلو آمد. همچنان با شمشیرش بر آن حضرت میزد. عمر سعد خشمگین شد و به خولی گفت: فرود آی و سرش را جدا کن. فرود آمد و سر مطهر حضرت را جدا کرد».[89]
سید بن طاوس نقل میکند: «هلال بن نافع میگوید: من با اصحاب عمر سعد ایستاده بودم که فریادگری صدا زد: ای امیر! مژده بده. این شمر است که حسین (علیه السلام) را کشت. من از میان دو صف بیرون آمده، کنار حسین (علیه السلام) آمدم، در حالی که جان میداد. بهخدا سوگند هرگز مغلوب بهخون آغشتهای زیباتر و روشن چهرهتر از او ندیدهام. فروغ رخسارش و شکوه هیبتش مرا از اندیشیدن درباره شهادتش بازداشت. در آن حالت آب خواست. شنیدم مردی میگفت: هرگز آب نخواهی نوشید تا به دوزخ درآیی و از چرکابههای آن بنوشی! شنیدم که آن حضرت میگفت: من به دوزخ نخواهم رفت و از چرکابههای دوزخ نخواهم نوشید. من بر جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وارد میشوم و در خانه او در جایگاه صدق و راستی و در جوار پروردگار توانا ساکن میشوم و از آب خوشگواری که هرگز بدبو نمیشود، خواهم نوشید. به جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دست شما و کاری که با من کردید، شکایت خواهم کرد. هلال بن نافع ادامه میدهد: همه خشمگین شدند، آنچنان که گویی خداوند در دل هیچ یک از آنان هیچ رحمی قرار نداده است. سر آن حضرت را در حالی که با آنان مشغول گفتوگو بود از پیکرش بریدند و من از بی رحمی آنان بسیار تعجب کردم و گفتم: بهخدا قسم که هرگز با شما همراه و همکار نخواهم شد».[90]
* محل دفن امام حسین (علیه السلام)
در باره این که بدن مطهر امام حسین (علیه السّلام) به وسیله چه کسانی به خاک سپرده شد، دیدگاه دانشمندان متفاوت است. یکی از نظریات ارائه شده در این باره مطابق آنچه در بعضی از روایات و کتب تاریخی آمده، چنین است: بدن مطهر امام حسین (علیه السّلام) توسط فرزند گرامی ایشان؛ امام زین العابدین (علیه السّلام) در سرزمین کربلا به خاک سپرده شد؛ یعنی امام سجاد (علیه السّلام) جهت تشخیص و تدفین شهدای كربلا، مخصوصاً دفن پدر معصومش؛ حضرت امام حسین (علیه السّلام) به حكم این كه «امام را جز امام كسی تغسیل و تكفین و تدفین نمیكند»، از راه اعجاز از كوفه و زندان ابن زیاد به كربلا آمد و پیكرهای مطهر شهدا را دفن نمود.
امامرضا (ع) در مناظره خود با پسر ابوحمزه فرمود: به من بگو آیا حسین بن علی (علیهما السّلام) امام بود؟ گفت: آری، امام فرمود: پس چه كسی امر دفن او را به عهده گرفت؟ گفت: علی بن الحسین (علیهما السّلام) پس امام فرمود: علی بن الحسین كجا بود؟ گفت در كوفه نزد پسر زیاد زندانی بود، اما بدون این كه آنها با خبر شوند به كربلا آمد و کار دفن پدر را انجام داد و سپس به زندان برگشت. امام رضا (علیه السلام) فرمود: كسی كه علی بن الحسین (علیهما السّلام) را قدرت داد كه به كربلا بیاید، پدرش را دفن كند و برگردد، مرا نیز میتواند به بغداد ببرد تا پدرم را كفن و دفن كنم در حالی كه نه در زندان هستم و نه در اسارت.[97]
با توجه به این حدیث می توان گفت امام سجاد (ع) بدن مطهر پدر بزرگوارشان را به خاک سپردند.
اما مکان دفن امام حسین (علیه السلام) و شهدای کربلا در منطقه نینوا یا همان شهر کربلا که امروزه مورد احترام و زیارتگاه مؤمنان است، میباشد.
* فرزندان امام حسین (علیه السلام)
در مورد تعداد فرزندان امام حسین (علیه السلام)، نقل های مختلفی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
بنا بر نقل شیخ مفید ایشان شش فرزند داشت، چهار پسر و دو دختر،[131] بعضی دیگر، از جمله سید محسن امین[132] و ابن خشاب،[133] نه فرزند؛ یعنی شش پسر و سه دختر، برای حضرت ذکر کردهاند.
همچنین برخی از منابع؛ مثل مناقب[134] و کشف الغمه،[135] تعداد اولاد آن حضرت را ده نفر؛ یعنی شش پسر و 4 دختر.
پسران امام حسین (علیه السلام):
امام حسین (علیه السلام) بنا بر نقل مرحوم شیخ مفید[136] دارای چهار پسر بوده است که اسامی آنها عبارتند از:
علی بن الحسین (علیه السلام)، که مشهورترين كنية او ابامحمد و ابوالحسن[137] و ملقب به «سجاد» و «زین العابدین» است و مادرش شاه زنان، شهر بانو دختر یزدگرد شاه ایران است.
علی بن الحسین الاصغر، معروف به علی اکبر که در کربلا شهید شد و مادرش لیلی، دختر ابو مرّة بن غزوة بن مسعود ثقفیه است.
جعفر بن الحسین، مادرش قضاعیه از قبیله قضاعه است.
عبد الله بن الحسین، نام مادرش رباب، دختر امرء القیس است که همان عبدالله رضیع (شیرخوار) است و به علی اصغر معروف است.[138]
بعضی دیگر، از جمله سید محسن امین،[139] ابن خشاب،[140] ابن شهر آشوب، [141] و مرحوم اربلی ، شش پسر برای حضرت ذکر کردهاند.
برخی از محققان از فرزند دیگری به نام محمد نام می برند، که (گفته شد) در کربلا شهید شده است و مادر او رباب، دختر امرء القیس است.[142]
امام سجاد (علیه السلام): یکی از پسران امام حسین (علیه السلام)، امام چهارم، امام زین العابدین (علیه السلام) است. نام مبارک ایشان؛ علی، کنیه او؛ ابوالحسن، و لقبهای معروف وی؛ سجاد و زين العابدين است. زمان تولد آن حضرت؛ پنجم شعبان سال 38 هـ. ق (یا 15 جمادی الاولی سال 36 هـ. ق)، و مکان تولد آن جناب در شهر مدينه بوده است. ایشان در 12 يا 18 و يا بنا بر مشهور در 25 محرم سال 95 هـ. ق، در مدينه به تحريک هشام بن عبدالملک مسموم شد و در سن حدود 57 يا 59 سالگي به شهادت رسيد. مرقد شريف آن حضرت در شهر مدينه و در قبرستان بقيع واقع شده است.
دوران زندگی آن امام بزرگوار به دو بخش مهم تقسیم می شود:
1. همراهی با پدر گرامیش به مدت 22 یا 24 سال
2. امامت آن حضرت به مدت 35 سال
خلفای زمان ایشان پنج نفر بودند که اسامی آنها عبارتند از: 1. يزيد. 2. معاویة بن يزيد. 3. مروان بن حكم. 4. عبدالملک بن مروان. 5. وليد بن عبدالملک.
حضرت علی اکبر (علیه السلام): یکی دیگر از پسران امام حسین (علیه السلام) علی اکبر (علیه السلام) است. بنا بر قولی، وى بزرگترين فرزند امام حسين (علیه السلام) است. نام مبارک او؛ علی و لقبش؛ اکبر و کنیه شریف وی؛ ابوالحسن است. حضرت علی اکبر (علیه السلام) در روز یازدهم شعبان سال سی و سوم هـ. ق، دو سال قبل از کشته شدن عثمان به دنیا آمده است.[143]
نام مادر محترمهاش «لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی» است.[144] درباره شخصیت علی اکبر (علیه السلام) گفته شده، وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت[145] رخسار، شبیهترین مردم به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی بن ابی طالب (علیه السلام) به ارث برده و جامع کمالات، محامد و محاسن بود.[146]
او از طایفه خوشنام و شریف بنی هاشم بود و به بزرگانی؛ چون پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام)، امیر مؤمنان علی بن ابیطالب (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) نسبت داشت. ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت میكند که روزی معاویة بن ابیسفیان به اطرافیان و همنشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت كیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو كسی را سزاوارتر به امر خلافت نمیشناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست، بلكه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین (علیه السلام) است كه جدّش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) میباشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثقیف، تبلور یافته است.[147]
امام حسین (علیه السلام) در تربیت وی و آموزش قرآن ومعارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب، تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یک انسان کامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.
در زمینه شهادت حضرت علی اکبر (علیه السلام)، باید گفت: او در روز عاشورای سال 61 هـ. ق در دشت کربلا، واقع در کشور عراق و در کنار سایر شهدای کربلا به دست دشمنان اسلام به شهادت رسید.
حضرت علی اصغر (علیه السلام): «عبدالله بن الحسین» طفل شیرخوار امام حسین (علیه السلام)، مشهور به «علی اصغر» است. نام مادرش «رباب»، دختر «امرء القیس بن عدی بن اوس بن جابر بن کعب بن علیم بن جناب بن کلب» بود. مادر رباب، «هند الهنود»، دختر «ربیع بن مسعود بن مضاد بن حصن بن کعب بن علیم بن جناب» بوده است. در واقع «جناب»، جد اعلای پدری و مادری، مادر حضرت علی اصغر (علیه السلام) میباشد.[148]
عبدالله در مدینه ولادت یافت. سماوی میگوید: این که برخی گفتهاند علی اصغر در کربلا ولادت یافته است، چندان درست نیست.[149]
در مورد شهادت آن بزرگوار، مرحوم شیخ مفید، هنگام نام بردن از فرزندان امام حسین (علیه السلام)، مینویسد: امام حسین (علیه السلام)، شش فرزند داشت: «… و عبداللّه بن الحسین که در کودکى با پدرش کشته شد؛ (بدین گونه که)، تیرى آمد و او را در دامان پدرش ذبح کرد».[150]
مرحوم اربلى مینویسد: «… اما على اکبر، که پیشِ روى پدرش جنگید تا به شهادت رسید و على اصغر در حالى که کودکى بیش نبود، تیرى به او رسید و کشته شد».[151]
در «زیارت ناحیه مقدّسه»[152] آمده است: «سلام بر عبداللّه بن الحسین، کودک شیرخوارۀ تیر خوردۀ ضربت خوردۀ به خون تیپده، که خونش به آسمان، پرتاب شد و در دامان پدرش، با تیر، سر بُریده شد! خدا لعنت کند حَرمَلَه بن کاهِل اسدى و همراهانش را که به او تیر زدند».[153]
دختران امام حسین (علیه السلام)
امام حسین (علیه السلام) بنا بر نقلی دارای دو دختر بوده است که اسامی آنها عبارتند از:
سکینه بنت الحسین، مادر او رباب، دختر امرء القیس است.
فاطمه، نام مادرش ام اسحاق دختر طلحه بن عبید الله تیمیه است.[154]
بعضی دیگر، از جمله سید محسن امین[155] و ابن خشاب،[156] سه دختر برای حضرت ذکر کردهاند. همچنین برخی از منابع؛ مثل مناقب[157] و کشف الغمة، تعداد دختران آن حضرت را چهار دختر،[158] ذکر کردهاند. در اینجا غیر از اسامیای که نقل شد، با توجه به منابع مذکور، اسامی دیگر دختران آن امام بزرگوار بیان می شود:
زینب، نام مادر او معلوم نیست.[159]
رقیه (علیها السلام)، برخی مادرش را شهربانو دختر یزدگرد سوم ذکر کردهاند،[160] و مطابق بعضی از نقلها ام اسحاق نام داشت.[161]
حضرت سکینه (سلام الله علیها)
حضرت سکینه (علیها السلام) دختر امام حسین (علیه السلام)، مادرش رباب دختر امرء القیس است.[162] وی با عبدالله رضیع (شیر خواره) که در کربلا به شهادت رسید از یک مادر هستند. در منابع تاریخی؛ درباره تاريخ ولادت اين بانوی بزرگوار سخنی بهميان نيامده است. اما تاریخ وفات سکینه (علیها السلام) را 117 هـ.ق ذکر کردهاند.[163]
در شعری منسوب به امام حسین (علیه السلام)، در فضیلت این مادر و دختر آمده چنین آمده است:
لعمرك إننى لأحبّ دارا تحلّ بها سكينة و الرّباب
احبّهما و أبذل جلّ مالى و ليس لعاتب عندی عتاب؛[164]
به جانت سوگند! خانهاى را دوست دارم كه سكينه و رباب در آن حضور داشته باشند. آنان مورد علاقه من هستند و بيشترين اموال خويش را برايشان هزينه میكنم و در اين كار، جاى سرزنش هيچ نكوهشگرى وجود ندارد.
مورّخان در نام، لقب، تعداد شوهران و محل وفات حضرت سکینه(علیها السلام) اختلاف دارند که در اینجا به صورت اختصار بیان میشود.
نام ایشان امیمه یا امینه است.[165] همچنین برخی گفتهاند: نامش آمنه میباشد.[166] مورّخان مسلمان، نام شوهران حضرت سکینه(علیها السلام) را بهترتیب ازدواج چنین ذکر کردهاند:
عبد الله بن الحسن (علیه السلام) پسر عموی ایشان؛ امام حسین (علیه السلام)، سکینه را به عقد او در آورد و قبل از ازدواج در کربلا به شهادت رسید.[167]
مصعب بن زبیر: بعد از شهادت عبدالله، سکینه با مصعب بن زبیر ازدواج نمود. فرزندی از او به نام فاطمه به دنیا آورد که در کودکی از دنیا رفت و مصعب کشته شد. از سکینه (علیها السلام) در مرگ شوهرش چنین نقل شده است: «ای کوفیان! خدا شما را از رحمت خود دور سازد، در سنین خردسالی مرا یتیم نمودید و در بزرگسالی مرا بیوه ساختید».[168]
البته برخی از مورخان میگویند: نخستين كسى كه با حضرت سکینه ازدواج كرد مصعب بن زبير بود كه اين ازدواج به اجبار صورت گرفت.[169]
عبدالله بن عثمان بن عبد الله بن حكيم ابن حزام بن خويلد.[170]
أصبغ بن عبد العزیز بن مروان که به عقد او در آمد، اما با او همبستر نشد و در علت آن گفتهاند که عبدالملک، اصبغ را از این کار نهی کرد. همچنین گفته شده است که سکینه را به مصر بردند و زمانی که به مصر میرسد متوجه میشود که اصبغ از دنیا رفته است.[171]
زيد بن عمرو بن عثمان.[172]
إبراهيم بن عبد الرحمان بن عوف که حضرت سکینه (علیها السلام) به عقد این شخص در آمد، اما راضی به همبستری با او نشد و خود را در اختیار او قرار نداد.[173]
در کتاب «اغانی» نیز درباره شوهران حضرت سکینه (علیها السلام) چنین آمده است:
«سکینه دختر امام حسین(ع) با شوهران متعدد ازدواج نمود که اولین آنها عبدالله بن حسن، پسر عموی ایشان بود و در حالیکه باکره بود به عقد او در آمد و پس از او به ترتیب با مصعب بن زبیر، عبدالله بن عثمان حزامی، زید بن عمرو بن عثمان، اصبغ بن عبد العزیز بن مروان و ابراهیم بن عبد الرحمن بن عوف ازدواج نمود که با دو نفر اخیر همبستر نشد».[174]
از آنچه بیان شد، معلوم میشود؛ از جمله کسانی که حضرت سکینه (علیها السلام) با او ازدواج کرده مصعب بن زبیر و عبدالله بن عثمان حزامی بوده است و این عبدالله بن عثمان، ارتباطی با خلیفه سوم؛ عثمان بن عفان ندارد.
صاحب کتاب اغانی میگوید: «سکینه (علیها السلام) در مدینه در زمانی که فرماندار آن خالد بن عبد الملک بود از دنیا رفت…».[175]
در مکان از دنیا رفتن سکینه (علیها السلام) اختلاف است:
ابن سعد میگوید: «در مدینه در زمانی که حاکم آن خالد بن عبد الله بن الحارث بن الحكم بود، وفات یافت»[176] و دیدگاه بیشتر مورّخان اینگونه است.[177] برخی از مورّخان دیگر گفتهاند: حضرت سکینه (علیها السلام) در مکه از دنیا رفته است.[178]
قبر حضرت سکینه (علیها السلام) در دمشق قرار دارد.[179] ابن عساکر از ابن اکفانی نقل میکند: «قبر سکینه در قبهای از دمشق است».[180]
علامه محسن امین میگوید: «قبری در دمشق در قبرستان باب الصغیر منسوب به حضرت سکینه (علیها السلام) است و این انتساب صحیح نیست؛ زیرا به اتفاق تاریخنگاران حضرت سکینه (علیها السلام) در مدینه دفن شده است و قبری که در دمشق است به قرینه خطّی که در بالای آن نوشته شده، متعلق به دختر یکی از پادشاهان به نام سکینه، که در رجب یا شعبان سال 1356 ق از دنیا رفته است، میباشد».[181]
حضرت رقیه (سلام الله علیها)
زندگینامه حضرت رقیه (علیها السلام) در شعاع نورانی انواری؛ همانند پدر، عمو، عمو زادگان بزرگوارش و …، تحت الشعاع قرار گرفته است؛ به همین علت در کتابهای تاریخی، به ندرت اسمی از دختری به نام رقیه که دختر خردسال امام حسین (علیه السلام) باشد، آمده است.
در کلامی که از امام حسین (علیه السلام) نقل شده است، حضرت چنین میفرماید: «اَلا یا زِینَب، یا سُکَینَة! یا وَلَدی! مَن ذَا یَکُونُ لَکُم بَعدِی؟ اَلا یا رُقَیَّه وَ یا اُمِّ کُلثُومِ! اَنتم وَدِیعَةُ رَبِّی، اَلیَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ»؛[182] یعنی: «ای زینب، ای سکینه! ای فرزندانم! چه کسی پس از من برای شما باقی میماند؟ ای رقیه و ای امکلثوم! شما امانتهای پروردگارم در نزد من بودید، اکنون لحظه میعاد من فرارسیده است».
با توجه به سیاق کلام و مفاد آن، بعید نیست که منظور امام (علیه السلام) از رقیه، حضرت رقیه، دختر سه ساله ایشان باشد. از طرفی، قدیمیترین منبعی که در آن از دختر سه یا چهار سالۀ امام حسین (علیه السلام) یاد شده است، کتاب کامل بهایی اثر عماد الدین طبری است. در این کتاب آمده است: «امام دختری چهار ساله داشت وبسیار بهانه بابا میگرفت. شبی در عالم خواب دید که کنار پدر نشسته است، چون از خواب بیدار شد، گفت: بابا کجا است؟ که دیگر طاقت ندارم. از او پرسیدند چه دیدی؟ گفت: دیدم که در کنار پدر نشسته و او مرا در کنار؛ (بغل) گرفت. یزید چون این واقعه را شنید گفت: بروید و سر بابایش را به او نشان دهید. چون مندیل (پارچه روی طبق) را از روی طبق برداشتند، سر پدر را دید و آهی کشید و جان داد».[183]
یکی از ماهنامههای بینالمللی، جریان جالبی از مقبرۀ حضرت رقیه (علیها السلام) میآورد که با اندکی تلخیص آورده میشود. در این ماهنامه آمده است: «آیت الله میرزا هاشم خراسانی میگوید: عالم جلیل، شیخ محمد علی شامی از علما و محصلین نجف به من فرمود: جد مادری ما آقا سید ابراهیم دمشقی که متجاوز از 90 سال عمر کرد و نسبش به سید مرتضی میرسد، تنها 3 دختر داشت. شبی دختر بزرگ در خواب، حضرت رقیه را دید که به او میفرماید: به پدرت بگو به والی شهر اطلاع دهد که قبر مرا آب گرفته است و به تعمیر نیاز دارد. دختر، این خواب را میگوید، ولی پدر به خاطر عواقب آن؛ (زیرا حکومت، دست اهل سنت بوده است) اطلاع نمیدهد. تا سه شب این خواب تکرار میشود، اما پدر اهمیتی نمیدهد، تا این که شب چهارم خودش در خواب میبیند که حضرت رقیه با تندی به او میفرماید: چرا والی شهر را خبر نمیکنی تا قبر را تعمیر کنند؟ سید فردای آن روز نزد فرماندار شهر میرود و جریان خوابهای دیده شده را برای او شرح میدهد. والی، بزرگان اهل سنت و شیعه را جمع میکند و از همه میخواهد که روز بعد، غسل کرده، برای باز کردن قفل جمع شوند. سپس پیشنهاد میدهد: قفل به دست هر کس باز شد، او نبش قبر کند و جسد مطهر را برای تعمیر قبر، بیرون آورد، اما قفل به دست کسی جز سید ابراهیم باز نمیشود. وقتی قفل باز میشود، متوجه میشوند که آب وارد قبر شده است. سپس سید ابراهیم وارد قبر شده و بدن مطهر را بیرون میآورد. نقل شده است: سید ابراهیم سه روز بدن مطهر را روی زانو گذاشته و گریه و زاری میکرد، فقط در هنگام نماز، پیکر را روی پارچۀ نظیفی قرار میداد و آن گاه (بعد از نماز، مجدداً) جسد را در دامن خود قرار میداد. در این سه روز که تعمیر طول کشید، سید هیچ نیازی به طعام و آب پیدا نکرد و حتی خواب بر او مستولی نشد. پس از سه روز بدن را در قبر آماده شده قرار دادند».
در سال 1323 هـ. ق، قبر حضرت رقیه توسط حاج میرزا علی اصغر اتابک امین السلطان، صدراعظم ایران، مرمت شد و در تاریخ 23 ربیع الثانی 1405 هـ. ق، کلنگ بنای جدید قبر، توسط دکتر محمد الخطیب، وزیر اوقاف سوریه، زده شد و در سال 1419 هـ. ق، کلیه تزئینات آن بهپایان رسید. تمامی مواد تزئین آن از ایران به شام (سوریه)، حمل شد و بهدست هنرمندان ایرانی بنا گذاشته شد.[184]
ویژگیهای منحصر به فرد امام حسین (علیه السلام)
هر یک از معصومان و امامان (علیهم السلام)، دارای خصوصیات و ویژگیهایی مخصوص به خود هستند. در این میان امام حسین دارای ویژگیهای منحصر به فردی است که به اختصار و به صورت فهرست وار به آنها اشاره می شود:
تنها امامی که در معرکه جنگ به شهادت رسید. امیرالمؤمنین (علیه السلام) با این که در دهها جنگ شرکت کرد و بارها مجروح شد، ولی سرانجام در مسجد کوفه مورد سوءقصد قرار گرفت و به شهادت رسید و سایر امامان (علیهم السلام) هم که مسموم شدند و به شهادت رسیدند.
تنها امامی که در دعای توسل از ایشان با عنوان؛ ایّها الشهید یاد شده است، با این که همه ائمه ما به شهادت رسیدهاند.
تنها امامی که در زمان حیات خود، پدر دو شهید شد؛ (علی اکبر و علی اصغر).
تنها امامی که اربعین و زیارت اربعین دارد.
5- تنها امامی که قبر مطهرش بیش از ده بار توسط ظالمان خراب شد، تا اثری از آن باقی نمانَد.
6- تنها امامی که بدون غسل و کفن دفن شد.
7- تنها امامی که سر مبارکش از بدن جدا شد.
8- تنها امامی که تشنه لب به شهادت رسید.
9- تنها امامی که بعد از شهادتش، خانوادهاش اسیر شدند.
10- تنها امامی که پدر و مادر و نسلش معصوم بودند.
11- تنها امامی که خدای متعال، در تربت او شفا قرار داده است.
12- تنها امامی که مسافر میتواند در حرمش نماز خود را تمام بخواند.
13- تنها امامی که انبیای قبل از او (علیهم السلام)، از آدم (علیه السلام) تا خاتم (صلی الله علیه و آله) بر او گریستند.
14- تنها امامی که انبیا (علیهم السلام) محل دفنش را زیارت کردند؛ «هيچ پيغمبرى نبود، مگر اين كه به زيارت كربلا رفت و در آن جا توقف نمود و گفت: تو يک بقعه پر خير و بركتى هستى که ماه درخشندهاى در تو دفن خواهد شد».[185]
در مورد مدت امامت آن حضرت اقوال مختلفی گفته شده از جمله: «… و مدت خلافت (امامت) آن بزرگوار ده سال و چند ماه بود».[202] [203]
امامت در فرزندان امام حسین (علیه السلام)
با توجه به این که امام حسن (علیه السلام) نیز مانند امام حسین (علیه السلام) از فرزندان امام علی و فاطمه (علیهما السلام) و از از امامان معصوم (علیهم السلام) است؛ از این رو یکی از مباحثی که در رابطه با بحث امامت مطرح است موضوع امامت در فرزندان امام حسین (علیه السلام) و نبودن آن از نسل امام حسن (علیه السلام) است.
برای تبین این موضوع، توجه به چند نکته ضروری به نظر میرسد:
الف. در آیات و روایات شرایطی برای امام ذکر شده است که در ذیل به گوشهای از آنها اشاره می شود:
عصمت: شرط عصمت برای ائمه را میتوان از آیه 124 سوره بقره استفاده کرد، در آنجا که حضرت ابراهیم (علیه السلام) بعد از آنکه از طرف خدای متعال به عنوان امام منصوب شد، درخواست ادامه مقام امامت در ذریه خود را نمود و خدای متعال فرمود: «منصب امامت به انسانهای ظالم و گنهکار واگذار نمیشود. در این آیه خدای متعال (فرزندان ابراهیم (علیه السلام) را به دو گروه معصوم و گنهکار تقسیم نموده و فرمود: منصب امامت به معصوم میرسد نه به گنهکار».[204]
علم: در بحثهای روانشناسی ثابت شده که برای هر انسانی در مسیر زندگانی لحظاتی هست که در آن لحظات به بعضی از چیزها از طریق حدس (که قسمتی از الهام است)، علم پیدا میکند. این نیروی مرموز را خدا به انسان داده و در افراد مختلف به حسب اختلاف روحی آنها از نظر شدت و ضعف، مختلف است و چون امام از عالیترین منصب الهی برخوردار است، در درجه اعلای این الهام قرار دارد که از آن به قوه قدسیه تعبیر میشود..[205]
شرایط دیگر امامت عبارتند از: شجاعت، سخاوت، حفظ نفس، راستگویی، دادگری، حسن تدبیر و خردمندی…[206].[207]
ب. تعیین امام امری انتصابی است؛ یعنی امام از طرف خداوند متعال به امامت منصوب میشود.
انتصابی بودن امام را از لزوم وجود شرایط برای امامت میتوان فهمید؛ چون تشخیص تحقق این شرایط در وجود شخصی، برای انسانها ممکن نیست و فقط خداوند سبحان، آگاه به تحقق این صفات در وجود فرد است.
ابوجارود از امام باقر (علیه السلام) درباره نشانههای شناخت امام (علیه السلام) سؤال کرد، آن حضرت (علیه السلام) فرمود: «امام با چند نشانه شناخته می شود، که اولین نشانه آن، نصّ و نصب الهی است».[208]
درباره علت این انتصاب، امام سجاد (علیه السلام) میفرماید: «تمام امامان از خاندان ما معصوم هستند و عصمت در ظاهر خلقت نیست که شناخته شود؛ از این جهت است که امام باید منصوص باشد؛ یعنی خدا امام را نصب کرده و امام بعدی به وسیله امام قبل معرفی میشود».[209]
از این روایت روشن میشود که امام باید دارای ملکه عصمت باشد و چون انسانها نمیتوانند معصوم را تشخیص دهند و تنها خدا است که به تمام وجود انسان آگاه بوده و قادر بر تشخیص معصوم است؛ لذا نصب امام به منصب امامت، به عهده خدا است و کار بشر نیست.[210]
مفضل میگوید: به حضرت صادق (علیه السلام) عرض كردم: چه شد كه امامت در فرزندان امام حسین (علیه السلام) قرار گرفت و فرزندان امام حسن (علیه السلام) امام نشدند، با این كه هر دو پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و نواده او و سرور جوانان اهل بهشتند؟ ایشان فرمود: «موسى و هارون (علیهما السلام)، هر دو پیامبر و رسول و برادر بودند، (اما) خداوند نبوت را در نژاد هارون قرار داد نه موسى. هیچ كس نمىتواند بگوید: چرا چنین كرد؟ امامت همان خلافت خدا است، كسى نمىتواند بگوید: چرا خداوند در فرزندان امام حسین (علیه السلام) قرار داد و به فرزندان امام حسن (علیه السلام) نداد؛ زیرا او در كار خود حكیم است، از او نمیتوان پرسید: چرا چنین كردى؟ (این) مردم (هستند که) در كارهاى خود مورد بازخواست قرار مىگیرند».[211]
نتیجه این که؛ امام باید دارای شرایطی باشد و چون فقط خداوند متعال میتواند تشخیص دهد که این شرایط در وجود چه کسی تحقق دارد؛ لذا منصب امامت منصبی است الهی که از طرف خدا به افراد خاصی داده میشود. به تعبیر امام صادق (علیه السلام): «امامت، عهد و پیمانی است كه خداوند آن را از مردان مشخص و تعیین شدهاى گرفته است و امام نمىتواند آن را از جانب خود به شخص دیگرى بعد از خود تفویض كند».[212]
ج. از برخی روایات به دست می آید که بعضی امور در این جعل الهی، بی تأثیر نیستند، گرچه در مورد چگونگی این نوع تأثیرات در منصب امامت، اطلاعات کافی در اختیار نیست؛ مثلا در روایات آمده است که خدای متعال در مقابل شهادت امام حسین (علیه السلام) امتیازاتی به او داده است، یکی از آن امتیازات این است که منصب امامت در فرزندان آن حضرت ادامه یافته است.[213]
فضائل و مناقب امام حسین (علیه السلام)
در زمینه فضائل و مناقب امام حسین (علیه السلام) باید گفت: در میان امامان معصوم (علیه السلام) و حجتهای بالغه الهی، پیشوای عزّت و آزادی و رهبر جهاد و شهادت و فداكاری، حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) امتیازی ویژه دارد. از طرفی رابطه تنگاتنگ و به همتنیده قرآن كریم و اهلبیت عصمت و طهارت (علیه السلام) آنقدر عمیق و ریشهدار است كه قلم و بیان از عهده ترسیم آن برنمیآیند. حدیث مشهور و متواتر ثقلین، این حقیقت را به گونه كامل، آشكار میسازد؛ زیرا رسولاكرم (صلی الله علیه و آله) در آن حدیث شریف میفرماید: «من دو متاع سنگین و گرانبها در میان شما میگذارم؛ یكیكتابخدا، (قرآن كریم) و دیگری عترت؛ اهلبیتم و این دو، هرگز از هم جدا نمیشوند تا در كنار حوض كوثر، بر من وارد شوند».[214]
نکته مهم دیگر در خصوص اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)، خصائص، ویژگیها و امتیازات شخصی آن بزرگواران (علیهم السلام) است که به حسب زمان و مکان و موقعیت و مأموریتهایی که از جانب خداوند متعال بر عهده هر یک از آنان نهاده شده، فرق میکند، مانند: لقب امیرالمؤمنین (علیه السلام) که مخصوص حضرت علی (علیه السلام) است و دادن این لقب به دیگر امامان معصوم (علیه السلام)، (طبق نقل روایات)، ممنوع است.[215] یا لقب سیدالشهداء که مخصوص امام حسین (علیه السلام) است.
اما شمه ای از فضائل امام حسین (علیه السلام) عبارتند از:
تکلم بعد از شهادت:
امام حسین (علیه السلام) تنها کسی است که بعد از شهادت سخن گفته است. سر امام بر روی نیزه، این آیه از قرآن را تلاوت کرده است: «آیا پنداشتی که اصحاب کهف و رقیم (خفتگان در غار)، از آیات شگفت ما بودهاند؟».[216]
آیات دیگری که امام حسین (علیه السلام) بعد از شهادت تلاوت کرده است، عبارتند از: ادامه آیات سوره کهف تا آیه 14، آیه 227 از سوره شعراء، آیه 71 سوره غافر و آیه 137 سوره بقره.
مشتق بودن نام حضرت از نام خداوند:
جابر بن عبدالله انصاری نقل میکند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «حسن را حسن نامیدند؛ برای اینکه با احسان خداوند، آسمانها و زمینها برپا شد و حسین از احسان مشتق شد، و علی و حسن دو اسم از اسمهای خداوند متعال است و حسین تصغیر حسن است».[217]
در حدیث دیگری نام حضرت، برگرفته از اسم خداوند؛ یعنی «محسن» دانسته شده، که خداوند میفرماید: «… من محسن هستم و این حسین است».[218]
ویژه بودن مربیان امام حسین (علیه السلام):
به دلیل اینکه امام حسین (علیه السلام)، خامس اصحاب کساء میباشد، از تربیت پاکانی؛ همچون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، امیر المؤمنین (علیه السلام) و فاطمه زهرا (علیها السلام)، برخوردار بودند؛ لذا حضرت خود را در روز عاشورا، در قالب اشعاری، این گونه معرفی نمودند:«در بین تمام انسانها کیست که جدی مانند جد من، یا مربی و معلمی مانند معلم من داشته باشد؟؛ من فرزند دو ماه تابناکم، مادرم فاطمه زهرا (علیها السلام) و پدرم علی (علیه السلام)، کوبنده کفر در بدر و حنین بود. آن هنگام که قریش دچار بت پرستی و عبادت لات و عُزّی بودند؛ علی (علیه السلام) به بیت المقدس و بعد به سوی کعبه عبادت خدا میکرد».[219]
فضائل امام حسین (علیه السلام) در کلام الهی:
در بسیاری از كتب تفسیر و حدیث و تاریخ، امام حسین (علیه السلام) از جمله مصادیق بارز آیه تطهیر،[220] مباهله،[221] مودت،[222] اطعام[223] و كلمات و آیات پایانی سوره فجر؛ (آیه 30) دانسته شده، و روایات معتبری در این باره نقل كردهاند. درباره آیات پایانی سوره فجر در تفسیر «البرهان» چنین آمده است: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «سوره فجر را در نمازهای واجب و نیز نماز مستحب خود بخوانید؛ چرا كه این سوره، سوره حسین بن علی (علیه السلام) است … هر كس در خواندن سوره فجر مداومت داشته باشد، در بهشت با امام حسین (علیه السلام) خواهد بود، به درستی كه خداوند بر هر چیز توانا و به هر امری دانا است».[224]
همچنین وجود احادیث قدسی فراوان در مورد امام حسین (علیه السلام) از ناحیه ذات اقدس الهی مؤید فضائل امام حسین (علیه السلام)در کلام الهی است.
در یکی از این احادیث، در کتاب شریف کافی آمده است: «… حسین را خازن وحی خویش قرار داده و او را با شهادت، کرامت بخشیدم و پایانی با سعادت برای وی مقرر داشتم، او برترین شهیدان و درجهاش از همه والاتر است، کلمه تامّه خود را همراه او قرار دادم و حجت رسای خویش را نزدش نهادم و به وسیله خاندان او، پاداش و کیفر میدهم…».[225]
مظهر صفات انبیاء:
امام حسین (علیه السلام) به عنوان انسان کامل، هم مظهر صفات الهی و هم مظهر صفات انبیای عظام (علیهم السلام) است که به مواردی از آنها اشاره میشود:
الف. امام حسین (علیه السلام)؛ همانند انبیا (علیهم السلام) هدایتگر مردم است.
قرآن کریم در مورد انبیاء الهی (علیهم السلام) میفرماید: «… و آنان را پیشوایانی که به امر ما هدایت میکنند، قرار دادیم»؛[226] پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز، حسین (علیه السلام) را به عنوان چراغ هدایت معرفی میکند و می فرماید: «همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است».[227]
ب. امام حسین (علیه السلام)؛ همچون انبیا (علیهم السلام) از غیر خدا نمیترسید.
آن حضرت این ویژگی را در گفتار و کردار ثابت کرد. قرآن کریم در مورد انبیاء (علیهم السلام) میفرماید: «… آنان که رسالتهای الهی را میرسانند و از او میترسند و جز خدا از کسی نمیترسند»؛[228] امام حسین (علیه السلام) نیز، فرمود: «… اگر در دنیا هیچ پناهگاهی وجود نداشته باشد، (باز هم) با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد».[229]
در مکتب حسینی ترس با ارزش، ترس از خدا است، نه ترس از غیر خدا؛ لذا حضرت در دعای معروف عرفه، ترس از خدا را طلب مینماید: «… خدایا مرا چنان قرار ده که از تو بترسم، (چنانکه) انگار تو را میبینم».[230]
ج. امام حسین (علیه السلام)؛ مثل انبیای عظام الهی (علیهم السلام)، اهل جهاد و شهادت بود.
قرآن کریم میفرماید: «چه بسيار پيامبرانى كه مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ كردند… .»؛[231] آن حضرت نیز، سید الشهداء لقب گرفتهاند، در حالی که تا قبل از واقعه عاشورا حضرت حمزه، عموی پیامبر (علیهما السلام)، به دلیل شهادت خاص در جنگ احد، به نام «سیدالشهداء» معروف بودند.
د. امام حسین (علیه السلام)؛ مثل انبیا (علیهم السلام)، از متوکلان علی الله بود.
قرآن کریم از قول پیامبران الهی (علیهم السلام) میگوید: «… چرا بر خدا توکل نکنیم، با اینکه ما را به راههایمان رهبری کرده است؟!»؛[232] از کلمات مشهور امام حسین (علیه السلام) نیز، این جمله آمده است. امام سجاد (علیه السلام) میفرماید: «هنگامى كه لشكر دشمن بهجانب پدر بزرگوارم عزيمت كردند، آنحضرت، دست نياز بهدرگاه خدای چاره ساز برداشته عرضكرد: پروردگارا در تمام پيشآمدهاى ناگوار پشتيبان من هستى و در هر سختى بهتو پناه میآورم و تو در هر پيشآمدى كه براى من اتفاق مىافتد يار و ياور من هستی، اطمينان من به تو و تو تکیهگاه من هستی است».[233]
هـ. امام حسین (علیه السلام)؛ همچون انبیای الهی (علیهم السلام)، از بهترین صبرکنندگان درگاه الهی بود.
قرآن کریم در مورد انبیاء (علیهم السلام)، میفرماید: «… همه آنها از صابران بودند…»؛[234] امام حسین (علیه السلام) نیز در روز عاشورا، بر آن همه مصیبت هایی که بر آنان وارد شد، صبر کردند.
و. امام حسین (علیه السلام)؛ همانند انبیاء (علیهم السلام)، از اصلیترین احیاکنندگان امر به معروف و نهی از منکر بود.
قرآن کریم، انبیاء الهی (علیهم السلام) را آمران به معروف و ناهیان از منکر دانسته و میگوید: دشمنان انبیاء، آنها را به خاطر این ویژگی به شهادت میرساندند؛ «… كسانى كه نسبت به آيات خدا كفر مىورزند و پيامبران را به ناحق مىكشند، و (نيز) مردمى را كه امر به عدالت مىكنند به قتل مىرسانند»؛[235] بین تحلیلگران نهضت عاشورا هیچ جای شک و شبههای نیست که یکی از اهداف عمده این نهضت، احیای این فریضه الهی بود؛ چراکه آن حضرت فرموده است: «… می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم …».[236]
ز. امام حسین (علیه السلام)؛ مثل انبیا (علیهم السلام)، از علمداران مبارزه با طاغوت بود.
قرآن کریم در مورد انبیا (علیهم السلام) میفرماید: «در هر امتی رسولی را مبعوث کردیم (تا به آنها بگوید:) خدا را عبادت کنید و از طاغوت بپرهیزید»؛[237] امام حسین (علیه السلام) نیز، با طاغوت زمان خود؛ یزید، نه تنها بیعت نفرمود، بلکه یک معیار کلی ارائه کرد که: «… شخصی مثل من با فردی مثل او بیعت نمی کند».[238]
ح. امام حسین (علیه السلام)؛ همچون انبیا (علیهم السلام)، وسیله تعلیم و تزکیه مردم و بیرون آوردن ایشان از زندان جهالت و ضلالت میباشد.
قرآن کریم در مورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرماید: «او (خدا) کسی است که در میان انسانهای درس ناخوانده، رسولی را مبعوث کرد، تا آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را تزکیه کند و کتاب و حکمت را به ایشان بیاموزد، گرچه از قبل در گمراهی آشکار بودند»،[239] امام حسین (علیه السلام) نیز در زیارت اربعین، این گونه معرفی شده است: «… خون قلبش را در راه تو داد تا بندگان تو را از جهالت و حیرت گمراهی نجات دهد».[240]
امام حسین (علیه السلام) و سوره هل اتی
بسیاری از مورخان، محدثان و مفسران شیعه و اهل سنت،[241] معتقدند که تعدادی از آیات سوره انسان از جمله؛ آیه: «وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ…»، در شأن عترت رسول خدا (صلی الله علیه و آله)؛ یعنی على، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) نازل شده است، و زمان نزول آن در ماه ذیحجه، پس از ادای نذری بود که امام علی (علیه السلام) و حضرت زهرا (علیها السلام) برای شفای حسنین (علیهما السلام) کرده بودند.
در باره چگونگی نذر و نحوه اطعام اهل بیت (علیهم السلام) به مسکین، یتیم و اسیر، دو نقل وجود دارد:
نقل مشهور: ابن عباس درباره آیه: «وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ…»،[242] میگوید: امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) به شدت مریض شدند، به گونهاى كه همه اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) از آنان عیادت كردند و در میان آنها ابوبكر و عمر نیز بودند، آن دو به امام علی (علیه السلام) گفتند: اى ابوالحسن اگر براى خدا نذر مىكردى (بهتر بود). على (علیه السلام) فرمود: نذر مىكنم كه اگر خداوند دو نوه پیامبرش محمد (صلی الله علیه و آله) را شفا دهد، سه روز روزه بگیرم. فاطمه (علیها السلام) آن را شنید و گفت، براى خدا بر عهده من همان باشد كه تو گفتى. حسن و حسین (علیهما السلام) نیز آن را شنیدند و گفتند: اى پدر براى خدا بر عهده ما همان باشد كه تو گفتى. خداوند آنها را شفا داد، پس ]آنان برای ادای نذر[ روزه گرفتند.[243] پس از آن كه حسنین (علیهما السلام) شفا یافتند، حضرت امیر (علیه السلام) نزد شمعون یهودى كه در همسایگى آنان منزل داشت، رفت. شمعون قدرى پشم داد كه بریسند و در عوض، سه صاع جو مزد داد. حضرت زهرا (علیها السلام) جو را آسیاب نمود، پنج قرص نان براى افطار پنج نفر[244] تهیه نمود. وقتى حضرت امیر (علیه السلام) بعد از نماز مغرب به خانه آمد كه افطار كنند، هنوز دست دراز نكرده، از در خانه سائلى آواز داد كه من مسكینى از مساكین مسلمانانم، مرا طعام دهید، خدا شما را از طعامهای بهشت عطا کند. امام علی (علیه السلام) نان خود را به فقیر داد. فاطمه (علیها السلام) و حسن و حسین (علیهما السلام) و فضّه (خادم خانه) نیز متابعت كرده، همگى نان خود را به فقیر دادند و با آب افطار كردند. روز دوم نیز روزه داشتند به همان ترتیب فاطمه (علیها السلام) پنج قرص نان براى افطار تهیه نموده، موقع افطار صدایى از در خانه بلند شد: «السّلام علیكم یا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة»، من یتیمى از ایتام مسلمانانم، مرا طعام دهید، آن شب نیز همگى نان خود را دادند و با آب افطار نمودند. روز سوم نیز روزه داشتند، موقع افطار صدایى از در خانه بلند شد كه من اسیرى هستم از اسرا و گرسنه میباشم مرا طعام دهید،[245] باز همگى (پنج نفر) نان خود را دادند و با گرسنگى صبر نمودند.
روز چهارم امام علی، دست حسن و حسین (علیهم السلام) را گرفت در حالى كه از ضعف میلرزیدند، آنان را خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برد. چشم رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) كه بر آنها افتاد بسیار دلتنگ شد، فرمود: برخیزید به حجره فاطمه (علیها السلام) برویم، وقتى آمدند كه فاطمه (علیها السلام) در محراب عبادت بود و از گرسنگى میلرزید و شكم مباركش به پشت چسبیده و چشمانش به گودى فرو رفته بود، چون رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) این حالات را در عترت خود دید دست بهدعا برداشت و استغاثه نمود كه خدایا عترت من از گرسنگى میمیرند، جبرئیل (علیه السلام) فرود آمد و این آیات را از «یوفُونَ بِالنَّذْرِ» تا آن جا كه فرموده: «إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً وَ كانَ سَعْیكُمْ مَشْكُوراً»،[246] نازل نمود. .[247]
جبرئیل (علیه السلام) بعد از تلاوت این آیات از سورۀ «انسان» به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) گفت: «خُذْهَا یَا مُحَمَّدُ هَنَّاکَ اللهُ فِی اَهْلِ بَيْتِکَ؛ ای محمد! این آیات را تحویل بگیر و داشتن این خاندان ایثارگر و باعظمت بر تو مبارک باد».[248]
نقل غیر مشهور: نقل دیگر آن است که حضرت زهرا (علیها السلام) مقداری غذا برای افطار تهیه کرد، چون هنگام افطار شد مسکینی آمد و درخواست غذا کرد؛ علی (علیه السلام) یک سوم آن را به او داد، پس از آن یتیم آمد و یک قسمت دیگر را به او دادند؛ سپس اسیر آمد و باقی مانده غذا را نیز به وی دادند؛ و هر سه اتفاق در یک شب رخ داد و غذا به سه قسمت تقسیم و هر سه قسمت به آنان داده شد، و امام علی و خانوادهاش با آب افطار کردند. این جا بود که این آیات نازل شد: «این پاداش شما است، و سعى و تلاش شما مورد قدردانى است!».
گفتنی است که این مواهب و پاداشهاى عظیم، نتیجه سعى و مجاهدتها و خودسازیها است، در مورد تمام مؤمنانی که بتوانند اینگونه خالصانه و فقط برای خدا کار کنند، سعی و تلاششان نزد پروردگار محفوظ خواهد بود.[249]
بنابراین، طبق نظر اکثر عالمان شیعه و اهل سنت، این آیات در شأن عترت رسول خدا (صلی الله علیه و آله)؛ نازل شده است، که یکی از آنها امام حسین (علیه السلام) میباشد.[250]
امام حسین (علیه السلام) چراغ هدایت و کشتی نجات
در منابع روایی درباره امام حسین (علیه السلام) آمده است : إِنَّهُ لَمَكْتُوبٌ عَلَى يَمِينِ عَرْشِ اللَّهِ مِصْبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِينَةُ نَجَاة؛ در طرف راست عرش الهی نوشته شده است: حسين چراغ هدايت و كشتى نجات است.[251]
بر این اساس جا دارد که پرسیده شود؛ چرا از بین ائمۀ هدی (علیهم السلام)، تنها امام حسین (علیه السلام) از این لقب برخوردار شدند؟ در پاسخ باید گفت: اگرچه ائمه (علیهم السلام) نور واحد هستند و همگی دارای همه فضایل و کمالات انسانی و الهیاند، اما شرائط زمانه باعث میگردید تا جنبهای از شخصیت آنان بیشتر تجلی پیدا کرده و در نتیجه اسمی از اسمای الهی در آنها ظهور بیشتری یابد.
با توجه به دو مثال میتوان مطلب گفته شده را توضیح داد:
مثال اول: از بین ائمه (علیهم السلام) تنها امام پنجم (علیه السلام) به باقر (شکافندۀ علم) ملقب است، با این که همۀ امامان معصوم از علم لدنی برخوردار بودند و این نیست، مگر این که در زمان و شرایطی که امام پنجم (علیه السلام) زندگی میکرده است، از سویی نحلهها و افکار جدیدی، بروز کرده و از سویی دیگر؛ دولت بنیامیه به ضعف گرائیده بود. در این فضا و بستر فراهم شده، ضروری بود که اصول مکتب تشیع تبیین گردد. این جا بود که آن امام همام حوزۀ درسی را راهاندازی کرد و رهآورد چنین حوزهای که در زمان امام صادق (علیه السلام) به شکوفایی کامل رسید، تبیین دقیق مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و تربیت شاگردان زیادی بود که در دورترین مناطق جهان اسلام به تبلیغ مکتب تشیع روی آوردند. نمودِ این نقش در امام پنجم باعث گردید تا لقب باقر (شکافندۀ علم) برای آن امام به کار گرفته شود و این نه به معنای آن است که امامان دیگر، عالم نبودهاند، بلکه تنها گویای نقش ویژۀ علم امام باقر (علیه السلام) در ترسیم خطوط و شاخصههای مکتب اهل بیت (علیهم السلام) است.
مثال دوم: از بین امامان معصوم (علیهم السلام)، تنها امام علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) از لقب ثارالله (خون خدا یا کسی که ولیّ دم او خدا است) برخوردارند، با این که همۀ آنان به مرگ طبیعی از دنیا نرفتهاند و شهادت در راه خدا نصیب آنان شده است. دلیل این امر آن است که از بین امامان تنها خون آن دو امام بر زمین ریخته شد و در آن شرایط، این نحوۀ از شهادت، بیشترین نقش و تأثیر را در حیات بخشی به اسلام داشته است و این در حالی است که ویژگی یاد شده در امامان دیگر (علیهم السلام) بروز نکرده است.
به عبارت دیگر؛ با این که همۀ امامان (علیهم السلام) جلوۀ كاملى از صفات و اسمای الهى بودهاند، شرایط خاص و ویژگیهای زمانه، باعث میگردید که جنبهای از شخصیت آنها بیشتر تجلی پیدا کرده و به فعلیت برسد و آنان مظهر اسمی از اسمای الهی گردند و در هر زمان، یک بُعد از ابعاد وجودی آنان ظهور، بروز و جلوۀ خاصى داشته باشد.
اما چرا لقب چراغ هدایت و کشتی نجات به طور اخص برای امام حسین (علیه السلام) تأکید شده است، با این که طبق حدیث سفینه، همه اهل بیت کشتی نجاتاند: «مثل اهل بیتی فیکم کسفینة نوح»،[252] در جواب باید گفت: موقعیت و شرایط امام حسین (علیه السلام) شرایط ویژهای بود. آن حضرت در شرایطی زندگی میکرد که بنی امیه توانسته بود با تبلیغات مسموم، چهرۀ اسلام را واژگون و مسخ نماید. روشن است که چنین اسلامی نمیتوانست هدایتگر انسانها باشد. اسلامی که اجازه میداد خلیفۀ آن یک انسان شرابخوار و قمارباز و… باشد، اسلامی که تبعیض نژادی و طبقاتی را میپذیرفت، اسلامی که سردمدارانش در حالت مستی بر نماز جماعت حاضر میشدند، نمیتواند هادی انسانها باشد.
امام آنگاه كه از هدف قيام خود سخن مىگويد، مىفرمايد: «انى لم اخرج اشراً و لابطراً و لامفسداً و لاظالماً بل خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى؛ من نه براى راحتطلبى و وانهادن مسئوليت، به راه افتادهام و نه براى خوشگذرانى و بيهودگى؛ نه انگيزهام ستم كارى و بيدادگرى است و نه تبهكارى، بلكه مىخواهم امت جدم را اصلاح كنم».[253]
آن حضرت – بعد از ترسيم وضعيت اجتماعى زمانۀ خود – مىفرمايد: «مگر نمىبينيد كه حق و عدالت اجرا نمىشود و مردم دست از باطل نمىكشند؟! در چنين محيط فاسد و آلودهاى هر فرد با ايمانى آرزومند مرگ و ملاقات پروردگار است».[254] یا آن گاه که از زمامداری یزید با خبر شد، فرمود: «و على الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد».[255] امام در چنین شرایطی توانست هم اسلام را از نابودی نجات بخشد و هم تمام ابعاد اسلام واقعی را در عمل برای جهانیان ترسیم نماید و به نمایش بگذارد و در واقع راه نجات و هدایت را برای انسانها تجسم نماید؛ از این جهت؛ در حادثۀ کربلا و به ویژه روز عاشورا ما شاهد بروز و ظهور همۀ فضائل و خوبیها از وجود مقدس امام حسین(علیه السلام) و یارانش هستیم، و می توانیم این ادعا را بنماییم که تمام ابعاد اسلام توسط ایشان با رنگ خون در زمین کربلا؛ این تابلوی همیشه زنده تاریخ، نقاشی شده است، در حالیکه برای امامان دیگر (علیهم السلام) این شرایط فراهم نشد که همۀ ویژگیها و فضائل خود را در معرض دید حقیقت جویان قرار دهند و تمام ابعاد هدایتی اسلام را به نمایش بگذارند و این البته به مقتضای وظیفهای بود که برعهدۀ آنان بود که هر شرایط خاص، رفتار خاصی را هم میطلبید و آنان موظف بودند الگوی رفتاری مناسب همان شرایط را به بشریت ارائه دهند؛ یعنی این محدودیت از سوی شرایط بوده است که رفتار الگویی محدودی را اقتضا میکرد؛ به جهت همین جامعیتی که واقعۀ عاشورا از آن برخوردار است این حادثه و خود امام حسین (علیه السلام) چراغی شدند که با نگاه به این چراغ کسی گمراه نمی شود و در دریای طوفانی غرق نخواهد شد. به عبارت دیگر؛ آن امام، چراغ هدايت است براى آنهايى كه در ظلمات جهل گرفتار آمدند و كشتى نجات است براى آنهايى كه در گرداب دنيا دست و پا مىزنند؛ لذا در زيارت اربعين امام حسين(علیه السلام) مىخوانيم: «وبذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة و قد توازر عليه من غرّته الدنيا…؛ خون پاكش را در راه تو به خاک ريخت تا بندگانت را از جهالت و سرگردانى گمراهى نجات بخشد، در حالى كه دنيا طلبان (كسانى كه دنيا فريبشان داده بود) بر عليه او يک دست شده بودند».[256] [257]
امام حسین (علیه السلام) و فطرس ملک
در بعضی از روایات نقل شده: هنگامی که امام حسین (علیه السلام) متولد شد، جبرئیل (علیه السلام) به دستور خداوند متعال، با همراهی گروهی از ملائکه برای عرض تبریک و چشم روشنی به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمدند. او در هنگام عبور به جزیرهای رسید که در آن یکی از فرشتگان الهی به نام «فطرس» به دلیل تعلّل در انجام کاری که خداوند به او مأموریت داده بود، محبوس شده، بالهایش شکسته و در آن جزیره به سر میبرد و در آنجا هفتصد سال خداوند را عبادت میکرد. وقتی که فطرس، جبرئیل را با خیل ملائکه مشاهده کرد، پرسید: ای جبرئیل! کجا میروید؟ او گفت: نزد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) پیامبر بزرگ الهی. فطرس از جبرئیل (علیه السلام) تقاضا کرد که او را نیز به همراه خود به نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ببرد تا از آن حضرت تقاضا کند که خداوند او را بخشیده و نجاتش دهد.
وقتی جبرئیل (علیه السلام) وارد شد و ماجرای فطرس را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) عرض کرد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با اشاره به گهواره امام حسین (علیه السلام) به فطرس فرمود: خود را به گهواره این نوزاد برسان و اعضای شکستهات را به بدنش مالش بده! در همان لحظه خداوند متعال به برکت امام حسین (علیه السلام) او را نجات داد و این فرشتهٔ بال و پر شکسته، شفا گرفت.[258]
فطرس هنگام بازگشت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عرض کرد: امت تو در آیندهای نزدیک این مولود با برکت را به شهادت میرسانند و من به پاداش این حقی که فرزندت بر من پیدا کرد، هر زائری که او را در هر کجا زیارت کند، زیارتش را به حضورش میرسانم و هر کس که بر او سلامی کند، سلامش را به او ابلاغ خواهم کرد و هر کس که بر او درودی فرستد، آن را به او میرسانم. سپس به همراه جبرئیل (علیه السلام) و دیگر ملائکه به آسمان بازگشت.[259]
وقتی که فطرس به آسمانها برگشت، آنقدر خوشحال و شادمان گردید که در میان فرشتگان با افتخار تمام فریاد میزد: «چه کسی به منزلت من میرسد؛ من توسط حسین (علیه السلام) فرزند علی (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) و جدش احمد (صلی الله علیه و آله) از گرفتاریها نجات یافتهام».[260]
نقد و بررسی:
درباره جریان فطرس باید گفت: روایاتی که دربارۀ تخلف بعضی از ملائکه از فرمان الهی و احیاناً تنبیه و مجازات آنها وارد شده است، نظیر روایت «فطرس»، چندان قطعی نیست و همۀ علمای اسلام چنین روایاتی را نپذیرفتهاند. برخی از آنان معتقدند: جریان فطرس به اثبات نیاز دارد؛ زیرا فطرس واژهای یونانی است و در دعای سوم شعبان هم فرشته خوانده نشده است. بلکه به این صورت آمده «و عاذ فطرس بمهده؛ فطرس به گهوارۀ امام حسین (علیه السلام) پناه برد».[261] از سوی دیگر سند این دعا هم باید تحقیق شود و میزان اعتبارش به دست آید… .[262]
عدهای دیگر منکر معصیت فرشتگان و تنبیه آنها هستند و میگویند: روایت عصیان فطرس، با آیۀ شریفۀ: «عِبادٌ مُکْرَمُونَ»[263] و آیۀ: «آنها دستورات الهی را معصیت نمیکنند و آنچه را که امر شدهاند انجام میدهند»،[264] منافات دارد. بنابراین، در نگاه این گروه، عصیان فرشتگان پذیرفته نیست.
از سوی دیگر بعضی از علمای شیعه با فرض صحت چنین روایاتی، احتمالاتی را مطرح کردهاند:
گروهی از مفسران گفتهاند: مجازات و تنبیه ملائکه در اثر «ترک اَولی» بوده است، نه گناه و معصیت. منظور از ترک اولی، این است که آنها در اجرای دستورات الهی عملی را که دارای اولویت بیشتری بوده رها کردهاند و به سوی عمل کم اولویت رفتهاند، یا انجام عمل را در وقت و شرایطی که اولویت بیشتری داشته است، رها کرده و در شرایط و وقت دیگری به جا آوردهاند و به همین جهت مجازات و تنبیه شدهاند.[265]
عدهای برای حل مشکل عصیان و تنبیه فرشتگان، احتمال دادهاند که این قبیل روایات مربوط به دستهای از ملائکه باشد که شبیه به انسان هستند. شهید مطهری میگوید: «در اخبار و احادیث بعضی از ملائکه را «ملائکۀ زمینی» میگویند، آنها موجوداتی نامرئی هستند، اما شاید خیلی به انسان شبیهاند؛ یعنی تکلیف میپذیرند و احیاناً تمرّد میکنند. حقیقت اینها بر ما روشن نیست،… حتی در بعضی از اخبار آمده است که بعضی از ملائکه از عنصرهای این عالم آفریده شدهاند».[266]
بعضی هم معتقدند: چنانچه درستی سند و فرشته بودن فطرس، هر دو اثبات شود، این امر با آیۀ «لا یَعْصُونَ اللّهَ»،[267] منافاتی ندارد؛ زیرا فرشتگان یکسان نیستند. فرشتگان حامل عرش و حامل وحی، مقامی والا دارند: «وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ؛ و هیچ یک از ما نیست جز آن که مقام معلومی دارد».[268] فرشتگان حامل وحی معصوم هستنند و تکامل هم ندارند، ولی دلیلی نداریم که تمام فرشتهها از یک سنخ باشند و فرشتهای همانند انسان که دارای نفس مستکمله باشد، نداشته باشیم!. بعضی از آنها؛ مانند جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل، از ملائکه مقرب درگاه الهی هستند و درجاتشان بسیار عالی است که حکما و فلاسفه از آنها به عنوان «رؤوس الملائکه» تعبیر میکنند و بعضی دیگر در درجات پائینتری قرار دارند و هر یک وظیفۀ خاصی برعهده دارند. حضرت علی (علیه السلام) درجات و وظایف ملائکه را این گونه بیان میکند: «بعضی از آنها امین وحی پروردگار به سوی پیامبران هستند و برخی نگهبانان بندگان خدا و برخی دربان بهشت اویند…»،[269] پس امکان دارد که فطرس از فرشتگان زمینی بهشمار آید و با فرشتگان آسمانی یا اخروی تفاوت داشته باشد.[270]
با توجه به آنچه در کلام حضرت علی (علیه السلام) در توصیف و ویژگیهای فرشتگان بیان شد، اگر گفته شود حضرت در مقام بیان توصیف تمام فرشتهها هستند، در این صورت باید نازلترین درجۀ فرشتگان هم دارای آن ویژگیها باشند؛ لذا معصیت در حق آنها تصور ندارد، مگر به نحو ترک اولی و گناه منزلتی.[271] اما اگر گفته شود که حضرت در مقام بیان توصیف فرشتگان خاصی بوده است، باید به یکی از دو توجیهی که در بالا بدان اشاره شد، تمسک کرد.
به هر حال؛ چون فرشتگان موجوداتی غیر مادی هستند، شناخت و آگاهی دقیق از آنها، تنها از راه آیات و روایات ممکن است و به هر روایتی نیز نمیتوان تمسک کرد، بلکه باید روایات از نظر سند و دلالت کاملاً مورد اعتماد باشند و تا به چنین روایتی دست نیافتیم، مرجع ما تنها آیات قرآن است.
امام حسین (علیه السلام) و لباس سرخ بهشتی
بنا بر روایتی که نقل شده است: در یک روز عید دو فرزند فاطمه (علیها السلام)؛ امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) به خانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رفته و عرضه داشتند: «ای جدّ بزرگوار! امروز روز عید و شادی است. فرزندان اعراب، همه، لباسهای رنگارنگ و تازه و شاد پوشیدهاند؛ امّا ما لباس نو نداریم تا بپوشیم». رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) ناراحت شد و به فکر پاسخ به نیازهای روحی آن دو کودک افتاد، امّا لباسی شایسته برای روز عید آن دو بزرگوار نداشت. از خداوند متعال استمداد طلبید! (و عرضه داشت): خدایا! دل این دو کودک و مادرشان را نشکن! سپس جبرئیل (علیه السلام) نازل شد و دو دست لباس سفید بهشتی آورد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) خوشحال شد و فرمود: «ای سروران جوانان بهشت! این لباسها را خیاط پروردگار به اندازه قد شما دوخته است». آنان گفتند: «ای جدّ بزرگوار! اینها چیست؟ تمام بچههای عرب، لباسهای رنگارنگ و با نشاط می پوشند و ما پیراهن سفید به تن کنیم»؟! رسول الله (صلی الله علیه و آله) دوباره به فکر فرو رفت. جبرئیل (علیه السلام) عرض کرد: «ای محمد (صلی الله علیه و آله)! نگران نباش! رنگرز خداوند آنها را به هر رنگی که بخواهند، رنگ میکند و دل این بچهها را شاد خواهد کرد». سپس با اشاره جبرئیل (علیه السلام) ظرف آب و طشتی آوردند. جبرئیل گفت: «من آب می ریزم و تو آن لباسها را در زیر آب فشار بده، هر رنگی که بخواهند همان می شود».
پیامبر (صلی الله علیه و آله) به امام حسن (علیه السلام) فرمود: «نور چشمم! تو چه رنگی دوست داری؟ او گفت: «بابا جان! من رنگ سبز میخواهم». پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن را در طشت، خیس کرد و فشار داد. آن لباس سفید به لطف و قدرت خداوندی به رنگ زبرجد سبز درآمد. آن را به امام حسن (علیه السلام) داد و او نیز پوشید. آنگاه لباس امام حسین (علیه السلام) را در طشت قرار داد و جبرئیل آب ریخت. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به حسین (علیه السلام) گفت: «نور چشمم و عزیز دلم! تو چه رنگی دوست داری؟ حسین گفت: «ای جدّ گرامی! من رنگ سرخ میخواهم». حضرت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) لباس را در طشت فشار داد و لباس به رنگ یاقوت سرخ درآمد و حسین (علیه السلام) آن را گرفت و پوشید.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) از اینکه خواسته آن دو بچه را عملی ساخته بود خوشحال شد و آن دو کودک نیز با شادمانی، نزد مادر دویدند. بعد از رفتن آنان، جبرئیل گریه کرد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) علت گریه را سؤال کرد و فرمود: «ای جبرئیل! امروز، روز شادی است و فرزندانم خوشحال شدند، آیا تو گریه می کنی»؟
جبرئیل گفت: «ای رسول خدا! گزینش این رنگها انتخابی ساده نبود و آنان براساس تقدیر و سرنوشتی که دارند رنگها را برگزیدند. پسرت حسن که رنگ سبز انتخاب کرد، مسموم میشود و از شدت سمّ، رنگ بدنش به سبزی میگراید و فرزندت حسین بر اثر ضربات شمشیر کشته میشود و بدنش به خون آغشته و سرخ فام خواهد شد». پیامبر (صلی الله علیه و آله) با شنیدن این سخن، محزون شد و گریست.[272]
در مورد این حدیث و اعتبار روایی آن شایسته است که گفته شود:
اولا: با توجه به اینکه مرحوم مجلسی این روایت را بدون ذکر نام راوی و سند معتبر نقل میکند، از نظر سندی فاقد سند معتبر است؛ بدین معنا که سلسله افرادی که متن این مطالب را به امام معصوم (علیه السلام) برسانند، ذکر نشده است و حتی نام یک نفر هم بهعنوان راوی ذکر نشدهغ لذا این روایت به هیچ وجه قابل استناد نیست.
ثانیا: در مورد مطلب مطرح شده در این روایت، حدیث دیگری یافت نشد که مؤید این قصه باشد.
اما در مورد اصل جریان و اینکه آیا میتواند صحت داشته باشد یا خیر؟ گفتنی است که این جریان در حد امکان، شدنی و پذیرفتنی است؛ به این معنا که نه میشود آن را بهصورت کلی رد کرد و نه کاملاً قبول نمود. پس ممکن است چنین جریانی روی داده باشد.
امام حسین (علیه السلام) و بوی سیب
امام حسین و برادرش امام حسن (علیهما السلام) بیشتر اوقات خود را در دوران کودکی در کنار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سپری میکردند. به همین دلیل میان این پدربزرگ مهربان و نوههای عزیزش، ارتباط عمیق عاطفی وجود داشت. حضرت جبرئیل (علیه السلام) نیز به صورتهای مختلف، نزد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) حضور مییافت. روزی جبرئیل (علیه السلام) به صورت «دحیه کلبی» که یکی از یاران زیبا صورت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود، نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد. آن دو کودک، مثل همیشه در اطراف پیامبر (صلی الله علیه و آله) بازی میکردند. جبرئیل (علیه السلام) ناگهان با یک اشاره دست خود، یک سیب، یک انار و یک گلابی از هوا گرفت و به حسن و حسین (علیهما السلام) داد. آنان خوشحال از اینکه میوههای زیبا و بهشتی به دستشان رسیده است، نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دویدند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آنها را گرفت و بعد از اینکه بویید، بهآنان فرمود: «نزد مادرتان ببرید و قبل از آن، به پدرتان نیز نشان دهید». حسن و حسین (علیهما السلام) به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزد والدین خود آمدند و از آن میوههای بهشتی استفاده نکردند تا اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) به منزل آنان آمد و همگی از آن میوهها خوردند. مدتها هر چه از این میوهها استفاده میکردند تمام نمیشد، تا اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت.
امام حسین (علیه السلام) بعد از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در اینباره فرمود: «آن میوهها به حال خود بود تا اینکه مادرم فاطمه (علیها السلام) از دنیا رفت؛ پس از شهادت مادرم، انار گُم شد و سیب و گلابی، همچنان در زمان حیات پدرم نزد ما بود. چون ایشان به شهادت رسید، گلابی نیز گم شد و سیب نزد برادرم حسن (علیه السلام) بود، تا بر اثر زهر به شهادت رسید. سپس نزد من بود تا زمانی که دشمن مرا در کربلا محاصره و آب را از من دریغ کردند. آن روز هر گاه تشنه میشدم آن را میبوییدم و تشنگیام آرام میگرفت. وقتی تشنگی بر من سخت شد آن را دندان زدم و به شهادت خود یقین کردم».
امام سجاد (علیه السلام) در این باره فرمود: «من این سخن را اندکی پیش از شهادت پدرم از او شنیدم و چون آن حضرت به شهادت رسید، در قتلگاه، بوی آن سیب پیچید. من هر چه تلاش کردم، آن را نیافتم. اکنون بوی خوش بهشتی آن سیب از قبر آن حضرت به مشام میرسد. هر کس از پیروان ما که زائر قبر پدر شهیدم باشد و بخواهد آن بوی خوش را استشمام کند، باید سپیده دم و با خلوص نیّت آن را بجوید».[273]
نقد و بررسی این حدیث:
در مورد این حدیث و اعتبار روایی آن شایسته است که گفته شود:
اولا: این حدیث از نظر سندی فاقد سند معتبر است؛ بدین معنا که سلسله افرادی که متن این مطالب را به امام معصوم (علیه السلام) برسانند، ذکر نشده است و تنها نام دو نفر؛ یعنی حسن بصری و ام سلمه در سلسله سند ذکر شده و اتصالی به معصوم (علیه السلام) ندارد.
ثانیا: در مورد قصه بوی سیب فقط همین یک حدیث وارد شده و هیچگونه حدیث یا متن دیگری که مؤید این قصه باشد، وجود ندارد.
اما در اینکه این قصه میتواند صحت داشته باشد یا خیر؟ گفتنی است که این جریان در حد امکان، شدنی و پذیرفتنی است؛ به این معنا که نه میشود آن را بهصورت کلی رد کرد و نه کاملاً قبول نمود. پس ممکن است چنین جریانی روی داده باشد و چنین جملاتی از امام حسین و امام سجاد (علیهما السلام) صادر شده باشد.
امام حسین (علیه السلام) از نگاه پیامبران (علیهم السلام)
اخبار و احادیث زیادی موجود است که گویای دیدگاه و توجه تمامی انبیای الهی (علیهم السلام) به جایگاه خاص امام حسين (عليه السلام) است. در این مقال مختصر به دیدگاه برخی از انبیای الهی اشاره میشود.
حضرت آدم (علیه السلام):
در کتاب حضرت ادریس (علیه السلام) آمده است: «حضرت ادریس (علیه السلام) روزی به یاران خود رو کرد و فرمود: روزی فرزندان آدم (علیه السلام) در باره بهترین مخلوقات خدا بحث کردند. بعضی گفتند: پدر ما آدم بهترین مخلوق خدا است؛ چون که خدا او را با دست قدرتش خلق کرد و روح منسوب به خود را در او دمید و به امر او، فرشتگان به عنوان احترامِ آدم، او را سجده کردند و آدم را معلّم فرشتگان خواند و او را خلیفه زمین قرار داد و اطاعت او را بر مردم واجب نمود؛ عدهای گفتند: نه، بهترین مخلوق خدا، فرشتگان هستند که نافرمانی خدا را نمیکنند؛ گروه سوم گفتند: بهترین خلق خدا، جبرئیل است که در درگاه خدا، امین وحی میباشد؛ گروه دیگر، سخن دیگری گفتند و گفت و گو زیاد شد.
تا این که حضرت آدم (علیه السلام) در مجلس حاضر شد و پس از اطلاع از ماجرا به آنها فرمود: فرزندانم! آن طور که شما فکر میکنید، درست نیست. وقتی خداوند مرا آفرید و روحش را در من دمید، بلند شدم و نشستم، در حالی که به عرش خدا مینگریستم. ناگهان پنج نور در نهایت شکوه و کمالِ درخشش را دیدم که غرق در آن انوار شدم.
عرض کردم: خدایا! این پنج نور کیستند؟
فرمود: این پنج نور، نورِ اشرف مخلوقات است. اینها بابهای رحمت من و واسطههای بین من و مخلوقاتم هستند. اگر اینها نبودند، تو را و آسمانها و زمین و بهشت و دوزخ و خورشید و ماه را نمیآفریدم.
عرض کردم: خدایا! نام اینها چیست؟
فرمود: به عرش بنگر، وقتی نگاه کردم، این نامهای پاک را یافتم: محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام)».[274]
حضرت خضر (علیه السلام):
در برخی از منابع آمده است که موسی و خضر (علیهما السلام) در مجمع البحرین با هم ملاقات نمودند و در آنجا از آل محمد (صلی الله و علیه و آله) و ابتلای ایشان سخن بهمیان آوردند. تا این که به ماجرای امام حسین (علیه السلام) رسیدند. پس ذکری از آن حضرت بهمیان آوردند و بهیاد او گریستند.[275]
حضرت موسی (علیه السلام):
شخصی از بنیاسرائیل، حضرت موسی (علیه السلام) را دید که با شتاب بهسویی میرفت در حالی که رنگش زرد و بدنش لرزان بود و چشمش گود افتاده بود. دانست که او برای مناجات با خداوند میرود. عرض کرد: یا نبی الله من گناه بزرگی کردهام خواهش دارم که از خداوند بخواهی تا از گناه من در گذرد و مرا مورد عفو قرار دهد. آن حضرت جهت مناجات بهکوه طور رفت و در مقام مناجات به خداوند عرضه داشت: خداوندا تو پیش از سخن گفتن من از سخنم آگاهی، فلانی که از بندگان تو است گناهی کرده و تقاضای بخشش دارد. خطاب رسید هر کس از من طلب مغفرت کند او را میبخشم؛ مگر اینکه از قاتلان حسین (علیه السلام) باشد. موسی (علیه السلام) گفت: چه کسی او را میکشد؟ فرمود: او را جماعتی از طاغیان و یاغیان که خود را از امت جد او میشمارند در سرزمین کربلا میکشند. پس اسب او فرار کرده شیهه کنان میگوید: ای داد از امتی که فرزند پیامبر خود را میکشند. پس حسین (علیه السلام) را بیغسل و کفن بر روی خاکها میاندازند و وسایل او را بهغارت میبرند و زنان او را در شهرها میگردانند و یاران او را بهشهادت رسانده و سرهایشان را بر سر نیزهها میکنند و در سرزمینها میگردانند. ای موسی اطفال پیامبر ایشان از تشنگی هلاک میشوند و بزرگانشان در میان آفتاب پوست بدنشان کنده میشود. موسی (علیه السلام) گریه کرد. پس خطاب رسید که ای موسی بدان که هر کس در مصیبت او گریه کند یا بگریاند یا خود را شبیه گریه کنندگان جلوه دهد، بدنش را بر آتش حرام میکنم.[276]
همچنین روایت شده که روزی حضرت موسی به همراه یوشع بن نون (علیهما السلام)، در مسافرت به سرزمین کربلا رسیدند. در این هنگام موسی (علیه السلام) نعلینش پاره شد و بند آن از هم گسست و خاری در پای او فرو رفت و خون از آن جاری شد. عرض کرد: خدایا آیا چیزی از من سر زده است؟ وحی آمد: «خیر، گناهی از تو سر نزده است، اما اینجا جایی است که حسین (علیه السلام) به شهادت میرسد و این جاری شدن خون تو جهت همراهی و همدردی تو با آن جناب بود. موسی (علیه السلام) گفت: حسین (علیه السلام) کیست؟ به او گفته شد: او سبط محمد مصطفی (صلّی الله علیه و آله) و پسر علی مرتضی (علیه السلام) است. پرسید قاتل او کیست؟ گفته شد: او مورد لعن ماهیان دریا و حیوانات وحشی بیشهزار و مرغان آسمان است. پس موسی (علیه السلام) دستانش را بلند کرد و بر یزید لعن فرستاد و او را نفرین کرد و یوشع بن نون آمین گفت.[277]
حضرت سلیمان (علیه السلام):
در برخی از روایات آمده روزی حضرت سلیمان (علیه السلام) با حشم و خدم و جن و انس و پرندگان از بالای سرزمین کربلا در حرکت بود که ناگهان باد، بساط آن جناب را سه بار در هم پیچید، طوری که سلیمان از سقوط بر زمین به وحشت افتاد. در این هنگام باد از وزش ایستاد و بساط حضرت سلیمان (علیه السلام) را به زمین فرود آورد. آن حضرت باد را به سبب این عمل سرزنش کرد و گفت: چرا از حرکت باز ایستادی؟ باد جواب داد: ای پیامبر خدا اینجا قتلگاه حسین بن علی بن ابیطالب (علیهم السلام) است. حضرت سلیمان پرسید: حسین (علیه السلام) کیست؟ باد جواب داد: سبط محمد مختار (صلّی الله علیه و آله) و فرزند علی کرّار (علیه السلام) است. آن حضرت پرسید: قاتل او کیست؟ باد جواب داد: ملعون اهل آسمانها و زمین، یزید است. حضرت سلیمان (علیه السلام) دست برداشت و بر یزید لعن فرستاد و جن و انس آمین گفتند. در این هنگام باد دوباره وزیدن گرفت و بساط او را به حرکت در آورد.[278]
حضرت زکریا (علیه السلام):
از امام زمان (علیه السلام) روایت شده که فرمود: «حضرت زکریای نبی (علیه السلام) از خداوند خواست که اسماء خمسه طاهره (علیهم السلام) را به او تعلیم نماید. پس جبرئیل (علیه السلام) بر او نازل شد و این اسماء را به او تعلیم نمود. از آن زمان به بعد زکریا (علیه السلام) هرگاه نام حضرات محمد، علی، فاطمه و حسن (علیهم السلام) را ذکر میکرد، همّ و غمش زایل میشد؛ ولی هنگامی که اسم امام حسین (علیه السلام) را زمزمه میکرد، گریه راه گلویش را میبست و دلش به طپش میافتاد. پس عرضه داشت: بارالها علت چیست که چون از آن چهار بزرگوار نام میبرم از همّ و غم نجات مییابم و چون از امام حسین (علیه السلام) یاد میکنم دلم میسوزد و اشک از چشمانم سرازیر میشود؟ پس خداوند ماجرای آن حضرت را برای زکریا (علیه السلام) بیان فرمود.
زکریا (علیه السلام) چون از موضوع شهادت امام (علیه السلام) با خبر شد، سه روز از مسجد بیرون نیامد و از مردم دوری میجست و پیوسته بهگریه و زاری میپرداخت و عرض میکرد: خدایا آیا بهترین خلق خود را بهمصیبت فرزندش مبتلا میسازی؟ آیا جامه این مصیبت را بر تن علی و فاطمه (علیهما السلام) میپوشانی؟ پس عرض کرد: خدایا به من فرزندی عنایت فرما که چشم من به او روشن گردد و محبت او را در دل من زیاد کن، سپس مرا به مصیبتش مبتلا ساز؛ چنانکه حبیب خود را به مصیبت فرزندش مبتلا خواهی کرد. پس خداوند یحیی (علیه السلام) را به او عطا فرمود و زکریا (علیه السلام) را به مصیبت او مبتلا کرد».[279]
حضرت عیسی (علیه السلام):
در روایات آمده که روزی حضرت عیسی (علیه السلام) همراه با حواریون از سرزمین کربلا عبور میکردند، آهوانی را دید که گرد هم جمع شده، در عزای سید و سالار شهیدان (علیه السلام) مرثیه سرایی میکردند. آهوها چون حضرت عیسی (علیه السلام) و حواریون را دیدند، گریان رو بهسمت آنان آمدند، حضرت عیسی (علیه السلام) نشست و حواریون او هم نشستند. او گریست آنان هم گریستند، در حالی که نمیدانستند آن حضرت براى چه نشست و براى چه گریست. گفتند: ای روح خدا و ای کلمه پروردگار! چرا گریه میکنی؟ فرمود: آیا میدانید اینجا کجا است؟ گفتند: نه. فرمود: اینجا سرزمینی است که فرزند احمد؛ پیامبر بزرگوار (صلّی الله علیه و آله) و فرزند دختر پاک او که همچون مادر من است، کشته میشود و در آن، دفن میگردد.[280]
اسماعیل صادق الوعد (علیه السلام):
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: آن اسماعیلی که خداوند در آیه پنجاه و چهارم سوره مریم از او یاد کرده اسماعیل (علیه السلام) فرزند حضرت ابراهیم (علیه السلام) نیست؛ بلکه او یکی از پیامبران الهی بود. خداوند او را به سوی قومش مبعوث کرد، اما قومش او را گرفتند و در زیر شکنجه پوست صورتش را کندند. فرشتهای از سوی خداوند نزد او آمد و گفت: خداوند مرا بهسوی تو فرستاده است تا هرچه را که میخواهی بهمن امر کنی و من آن را انجام دهم. اسماعیل (علیه السلام) در جواب گفت: در اذیتها و مصائبی که بر من وارد شده است به حسین (علیه السلام) تأسی و اقتدا میکنم.[281]
امام حسین (علیه السلام) از نگاه پیامبراسلام (صلّی الله علیه و آله)
در این گفتار کوتاه، بهگوشههایی از شخصیت والای امام حسین (علیهالسلام) از نگاه درّ یکتای آفرینش، پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله) اشاره میشود:
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) حسین (علیه السلام) را از خود و خود را از حسین (علیه السلام) میدانست. بدین جهت آن حضرت میفرمود: «حسین از من است و من از حسین هستم»؛[282] یعنی نه تنها حسین فرزند من میباشد، بلکه بقای دین و آیین من نیز از او است و اسلام بهواسطه فداکاری و جانبازی او و یارانش باقی میماند.
آن حضرت را واسطه فیض انبیا (علیهم السلام) میدانست.
اکثر پیامبران الهی (علیهم السلام)، بهویژه پیامبران اولوالعزم، هرگاه به مشکلی بزرگ برخورد مینمودند، برای حلّ آن، خداوند متعال را به انوار طیبه پنج تن آل عبا (علیهمالسلام) سوگند میدادند.[283] برخی از آنها وقتی به نام امام حسین (علیه السلام) میرسیدند، غمگین میشدند و اشک میریختند، وقتی علت را سؤال میکردند، خبر شهادت مظلومانه امام حسین (علیه السلام) را میشنیدند و به عزاداری میپرداختند.
«ابن عباس میگوید: از پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله) سؤال کردم: آن کلماتی که حضرت آدم (علیه السلام) از پروردگارش دریافت نمود و بهواسطه آن توبهاش پذیرفته شد، چه بود؟ آن حضرت فرمود: حضرت آدم از خدا خواست به حقِ محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) توبهاش پذیرفته شود. خداوند نیز توبه او را قبول کرد».[284]
پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله) او را از عترت خود میدانست.
پیامبر گرامی اسلام، بارها امیرمؤمنان، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) را بهعنوان عترت و اهل بیت خود معرفی نمود و در موقعیتهای مختلف و حوادث گوناگونی آنها را عِدل قرآن قرار داده، پذیرش ولایت و اطاعت آنها را بر همه لازم دانست.
در این زمینه روایات زیادی از شیعه و اهل سنّت نقل شده است که به بعضی از آنها اشاره میشود:
الف. آیه تطهیر.
ام سلمه میگوید: «روزی پیامبر (صلّی الله علیه و آله) در خانه من بود. دخترش، فاطمه (سلام الله علیها) غذایی از آرد و شیر (حریره)، برای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) آورد. آن حضرت فرمود: شوهر و دو فرزندت را نیز دعوت کن. ام سلمه میگوید: علی، حسن و حسین (علیهم السلام) آمدند و از آن غذا تناول کردند و در زیر کسا (عبا)ی پیامبر قرار گرفتند و من در اتاق خودم مشغول نماز بودم. پس خداوند متعال آیه تطهیر[285] را بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نازل فرمود».[286]
ب. حدیث ثقلین.
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بارها میفرمود: «من دو چیز گرانبها را در میان شما میگذارم. اگر بعد از من، به آن دو تمسک نمایید، گمراه نمیشوید. یکی از آن دو از دیگری بزرگتر است و آن، کتاب خدا است که (چون) ریسمانی از آسمان بهزمین کشیده شده است، و (دیگری) عترت و اهل بیت من هستند و این دو (قرآن و عترت) هرگز از هم جدا نمیشوند، تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند».[287]
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) او را از زینت آسمانها و زمین میدانست.[288]
امام حسين (علیه السلام) در نگاه انديشمندان اهل سنّت
جاذبه شخصیت درخشان حسین بن علی (علیه السلام) نظر بسیاری از اهل اندیشه را به خود معطوف کرده است. در میان متفکّران، کسانی به بلندای شخصیت آن امام همام اشاره کردهاند که حتّی کمترین سنخیّت با حضرت ندارند و برخی از آنان حتّی از مخالفان او به حساب می آیند، امّا در عین حال او را ستودهاند.
در این نوشتار مختصر، سخنان تعدادی از بزرگان و متفکّران اهل سنت در باره امام حسین (علیه السلام) ارائه می شود:
ابن ابی الحدید معتزلی؛ دانشمند نامدار اهل سنت، مینویسد: سالار پرشکوه شکستناپذیران روزگار و قهرمان کسانی که در برابر ذلّت و تحقیر سر فرود نیاورده، و به عصرها و نسلها درس جوانمردی و شرافت و مرگ پر افتخار را زیر سایه شمشیرهای آخته داد، و آن را بر سازش با بیداد و فریب برگزید، پدر یکتاپرستان گیتی، حسین (علیه السلام)، فرزند رشید علی (علیه السلام) است. استبدادگران اموی به آن شخصیت تسخیرناپذیر و یارانش امان دادند، امّا او بدان دلیل که نمیخواست در برابر ذلّت و بیداد سر خم کند، و نیز بیم آن داشت که اگر با پذیرش اماننامه کشته هم نشود، ذلّت بر او و دیگر آزادمنشان رهرو راهش از سوی عبید و دیگر خودکامگان سیاهکار و حقیر تحمیل گردد، مرگ پر عزّت و افتخار را بر زندگی ذلیلانه برگزید.[289]
علامه محمد اقبال لاهوری، اندیشمند، عارف و شاعر پرآوازه پاکستانی، و از مفاخر و اندیشمندان اهل سنت در قرون معاصر است. از میان رهبران اهل سنت، این مصلح بزرگ اسلامی، بیش از دیگران به اهمیت زنده نگه داشتن محرم و عزاداری امام حسین (علیه السلام) اهتمام ورزید و این موضوع را با قلم و شعر مورد تأکید قرار داد. او در جای جای دیوان شعر خود از امام حسین (علیه السلام) و عشق او به حقیقت و لزوم پیروی از آن حضرت و آموزش آزادی و آزادگی از قیام وی یاد میکند و سرانجام خود تصریح میکند: نه تنها آزادی بلکه:
رمز قرآن از حسین آموختیم ز آتش او شعلهها افروختیم
تار ما از زخمهاش لرزان هنوز تازه از تکبیر او ایمان هنوز
ای صبا! ای پیک دور افتادگان! اشک ما بر خاک پاک او رسان
علامه اقبال لاهوری، درباره قیام امام حسین (علیه السلام) معتقد است که اگر قصد آن حضرت رسیدن به حکومت بود، عشق را رها میکرد و این چنین عاشقانه برنمیخاست، بلکه سپاهی فراهم میآورد. قیام او، تنها برای اصلاح امّت و احیای دین و محو فاسدان بود که اثرش تا به حال باقی است و تازگی ایمان ما نشأت گرفته از قیام آن حضرت است:
مدّعایش سلطنت بودی اگر خود نکردی با چنین سامان سفر
تیغ، بهر عزّت دین است و بس مقصد او حفظ آیین است و بس
ماسوی الله را مسلمان بنده نیست پیش فرعونی سرش افکنده نیست
خون او تفسیر این اسرار کرد ملّت خوابیده را بیدار کرد
تیغ لا چون از میان بیرون کشید از رگ ارباب باطل خون کشید
نقشِ الاّ الله بر صحرا نوشت سطر عنوان نجات ما نوشت
از دیدگاه اقبال، امام حسین (علیه السلام) حماسه ستیز عشق با عقل و هوس است:
آن شنیدستی که هنگام نبرد عشق با عقل هوس پرور چه کرد
آن امام عاشقان، پور بتول سرو آزادی ز بُستان رسول
الله الله بای بسم الله، پدر معنی ذبح عظیم، آمد پسر
چون خلافت رشته از قرآن گسیخت حریّت را زهر اندر کام ریخت
خون آن سر، جلوه خیر الامم چون سحاب قبله باران در قدم
بر زمین کربلا بارید و رفت لاله در ویرانهها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد موج خون او چمن ایجاد کرد
بهر حق در خاک و خون گردیده است پس بنای لا إلهَ گردیده است[290]
امام شافعی؛ پیشوای یکی از مذاهب اربعه اهل سنت که علاقه و ارادت بسیاری به اهل بیت (علیهم السلام) دارد، درباره واقعه عاشورا، اشعار زیبایی سروده است که ترجمه برخی از ابیات آن چنین است: این حادثه از حوادثی است که خواب مرا ربوده و موی مرا سپید کرده است. دل و دیده مرا به خود مشغول ساخته و مرا اندوهگین کرده است و اشک چشم، جاری و خواب از آن پریده است.
دنیا از این حادثه خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) متزلزل شده و قله کوهها نزدیک به آب شدن گردید.
آیا کسی هست که از من به حسین پیامی برساند، اگر چه دلها آن را ناخوش دارند!؟
حسین، کشتهای است بدون جرم و گناه که پیراهن او به خونش رنگین شده، عجب از ما مردم آن است که از طرفی، به آل پیامبر (صلی الله علیه و آله) درود میفرستیم و از سوی دیگر، فرزندان او را به قتل میرسانیم و اذیّت میکنیم!
اگر گناه، دوستی اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) است، از این گناه هرگز توبه نخواهم کرد. اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) روز محشر، شفیعان من هستند و اگر نسبت به آنان بغضی داشته باشم، گناه نابخشودنی کرده ام.
امام شافعی، شهادت اباعبداللّه (علیه السلام) را نه حادثه ای معمولی، بلکه فاجعهای بزرگ شمرده است، فاجعه ای که دنیا را لرزاند و قله کوهها را نزدیک به آب شدن کرد. این لرزش دنیا و ریزش کوه را (که امام شافعی می گوید)، آن گاه احساس میکنیم که به منابع تاریخی بنگریم. در این منابع آمده است که روز عاشورا قاتلان آن حضرت نیز قادر نبودند عواطف خود را پنهان کنند و بر مظلومیت امام حسین (علیه السلام) در هنگامه حوادث اشک نریزند. در روایت است که حضرت زینب (علیها السلام) هنگام شهادت امام حسین (علیه السلام) رو به عمر سعد کرده و فرمود: ای پسر سعد! اباعبدالله را میکشند و تو مینگری؟! ناگاه عمر سعد چهره برمیگرداند؛ در حالی که اشک نحسش بر صورتش جاری است.[291]
در منابع اهل سنت، این سخن پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) درباره امام حسین (علیه السلام) به صراحت نقل شده است که فرمود: فرزند ریحانه است، و حسن و حسین دو ریحانه من در دنیایند، پروردگارا! من آنها را دوست دارم، تو نیز آنها را و هرکس را که آنها را دوست بدارد، دوست بدار.[292]
عبّاس محمود عقّاد؛ نویسنده و ادیب مصری مینویسد: آثار کوبندهای که قیام امام حسین (علیه السلام) به جای گذاشت و موجب نابودی طاغوتیان به دست آزادگان شد، بسیار است و حکومت ستمکار و گسترده امویان از نظر زمان و مکان، بر اثر قیام یک نفر، در یک روز به هم ریخت و نابود شد؛ زیرا شیعیان و آزادگان همواره خواهان هدف حسین بن علی (علیه السلام) بودند و آن را دنبال کردند و در نتیجه خسارت ضایعات حقیقی دشمنان در روز عاشورا و در کربلا زیادتر از خسارت شکست ظاهری حسینیان بود.[293] جنبش حسین (علیه السلام)، یکی از بینظیرترین جنبشهای تاریخی است که تاکنون در زمینه دعوتهای دینی یا نهضتهای سیاسی پدیدار گشته است …، دولت اموی پس از این جنبش، به قدر عمر یک انسان طبیعی دوام نکرد و از شهادت حسین (علیه السلام) تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت.
احمد محمود صُبحی: اگر چه حسین بن علی (علیه السلام) در میدان نظامی یا سیاسی، ]به ظاهر[ شکست خورد، امّا تاریخ، هرگز شکستی را سراغ ندارد که مثل خون حسین (علیه السلام) به نفع شکست خوردگان تمام شده باشد. خون حسین (علیه السلام)، انقلاب پسر زبیر و خروج مختار و نهضتهای دیگر را در پی داشت، تا آنجا که حکومت اموی ساقط شد و ندای خونخواهی حسین (علیه السلام)، فریادی شد که آن تختها و حکومتها را به لرزه درآورد.
محمد زُغلول پاشا (در مصر، در تکیه ایرانیان): حسین (علیه السلام) در این کار به واجب دینی و سیاسی خود قیام کرده و این گونه مجالس عزاداری، روح شهادت را در مردم پرورش میدهد و مایه قوّت اراده آنها در راه حق و حقیقت میگردد.
عبدالرحمن شرقاوی؛ نویسنده مصری: حسین (علیه السلام)، شهید راه دین و آزادگی است. نه تنها شیعه باید به نام حسین (علیه السلام) ببالد، بلکه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند.
طه حسین؛ دانشمند و ادیب مصری: حسین (علیه السلام) برای به دست آوردن فرصت و از سرگرفتن جهاد و دنبال کردن از جایی که پدرش رها کرده بود، در آتش شوق میسوخت. او زبان را درباره معاویه و عمّالش آزاد کرد، تا به حدّی که معاویه تهدیدش نمود. امام حسین (علیه السلام)، حزب خود را وادار کرد در طرفداری از حق سختگیر باشند.
عبدالمجید جَودهُ السحّار؛ نویسنده مصری: حسین (علیه السلام) نمیتوانست با یزید بیعت کند و به حکومت او تن بدهد؛ زیرا در آن صورت، بر فسق و فجور، صحّه میگذاشت و ارکان ظلم و طغیان را محکم میکرد و بر فرمانروایی باطل تمکین مینمود. امام حسین (علیه السلام) به این کارها راضی نمیشد، گرچه اهل و عیالش به اسارت افتند و خود و یارانش کشته شوند.
علامه طنطاوی؛ دانشمند مصری: (داستان حسینی) عشق آزادگان را به فداکاری در راه خدا برمیانگیزد و استقبال مرگ را بهترین آرزوها به شمار میآورد، چنان که برای شتاب به قربانگاه، بر یکدیگر پیشی جویند.
العُبیدی؛ مُفتی موصل: فاجعه کربلا در تاریخ بشر نادرهای است، همچنان که مسبّبین آن نیز نادرهاند … حسین بن علی (علیه السلام) سنّت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنا بر فرمان خداوند در قرآن به زبان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، وظیفه خویش دید و از اقدام به آن تسامحی نورزید. تمام هستیاش را در آن قربانگاه بزرگ فدا کرد و به این سبب نزد پروردگار، سرور شهیدان محسوب میشود و در تاریخ ایام، پیشوای اصلاح طلبان به شمار رفت. آری، به آنچه خواسته بود و بلکه برتر از آن، کامیاب گردید.
محمّد علی جناح؛ رهبر بزرگ پاکستان: هیچ نمونهای از شجاعت، بهتر از آن که امام حسین (علیه السلام) از لحاظ فداکاری و تهوّر نشان داد در عالم پیدا نمیشود. به عقیده من تمام مسلمانان باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد پیروی نمایند.[294]
لیاقت علی خان؛ اولین نخست وزیر پاکستان: این روز محرّم (عاشورا)، برای مسلمانان سراسر جهان معنی بزرگی دارد. در این روز، یکی از حزن آورترین و تراژدیکترین وقایع اسلام اتفاق افتاد، شهادت حضرت امام حسین (علیه السلام) در عین حزن، نشانه فتح نهایی روح واقعی اسلامی بود؛ زیرا تسلیم کامل به اراده الهی به شمار میرفت. این درس به ما میآموزد که مشکلات و خطرها هر چه باشد، نباید ما از آن پروا کنیم و از حق و عدالت منحرف شویم.[295]
امام حسین (علیه السلام) در نگاه اندیشمندان غیر مسلمان
شخصیت، سیره و نهضت زندگی آفرین سرور و سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام) همواره از سوی اندیشمندان مورد دقت و بررسی و نقادی قرار گرفته است. هزاران مقاله و صدها کتاب از طرف صاحبان اندیشه و قلم و بیان از همه ملل و نحل به رشته تحریر درآمده است.
جاذبه شخصیت سیمای درخشان حسین بن علی (علیه السلام) نظر بسیاری از اهل اندیشه را به خود معطوف کرده است. در میان متفکّران، کسانی به بلندای شخصیت آن امام همام اشاره کردهاند که حتّی کمترین سنخیّت با حضرت ندارند و برخی از آنان حتّی از مخالفان او به حساب میآیند، امّا در عین حال او را ستودهاند.
در این نوشتار مختصر، سخنان تعدادی از بزرگان و متفکّران غیر مسلمان جهان در اینباره ارائه میشود:
سلیمان کتانی: از دیدگاه این نویسنده مسیحی، هنوز هم صدای خونخواهی حسین (علیه السلام) پس از قرن ها به گوش میرسد: ای معاویه! … پسرت یزید با حسین (علیه السلام) بنای خشونت و بی رحمی را گذاشت، سرش را برید و به عنوان هدیه شیرینی به خواهرش زینب داد تا به کربلا بیاید و فریاد شیون از نای شیعه و طرفدارانش برآید که هنوز هم به خونخواهی حسین (علیه السلام) بلند است.[296]
جرج جرداق (دانشمند و ادیب مسیحی) میگوید: آن غیرتمندی که تا این پایه به ناموس مردمان اهتمام می ورزید و در حمایت از همسر و خانواده و دیگران، لحظهای از مجاهدت باز نمیایستاد، چون در میدان رزم (طفّ) یکه و تنها ماند و از زخم شمشیر و نیزه و زوبین بر زمین نشست و اوباش کوفه و سربازان مزدور دستگاه حاکم را دید که از هر سو به سرپناه (خیمه) زن و فرزندانش حمله ور هستند، دست پولادین خونین برآورد و ندا زد که: هان ای نامردان! اگر دین ندارید، آزادگی را در زندگی فرو مگذارید.[297] همچنین وی میگوید: وقتی یزید مردم را تشویق به قتل حسین (علیه السلام) و مأمور به خونریزی میکرد، آنها میگفتند: چه مبلغ میدهی؟؛ امّا یاران حسین (علیه السلام) به او میگفتند: ما با تو هستیم؛ اگر هفتاد بار کشته شویم، باز میخواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم.[298]
فردریک جمس: درس امام حسین (علیه السلام) و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا اصول ابدی عدالت و ترحّم و محبت وجود دارد که تغییر ناپذیرند و هم چنین میرساند که هرگاه کسی برای این صفات، مقاومت کند و بشر در راه آن پافشاری نماید، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پاپدار خواهد ماند.[299]
آنتوان بارا میگوید: من در مورد زندگی و حرکت حسین (علیه السلام) بیشتر به بُعد انقلابی شخصیت ایشان شیفته شدهام. آن حضرت در مرامنامه قیام خود اعلام می کند: «من از روی هوسرانی و خوشگذرانی و برای افساد و ستمگری قیام نکردهام، بلکه قیام من برای اصلاح در امت جدّم و برای امر به معروف و نهی از منکر و حرکت براساس سیره جد و پدرم است». این روح انقلابی میتواند کار معجزه آسا بکند، اگر هر انسانی در هر زمان و مکان از آن برخوردار باشد. بُعد دیگر شخصیت امام حسین (علیه السلام) که مرا شیفته خود کرده، تواضع ایشان در کنار روح انقلابی است. این دو خصیصه نمیتواند در یک شخص جمع شود. تواضع از صفات و ویژگیهای برگزیدگان خدا است. او در عین احساس عزّت و آزادگی و سرافرازی در برابر دشمنان، تواضع خاص خود را دارد. این بعد عظیمی است که از ویژگی امام به شمار میرود. حماسه حسین (علیه السلام) تنها مختص شیعه و سنّی و مسلمان نیست، بلکه متعلق به هر مؤمن است؛ چنان که در حدیث از پیامبر گرامی اسلام آمده: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَینِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا؛ به راستی از قتل و شهادت امام حسین (علیه السلام) در دلهای مؤمنان حرارت و گرمایی ایجاد میشود که هیچگاه به سردی نمیگراید».[300] در این حدیث نفرموده، «فی قلب المسلم»، بلکه هر انسان آزادهای که به راه و رسم حسین (علیه السلام) ایمان دارد را شامل می شود»[301]؛ ازاین رو، جهانیان و اندیشمندان وقتی از سیره حسین (علیه السلام) آگاه میشوند، شیفته آن میگردند. همانطور که شیفته راه و مسلک علی بن ابیطالب (علیه السلام) شدهاند. وی؛ (آنتوان بارا)، تشیّع را بالاترین درجات عشق الهی معرفی میکند و امام حسین (علیه السلام) را فقط متعلق به شیعه یا مسلمانان نمیداند، بلکه متعلق به همه جهانیان میداند و او را با عبارت حسین گوهر ادیان معرفی میکند و در پایان، سخنش را با این عبارت به انتها میرساند که حسین (علیه السلام) در قلب من است.[302]
ادوارد براوْن (مستشرق معروف انگلیسی): آیا قلبی پیدا میشود که وقتی درباره کربلا سخن میشنود، آغشته با حزن و ألم نگردد؟ حتّی غیر مسلمانان نیز نمیتوانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی تحت لوای آن انجام گرفت انکار کنند.[303]
مسیو ماربین آلمانی (خاورشناس) میگوید: در ظاهر، یزید، حسین (علیه السلام) و انصارش را کشت، اما در باطن، حسین (علیه السلام) یزید و همه بنی امیه را بدتر از هزار بار کشت. یزید آنها را یک روز به شهادت رساند، امّا امام حسین (علیه السلام) او و طرفدارانش را تا ابد و هر روز کشت.[304] همچنین میگوید: حسین (علیه السلام) با قربانی کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیّت خود، به دنیا درس فداکاری و جانبازی آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلندآوازه ساخت. این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگری پایدار نیست و بنای ستم هر چه ظاهرا عظیم و استوار باشد، در برابر حقّ و حقیقت چون پرکاهی بر باد خواهد رفت.[305]
او میگوید: مهمترین اثر این نهضت این بود که ریاست روحانی که در عوالم سیاست اهمیت شایانی داشت، مجددا بهدست بنیهاشم افتاد، و بهویژه در بازماندگان حسین (علیه السلام) مسلّم گردید، و چندی طول نکشید که ]حکومت[ ظلم و جور معاویه و جانشیان او منهدم شد و در کمتر از یک قرن قدرت از بنی امیّه سلب گردید. منهدم شدن ]قدرت[ بنی امیه به قسمی شد که امروز نام و نشانی از آنها نمودار نیست و اگر در متن کتب تاریخی نامی از این قوم ذکر شده در تعقیب آن هزاران نفرین و ناسزا هم نوشته شده است، و این نیست مگر بهواسطه قیام امام حسین (علیه السلام) و یاران با وفای او.[306]
چارلز دیکنز (نویسنده انگلیسی) میگوید: اگر منظور امام حسین (علیه السلام) جنگ در راه خواستههای دنیایی خود بود، من نمیفهمم چرا خواهران و کودکانش را همراه خود برد؟ پس عقل چنین حکم میکند که او بهخاطر اسلام، فداکاری کرد.[307]
جستیس آ. راسل (شاعر انگلیسی): … آنها دهان مبارک امام (علیه السلام) را با شلاقهای خود نواختند. ای بدنی که زیر پای ستوران قرار گرفتی، این همان بدن پاکی است که بینندگان را مسحور میکرد. خونی که از رگهای مبارک ریخته و خشک شده، معجونی آسمانی است که تاکنون هیچ چیزی با چنین رنگ الهی، رنگ نشده است. ای زمین برهنه و بایر کربلا که در روی تو نه علفی است و نه چمنی، برای ابد آهنگ حزن و آه تو بر تو پوشیده باد، چون که در سرزمین تو بدن پاره مقدس پسر فاطمه (علیهما السلام) افتاده است که روح خویش را به خدا تقدیم نمود.[308]
موریس دوکبری (مورّخ اروپایی): اگر تاریخ نویسان ما حقیقت روز عاشورا را درک میکردند، این عزاداری را غیر عادی نمیپنداشتند. پیروان امام حسین (علیه السلام) بهواسطه عزاداری برای امام میدانند که زبونی و پستی و زیردستی و استعمار و استثمار را نباید قبول کنند؛ زیرا شعار امام و پیشوای آنان تن ندادن به ظلم و ستم بود. حسین (علیه السلام) در راه شرف و ناموس و مردم و بزرگی مقام و مرتبه اسلام از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجوییهای یزید نرفت. پس بیایید ما نیز شیوه او را سرمشق خود قرار داده و از ظلم یزیدیان و بیگانگان خلاصی یافته و مرگ با عزّت را بر زندگی با ذلّت ترجیح دهیم؛ این است خلاصه تعالیم اسلامی… .[309]
بارتولومو؛ (شرق شناس نیمه اول قرن بیستم میلادی كه نام ایتالیائی دارد ولی، بیشتر آثار خود را بهزبان آلمانی نوشته): وی به مسئلهای تازه در تاریخ اشاره میکند که از ارتباط ایرانیان با امام حسین (علیه السلام) حکایت دارد و آن این که نماینده امام حسین (علیه السلام) در پنج فرسخی کوفه در محلّی به نام «سلوجی» برای ایرانیان به زبان فارسی سخنرانی و حکومت یزید را برای آنها افشا کرد: … از روزی که یزید به جای پدر در دمشق نشست، فسق و فجور در دستگاه علنی شد، … درآمد بیت المال فقط صرف پرداخت مستمری کسانی گردید که میتوانند وسایل فسق و فجور یزید را فراهم کنند. زنهای بیوه و یتیمانی که شوهر و پدرشان در جنگ کشته شدهاند، در بلاد گدایی میکنند و هیچ کس به فکر تأمین زندگی آنها نیست. احترام خانواده نبوّت رفته،… امام حسین (علیه السلام) مشاهده مینماید حکومت ظلم و فساد بهزودی اسلام را از بین خواهد برد؛ از این رو تصمیم گرفت برای نجات اسلام از ظلم و ستم، اقدام کند.[310]
ویل دورانت؛ (فیلسوف، تاریخنگار و نویسنده آمریکایی): شیعیان در کربلا در جایی که امام حسین (علیه السلام) به قتل رسیده، به یادگار وی زیارتگاه بزرگی ساختهاند و هنوز هم هر ساله حادثه غمانگیز قتل وی را نمایش میدهند و عزاداری میکنند و از یادگار علی و دو فرزندش حسن و حسین (علیهما السلام) تجلیل به عمل میآورند.[311]
توماس کارلایل (مورّخ و فیلسوف انگلیسی): بهترین درسی که از سرگذشت کربلا میگیریم این است که امام حسین (علیه السلام) و یارانش ایمانی استوار به خدا داشتند. آنها با اعمال خویش ثابت کردند که در مقام مبارزه حق و باطل، تفوّق عددی و کثرت عددی اهمیّت ندارد و پیروزی حسین (علیه السلام) با وجود اقلیّتی که داشت، باعث شگفتی من است.[312]
ل. م. بوید؛ (یکی از نویسندگان غربی): در طیّ قرون، افراد بشر همیشه جرأت و پردلی و عظمت روح، بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشتهاند و همینها موجب میشود که آزادی و عدالت هرگز تسلیم نیروی ظلم و فساد نشود. این بود شهامت و این بود عظمت امام حسین (علیه السلام)؛ من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا میگویند شرکت کردهام، هرچند که 1300سال از تاریخ آن گذشته است.[313]
واشنگتن ایروینگ (مورخ مشهور آمریکایی): برای امام حسین (علیه السلام) ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن در برابر اراده یزید نجات بخشد، ولی مسئولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمیداد که او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنیامیّه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در ریگهای تفتیده، روح حسین (علیه السلام) فناناپذیر است. ای پهلوان و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین (علیه السلام)![314]
توماس ماساریک: گر چه کشیشان ما هم از ذکر مصائب مسیح (علیه السلام) مردم را متأثر می سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین (علیه السلام) یافت میشود در پیروان مسیح (علیه السلام)، یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصائب مسیح (علیه السلام) در برابر مصائب حسین (علیه السلام) مانند پرکاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.[315]
گیبون (مورخ انگلیسی): در طی قرون آینده بشریت و در سرزمینهای مختلف، شرح صحنه حزن آور مرگ امام حسین (علیه السلام) موجب بیداری قلب خونسردترین خواننده خواهد شد، چندان که یک نوع عطوفت و مهربانی نسبت به آن حضرت در خود مییابد.
نیکِلْسون (خاورشناس معروف): بنی امیّه، سرکش و مستبد بودند، قوانین اسلامی را نادیده انگاشتند و مسلمانان را خوار نمودند، … و چون تاریخ را بررسی کنیم، میگوید: دین بر ضدّ فرمانفرمایی تشریفاتی قیام کرد و حکومت دینی در مقابل امپراطوری ایستادگی نمود. بنابراین، تاریخ از روی انصاف حکم میکند که خون حسین (علیه السلام) به گردن بنی امیّه است.
سرپرسی سایکسْ (خاورشناس انگلیسی): حقیقتا آن شجاعت و دلاوری که این عدّه قلیل از خود بروز دادند، به درجه ای بوده است که در تمام این قرون متمادی هر کسی که آن را شنید، بی اختیار زبان به تحسین و آفرین گشود. این یک مشت مردم دلیر غیرتمند، مانند مدافعان ترموپیل،[316] نامی بلند غیرقابل زوال برای خود تا ابد باقی گذاشتند.
مَهاتما گاندی (رهبر استقلال هند): من زندگی امام حسین (علیه السلام)، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خوانده و توجّه کافی به صفحات کربلا نمودهام و بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، باید از سرمشق امام حسین (علیه السلام) پیروی کند.[317]
تاملاس توندون (هندو، رئیس سابق کنگره ملّی هندوستان): این فداکاریهای عالی؛ از قبیل شهادت امام حسین (علیه السلام) سطح فکر بشریت را ارتقا بخشیده است و خاطره آن شایسته است همیشه باقی بماند.[318]
معجزات و کرامات امام حسین (علیه السلام)
یکی از ابعاد شخصیت امام حسین (علیه السلام) بُعد کرامات و معجزات آن حضرت است. تعداد کرامات و معجزات ایشان در زمان حیات و بعد از شهادتشان بهقدری زیاد است که میشود گفت قابل شمارش نیست، اما در این گفتار کوتاه تنها به چند نمونه از کرامات آن امام بزرگوار اشاره میشود:
يحيى بن امّ طويل مىگويد: خدمت امام حسين (علیه السلام) بوديم كه جوانى بر آن حضرت وارد شد در حالى كه مىگريست. حضرت به او فرمود: براى چه گريه مىكنى؟ پاسخ داد: هم اكنون مادرم بدون وصيت، وفات نمود، در حالى كه ثروتى داشت و به من امر كرده بود تا كارى نكنم، مگر اينكه شما را از آن باخبر نمايم.
امام (علیه السلام) به اصحاب خود فرمود: برخيزيد تا نزد آن زن برويم. راوى مىگويد: پس به اتفاق ايشان به آن خانهاى كه زن را در آن خوابانيده بودند، رفتيم. امام حسين (علیه السلام) دعا كرد و از خدا خواست او را زنده كند، تا وصيّت نمايد. در آن هنگام خداوند متعال او را زنده كرد. پس، آن زن نشست و شهادتين گفت و متوجه حضرت شد و عرضه داشت: اى مولاى من! بفرماييد داخل خانه. حضرت داخل شده و نزديک او نشست و به او فرمود: خدا تو را رحمت كند! وصيّت كن.
زن گفت: اى پسر پيامبر، من فلان مقدار مال در فلان محل دارم؛ يک سوم آن را براى شما قرار دادم تا آن را در هر كجا كه مىخواهيد، مصرف كنيد و دو سوّم ديگر آن، براى پسرم باشد، البته اگر از دوستان شما است و اگر از مخالفان شما باشد، حقّى در آن ندارد و همه اموال، مال شما است. سپس آن زن از امام حسين (علیه السلام) تقاضا كرد كه بر او نمازگزارده و متولى كارهاى او بشود و بعد از دنیا رفت همان طور كه اوّل مرده بود.[319]
هنگامى كه امام حسين (علیه السلام) از مدینه قصد خروج به سمت عراق نمود، ام سلمه به او گفت: به طرف عراق نرو؛ چون از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنيدم كه فرمود: پسرم حسين (علیه السلام) در زمينى به نام «كربلا» شهيد مىشود و مقدارى از خاک آنجا را در شيشهاى كرد و به من داد. حضرت فرمود: به خدا قسم! من اين گونه كشته مىشوم و اگر به عراق هم نروم، مرا خواهند كشت. اگر مىخواهى، مقتل خود و يارانم را به تو نشان دهم. سپس دستش را بر صورت ام سلمه كشيد، خداوند به او بصيرت داد تا اينكه همه آنها را ديد. حضرت مقدارى از تربت آنجا را برداشت، در شيشهاى ديگر گذاشته به او داد و فرمود: هر وقت اين دو شيشه، خونى گرديد، بدان كه من كشته شدهام.
ام سلمه مىگويد: وقتى روز عاشورا فرا رسيد، بعد از ظهر به هر دو شيشه نگاه كردم و ديدم خونى شدهاند. ام سلمه گريه و شيون نمود. در آن روز، هيچ سنگى را بلند نكردند مگر اينكه زيرش خون تازه يافتند.[320]
اصبغ بن نُباته میگويد: به امام حسين (علیه السلام) عرض کردم: اى آقاى من! من میخواهم راجع به موضوعى از شما جويا شوم كه به آن يقين دارم و آن از اسرار خدا است و تو از آن آگاهى. امام فرمود: اى اصبغ! منظور تو اين است كه از آن گفتوگویى كه پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نزد مسجد قبا با پدرم كرد آگاه شوى؟ گفتم: آرى. فرمود: برخيز! وقتى برخاستم ناگاه ديدم با آن حضرت در كوفه هستم و مسجد را مشاهده نمودم. امام حسين (علیه السلام) پس از اينكه لبخندى به صورت من زد، فرمود: اى اصبغ! خدا باد را در اختيار حضرت سليمان پيامبر (علیه السلام) قرار داد كه صبحگاه به قدر يک ماه و شبانگاه هم به قدر يک ماه راه طى می كرد. به من بيشتر از آن كه به سليمان داده شده بود، عطا شده. گفتم: يا بن رسول اللَّه! راست میگویى. امام حسين (علیه السلام) فرمود: مایيم كه علم و بيان قرآن نزد ما است، آنچه كه نزد ما میباشد، نزد احدى از خلق نيست؛ چون كه ما اهل بيت، اهليت اسرار خدا را داريم. سپس به صورت من خنديد و فرمود: ما آل اللَّه و وارثان رسول او مىباشيم. گفتم: خداى را سپاسگزارم. آنگاه بهمن فرمود: داخل مسجد شو! وقتى داخل شدم، ديدم پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) رداء خود را جمع كرده و در ميان محراب نشسته. همچنین نگاه كردم ديدم حضرت على بن ابى طالب (علیه السلام) دامن اولى را گرفته و … .[321]
صفوان بن مهران میگويد: از امام جعفر صادق (علیه السلام) شنيدم میفرمود: دو نفر مرد در زمان امام حسين (علیه السلام) راجع به يک زن و فرزند او مخاصمه میكردند. یکی از آن دو مرد ادعا میكرد: اينها از من هستند و ديگرى نيز همين ادعا را داشت. امام حسين (علیه السلام) نزد ايشان تشریف برد و فرمود: اين قيل و قال براى چيست؟ يكى از آنان گفت: اين زن مال من است و ديگرى گفت: اين پسر من است.
امام (علیه السلام) به مدعى اول فرمود: بنشين! وى نشست. آن كودک شير خوار بود. امام (علیه السلام) بهآن زن فرمود: قبل از اينكه خدا تو را رسوا كند حقيقت مطلب را بگو! آن زن گفت: اين مرد شوهر من است و اين پسر از او است. ولى آن مرد را نمىشناسم. امام (علیه السلام) بهآن كودک شير خوار فرمود: تو چه میگویى؟ به اجازه خدا سخن بگو! آن كودک گفت: من از اين دو نفر مرد نيستم، بلكه پدرم چوپان قبيله فلان است. پس از اين جريان (اثبات عمل نامشروع زنا)، امام (علیه السلام) دستور داد تا آن زن را سنگسار نمودند. حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: بعد از اين جريان، احدى سخن گفتن آن كودک را نشنيد.[322]
توجه پیامبران الهی (علیهم السّلام) به جایگاه و نام امام حسین (علیه السّلام)
اخبار و روایاتی که از ائمه معصومین (علیهم السلام) رسیده، گویای این مطلب است که امام حسین (علیه السلام) و زیارت ایشان در قاموس تمامی انبیاء و اولیای الهی جایگاه ویژه و رفیعی داشته است. به نقل برخی از روایات، همه انبیا و رسولان الهی (علیهم السلام) به شوق زیارت سید و سالار شهیدان، قدم در سرزمین کربلا نهادهاند: «هیچ پیامبری نيست؛ مگر آنكه كربلا را زيارت كرده و بر آن ايستاده و گفته است: تو جايگاهى پرخير هستی، در تو ماه درخشنده و نور افشان دفن مىشود».[323]
همچنین بر اساس برخی از روایات در گذر زندگی بعضی از این بزرگواران، حوادثی به ثبت رسیده است که به واسطه وحی و یا ایجاز الهی، از امام حسین (علیهالسلام) و چگونگی شهادت ایشان سخن به میان آمده است. نقل این حادثه عظیم، اندوه و ماتم انبیاء عظام (علیهمالسلام) و لعن ایشان را بر دشمنان و قاتلان آن حضرت در پی داشته است.
در این مقال مختصر با نقل برخی از روایات به نحو اجمال، به عنایات امام حسین (علیه السلام) نسبت به پیامبران الهی (علیهمالسلام) پرداخته میشود:
حضرت آدم (علیه السلام):
در سیره و احوالات حضرت آدم (علیه السلام) نقل شده که ایشان پس از رانده شدن از بهشت بسیار ناراحت و غمگین شده از روی ندامت و پشیمانی رو به درگاه الهی آورد و به استغاثه پرداخت، تا اینکه خداوند مهربان پس از مدتی درب رحمت خود را بهروی او گشود و بهواسطه امین وحی؛ جبرئیل (علیهالسلام) کلماتی را بهاو آموخت و آنحضرت با خواندن آن کلمات، به درگاه ربوبی تمسک جست و بدین وسیله توبهاش پذیرفته شد.
از پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله) درباره کلماتی که بر آدم (علیه السلام) القا شد و موجب پذیرش توبهاش گردید، سؤال شد، آنحضرت فرمود: «آدم (علیه السلام) خداوند را به حق آن ذوات مطهر؛ حضرات محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) خواند، پس خداوند توبهاش را پذیرفت و ترک اولایی را که از او سر زده بود، بخشید.[324] در این روایت یکی از پنج نوری که توسل به آنها موجب رهایی حضرت آدم (علیه السلام) شد، امام حسین (علیه السلام) است.
نوح (علیه السلام):
در برخی از روایات در بیان احوالات حضرت نوح (علیه السلام) آمده است: «زمانی که کشتی وی به محل شهادت سید و سالار شهیدان (علیه السلام) رسید، کشتی به تلاطم افتاد. نوح (علیه السلام) از این حالت وحشتزده شد و احساس کرد که کشتی در معرض غرق شدن است. پس به درگاه خدا استغاثه نمود و گفت: پروردگارا همه دنیا را سیر کردم، اما دلهرهای مانند اضطرابی که در این سرزمین در دلم ایجاد شد، به من دست نداد. جبرئیل (علیه السلام) نازل شد و به او فرمود: ای نوح! اینجا همان جایی است که حسین (علیه السلام)؛ سبط (حضرت) محمد (صلی الله و علیه و آله)؛ خاتم انبیاء و پسر خاتم اوصیا (علیه السلام) کشته میشود. نوح (علیه السلام) پرسید: قاتل او کیست؟ جبرئیل (علیه السلام) پاسخ داد: قاتلش مردی لعین در نظر اهل آسمانها و زمین است. سپس جریان کربلا را برای او بیان نمود. نوح (علیه السلام) و کشتینشینان گریستند و بر قاتلش لعن فرستادند و گذشتند».[325]
حضرت ابراهیم (علیه السلام):
نام و یاد امام حسین (علیه السلام) در سیره ابراهیم خلیل (علیه السلام) بارها یاد شده است. در برخی روایات امام حسین (علیه السلام) موجب پذیرش فدیه ابراهیم (علیه السلام) عنوان شده است. در روایتی از امام رضا (علیه السلام) نقل شده: «زمانی که ابراهیم (علیه السلام) مأموریت یافت تا فرزندش اسماعیل (علیه السلام) را به درگاه الهی قربانی نماید، (او فرزندش را برای قربانی کردن به قربانگاه برد، اما) خداوند امر نمود که ابراهیم (علیه السلام) گوسفندی را به جای پسرش قربانی کند. ابراهیم (علیه السلام) آرزو نمود کاش گوسفندی نیامده بود و او پسرش را به دست خود قربانی مینمود، تا دلش شکسته میشد و بهدرجه رفیع صبر و رضا نائل میگردید. پس وحی شد که: ای ابراهیم! چه کسی محبوبترین خلق در نزد تو است؟ عرض کرد: حبیب تو محمد (صلی الله و علیه و آله). وحی آمد که: او را بیشتر دوست داری یا خودت را؟ عرض کرد: البته که او برای من دوست داشتنیتر از جانم است. خداوند فرمود: آیا فرزند او را بیشتر دوست داری یا فرزند خود را؟ ابراهیم (علیه السلام) عرض کرد: فرزند او را. وحی آمد: آیا بریده شدن سر فرزند او به تیغ ستم دشمنان بیشتر دلت را میسوزاند یا ذبح فرزندت به دست خودت در راه طاعت من؟ عرض کرد: ذبح او به دست دشمنان بیشتر دل مرا میسوزاند. فرمود: ای ابراهیم! جمعی که گمان میبرند از امت خاتم انبیاء (صلی الله و علیه و آله) هستند، فرزند او؛ حسین (علیه السلام) را به ظلم و ستم مانند گوسفند سر میبرند و به جهت این عمل مستحق غضب و سخط من میشوند. پس ابراهیم (علیه السلام) جزع نمود و دلش شکست و گریست. در این هنگام وحی آمد: ای ابراهیم! به خاطر ناله و شیونی که تو برای حسین (علیه السلام) انجام دادی، قربانیات را پذیرفتم و برای تو درجات رفیع اهل مصائب را واجب نمودم و این است قول خداوند که: «… ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم[326]».[327]
حضرت یعقوب (علیه السلام):
در برخی از منابع آمده است: «سینه حضرت یعقوب (علیه السلام) از فراق حضرت یوسف (علیه السلام) تنگ شد و دلش گرفت. پس به خداوند عرضه داشت: پروردگارا نور چشمم از دست رفته و من نابینا شدهام، آیا بر من رحم نمیکنی؟ پس جبرئیل امین (علیه السلام) به اذن الهی نزد یعقوب (علیه السلام) آمد و گفت: ای یعقوب آیا به تو دعایی را تعلیم بدهم تا به واسطه آن، خداوند بینایی و پسرت را به تو برگرداند؟ آن حضرت گفت: آری. جبرئیل (علیه السلام) گفت: بگو آنچه (دعایی) را که پدرت آدم (علیه السلام) گفت و خداوند به واسطه آن، توبهاش را پذیرفت و بگو آنچه را نوح (علیه السلام) گفت و به واسطه آن از غرق شدن نجات یافت و کشتیاش [به سلامت] بر کوه جودی فرود آمد. یعقوب (علیه السلام) گفت: آن دعا چیست؟ جبرئیل (علیه السلام) گفت: بگو: اللهم انی اسئلک بحق محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین (علیهم السلام)، أن تأتینی بیوسف و ابنیامین جمیعا و ترد علیّ عینی؛ خدایا از تو میخواهم به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام)، یوسف و بنیامین را نزد من حاضر گردانی و نور چشمم را به من برگردانی. پس یعقوب نبی (علیه السلام) به این ذوات مقدس متوسل شد و با آوردن نام آنان و نام حسین (علیهم السلام)، چشمانش بینا شد».[328]
مطالب نوشتار این زیر موضوع برگرفته از سایت پژوهشکده باقرالعلوم (علیه السلام).
سیره اخلاقی امام حسین (علیه السلام)
امام حسین (علیه السلام) در سخن و سیره اخلاقی خود پس از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) و پدر بزرگوارش امام علی (علیه السلام) و برادرش امام حسن (علیه السلام) بهترین سرمشق است. همانگونه که طی نامهای خطاب به سليمان بن صرد، مسيب بن نجبه، رفاعة بن شداد، عبد اللَّه بن وائل و گروهى از مؤمنين فرمود: «… به من اقتدا کنید که برای شما بهترین الگو هستم …».[329]
امام حسین (علیه السلام) عصاره رسالت و میوه درخت امامت است که سیره اخلاقی او می تواند ترسیم کننده ارزشهای والای قرآنی باشد. اعتلای شخصیت اخلاقی امام حسین (علیه السلام) و استقلال شخصیت سیاسی اجتماعی آن حضرت، انعکاس گستردهای در جامعه اسلامی آن روز داشت؛ بهگونهای که دشمنان و مخالفان وی نیز آن را باور داشتند و با بیان سخنانی به این مطلب اقرار کردهاند، به عنوان نمونه معاویه به فرزندش یزید چنین سفارش کرد: «حسین محبوبترین چهره مردمی در بین مردم است».[330]
همچنین ولید بن عتبه، والی مدینه به عبیدالله بن زیاد نوشت: «حسین به عراق روی آورده است. او فرزند فاطمه و فاطمه دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) است. بترس از آن که کمترین ناگواری به او برسانی و اگر با او بدرفتاری کنی، مردم به تو و قبیلهات می شورند و هیچ کس از خاصه و عامه تا ابد آن را فراموش نخواهد کرد».[331]
این دو نمونه گواه این نکته است: امام حسین (علیه السلام) بهعنوان یک انسان وارسته و فرزانه در عصر خودش مطرح بوده و سیره و روش آن حضرت برهمگان روشن و معلوم بوده است.
آن حضرت پیش از هرچیز، «عبدالله (بنده خدا)» ؛ بود و عبودیت در تمام زوایای زندگی و رفتار و گفتارش آشکار بود. سیره او سازنده انسان و ترسیم کننده ارزش های اخلاقی است.
امام حسین (علیه السلام) الگوی رحمت، رأفت، کرامت و بزرگواری است که باران وجودش همگان را سیراب ساخته و شادابی، نشاط، حیات و حرکت می آفریند.[332]
اخلاق و منش امام حسین (علیه السلام)
امام حسین (علیه السلام) مظهر صفات پسندیده و کمالات نفسانى، و در همه جهات اخلاقى و رفتاری، نمونه کامل رسولالله (صلی الله علیه و آله) بود. سیره اخلاقی و رفتاری آنحضرت، نشان دهنده روح بلند و نشان تربیت در دامان پیامبر و علی (علیهما السلام) و تجسم قرآن کریم در عمل و اخلاق آن حضرت است. ایشان دارای صفات، اخلاق و رفتارهای بسیار پسندیدهای بود، که در این مقال مختصر، به برخی از آنها، بهصورت فهرستوار اشاره میشود:
آن حضرت مهمان نواز و بخشنده بود، به خویشاوندان رسیدگی میکرد، سائلان را محروم نمیگذاشت، به فقیران میرسید، برهنگان را پوشانده و گرسنگان را سیر میکرد، بدهی بدهکاران را میپرداخت ، بر یتیمان شفقت و مهربانی داشت، ضعیفان را کمک و یاری میکرد، صدقاتش فراوان بود و مالی که به دستش میرسید میان تهیدستان تقسیم میکرد. بسیار خدا را عبادت میکرد و روزه میگرفت، اهل شب زندهداری بود، گاهی در شب و روز هزار رکعت نماز میخواند، در ماه رمضان ختم قرآن میکرد، بیست و پنج بار پیاده به سفر حج رفت، شجاعتش زبانزد همگان بود، در میدان نبرد استوار و بی باک بود، ارادهای نیرومند و روحیهای والا داشت، هرگز ذلت و حقارت را نمیپذیرفت، مرگ را بر زندگی ذلیلانه ترجیح میداد، غیرتمند بود، در بیان حق، صراحت لهجه و صلابت داشت، حلم و بردباری و تحملش بسیار بود، کریم و بزرگوار بود و با کمترین بهانهای غلامان و کنیزان خویش را آزاد میکرد، شبها انبان غذا به در خانه محرومان میبرد، متواضعانه با فقیران و مساکین همنشین و همغذا می شد. امر به معروف و نهی از منکر را دوست میداشت و از خلافها و جنایتهای ستمگران به شدت انتقاد میکرد، جوانمرد و با فتوت و اهل گذشت بود، کینه به دل نمیگرفت، اهل عفو بود، بزرگی روح و کرم او، همه را شیفته رفتارش میساخت، خانهاش پناهگاه و مرکز امید درماندگان بود، پولها و بخششهایی را که معاویه میفرستاد میگرفت و میان فقرا تقسیم میکرد، سالی یکبار نصف همه دارایی خود را در راه خدا به نیازمندان صدقه میداد، ثروت را ذخیره نمیکرد، محاسن خویش را خضاب مینمود.
خصلتهای برجسته و سیره متعالی آن حضرت، در صحنههای مختلف نهضت عاشورا نیز جلوه داشت؛ بهعنوان نمونه: قاطعانه بیعت با یزید را رد کرد و از مدینه خارج شد، در سختترین شرایط محاصره و سختی و تشنگی در کربلا هم پیشنهاد تسلیم شدن و بیعت را نپذیرفت، عزتمندانه به استقبال شهادت رفت، جوانمردانه به حر و سپاه تشنه او در طول راه آب داد و بالاخره توبه حر را روز عاشورا پذیرفت، بیعت خود را از یاران برداشت تا هر که میخواهد برگردد، غلام و خادم خویش را هم آزاد گذاشت و از او خواست که اگر میخواهد برود، به یتیمان مسلم بن عقیل پس از شهادت پدرشان بسیار مهربانی کرد، شب عاشورا را برای مناجات و تلاوت قرآن و عبادت مهلت خواست، تا آخرین لحظات حتی در قتلگاه هم حالت تسلیم و رضا داشت، بر سختیها و شداید کربلا و شهادت اصحاب صبوری کرد، روز عاشورا با آن همه داغ و مصیبت و تشنگی و تنهایی؛ چون شیر جنگید و از انبوه دشمن نهراسید، با انگیزه امر به معروف و نهی از منکر اقدام به قیام علیه دشمنان کرد، بارها در طول سفر کربلا بیاعتباری دنیا را گوشزد کرد و زهد خویش را نشان داد، در روز عاشورا هتاکیهای دشمنان را با حلم و بردباری تحمل کرد، اثر انبانهایی که بهخانه محرومان برده بود، پس از شهادتش بر پشت و دوش آن حضرت دیده شد.[333]
در اینجا تنها به سه نمونه از خصوصیات رفتاری امام (علیه السلام)، به صورت تفصیلی اشاره میشود:
فروتنی برای مؤمنان:
رفتار امام حسین (علیه السلام) با طبقات تهیدست، متواضعانه بود و با افراد محروم و نیازمند جامعه، بسیار دوستانه و صمیمانه رفتار میکرد. آنان که در نظرسطحینگر و ظاهربین دنیادوستان و مادهپرستان، ارزشی نداشتند، در نظر ژرفنگر و خدابینانه امام حسین (علیه السلام) احترام داشتند و از مهر و صفای آنحضرت برخوردار میشدند. او از تکبر و خودبینی، سخت پرهیز میکرد و از آن بیزار بود. بنابر کلام صریح آنحضرت، این منش انسان دوستانه، برگرفته از قرآن کریم است؛ چنان که خداوند متعال درباره مستکبران میفرماید: «قطعاً خداوند به آنچه آنان در پنهانی انجام میدهند و آنچه آشکارا مرتکب میشوند، آگاهی دارد و خداوند، مستکبران را دوست نمیدارد».[334]
مسعدة بن صدقه نقل میکند: حضرت حسین بن علی (علیهما السلام)، گروهی مستمند را در راه دید که نشستهاند و پارههای نانی میخورند. آنان از حضرت خواستند که بر بساط آنان بنشیند و از غذای آنان تناول فرماید. حضرت در کنار آنان نشست و با آنان غذا خورد. آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: «… راستی که خداوند، مستکبران را دوست نمیدارد».[335]
پس از آن فرمود: «من شما را اجابت کردم. اکنون شما مرا اجابت کنید». عرض کردند: «آری، ای زاده رسولالله!» و با آن حضرت، به خانه ایشان آمدند. حضرت به رباب فرمود: «آن چه را ذخیره کردهای، بیاور»،[336] و همه را در راه خدا به آنان بذل فرمود.
هدیه برتر:
در قرآن کریم آمده است: «هر گاه به شما تحيّت گويند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهيد يا (لا اقل) بههمانگونه پاسخ گوييد! خداوند حساب همه چيز را دارد».[337] این آیه شریفه، چگونگی رفتار انسان را با کسانی که به او تحیت میفرستند و به وی احترام میگذارند، بیان فرموده است. خلاصه مضمون آیه، این است که خوبی، تحیت و احترام فرد را نادیده نگیرید و از کنار آن، بیتوجه عبور نکنید، بلکه دست کم، همانند تحیت، احترام و بزرگداشتی که او برای شما به کار برده است، درباره او بهکاربرید و البته کرامت نفس، ایجاب میکند که با کیفیت بهتر و بالاتری، احسان او جبران شود.
اَنس میگوید: من در خدمت امام حسین (علیه السلام) بودم که کنیزی وارد شد و دستهگلی را به آن حضرت تقدیم کرد. حضرت فرمود: «تو در راه خدا آزاد هستی و من تو را برای خاطر خداوند، آزاد کردم». من عرض کردم: کنیز به شما، یک دسته گل تقدیم کرد، دستهگلی که مهم نیست و بهای چندانی ندارد، ولی شما او را آزاد میسازید؟!. امام حسین (علیه السلام) در پاسخ فرمود: « کذا أدَّبنا الله؛ خداوند، ما را اینگونه تأدیب کرده است. سپس امام این آیه را تلاوت فرمود : (… و چون بر شما درود گفته شد، شما بهتر از آن، پاسخ دهید یا همان را (در پاسخ) برگردانید)[338] و در اینجا بهتر از آنچه او هدیه کرده، آزادی او است».[339] امام (علیه السلام) در این رفتار والا به قرآن کریم استناد کرده، به صراحت، اخلاق بسیار والای خود را، الهام گرفته از تعلیم و تربیت خداوندی و از رهگذر آیه شریفه قرآن میداند.
احسان به خلافکار:
آن حضرت، غلامی داشتند که بهعلت ارتکاب کار خلافی، مستحق کیفرشده بود. حضرت دستور داد که او را تأدیب کنند. غلام عرض کرد: «ای مولای من! «وَالْکـظِمِینَ الْغَیظ؛[340] … آنانکه خشم و غضب خود را فرو میبرند…». حضرت فرمود: «او را رها کنید». غلام در ادامه گفت: «وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاس؛[341] … و از خطا و لغزش مردم درمیگذرند …». حضرت فرمود: «من تو را عفو کردم و از خطای تو درگذشتم». او گفت: «وَاللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِین؛[342] خداوند نیکوکاران رادوست دارد». امام حسین (علیه السلام) فرمود: «تو برای خدا آزاد هستی و آنچه تاکنون از سوی من برای تو بوده است (به تو داده شده است)، از هم اکنون دو برابر آن از برای تو خواهدبود».[343]
مبارزات امام حسین (علیه السلام)
حسین بن علی (علیه السلام) در دوران خلافت پدرش، امیرمؤمنان (علیه السلام)،در صحنههای سیاسی و نظامی در کنار آن حضرت قرار داشت. او در هر سه جنگی که در این دوران برای پدر ارجمندش پیش آمد، شرکت فعال داشت.[344]
در جنگ جمل فرماندهی جناح چپ سپاه امیر مؤمنان (علیه السلام) به عهده وی بود[345] و در جنگ صفین، چه از طریق سخنرانیهای پرشور و تشویق یاران علی (علیه السلام) جهت شرکت در جنگ، و چه از رهگذر پیکار با قاسطین، نقشی فعال داشت.[346] در جریان حکمیت نیز یکی از شهود این ماجرا از طرف علی (علیه السلام) بود.[347]
امام حسین (علیه السلام) پس از شهادت علی (علیه السلام) در کنار برادر خویش، رهبر و پیشوای وقت، «حسن بن علی (علیهما السلام)» قرار گرفت. آن حضرت هنگام حرکت نیروهای امام مجتبی (علیه السلام) به سمت شام، همراه ایشان در صحنه نظامی و پیشروی به سوی سپاه شام حضور داشت و هنگامی که معاویه به امام حسن (علیه السلام) پیشنهاد صلح کرد، امام حسن، او و عبدالله بن جعفر را فراخواند و درباره این پیشنهاد، با آن دو به گفتوگو پرداخت[348] و بالاخره پس از متارکه جنگ و انعقاد پیمان صلح، همراه برادرش به شهر مدینه بازگشت و همانجا اقامت گزید.[349]
نکته قابل توجه اینکه هیچ یک از این موانع باعث نمیشد که امام حسین (علیه السلام) در برابر بدعتها و بیدادگریهای بیشمار معاویه سکوت کند، بلکه او در آن شرائط پرخفقان، که کسی جرأت اعتراض نداشت، تا آنجا که در توان داشت، در برابر مظالم معاویه به مبارزه و مخالفت برخاست. در اینجا به عنوان نمونه، سه مورد از مبارزات امام حسین (علیه السلام) با حکومت معاویه مورد بررسی قرار میگیرد:
سخنرانیها و نامههای اعتراض آمیز:
در دوران ده ساله امامت امام حسین (علیه السلام)، که آن حضرت در صحنه سیاسی با معاویه روبهرو بود، نامههای متعددی بین او و معاویه رد و بدل شده است که نشانه موضعگیری سخت و انقلابی امام حسین (علیه السلام) در برابر معاویه است. امام به دنبال هر جنایت و اقدام ضد اسلامی معاویه او را به شدت مورد انتقاد و اعتراض قرار میداد. یکی از مهمترین این موارد، موضوع ولیعهدی یزید بود.
معاویه به دنبال فعالیتهای دامنه دار خود به منظور تثبیت ولیعهدی یزید، سفری به مدینه کرد تا از مردم مدینه، به ویژه شخصیتهای بزرگ این شهر که در رأس آنان امام حسین (علیه السلام) قرار داشت، بیعت بگیرد. او پس از ورود به این شهر، با «حسین بن علی (علیهما السلام)» و «عبدالله بن عباس» دیدار کرد و طی سخنانی موضوع ولیعهدی یزید را پیش کشیده و کوشش کرد که موافقت آنان را با این موضوع جلب کند. حسین بن علی (علیهما السلام) در پاسخ سخنان وی با ذکر مقدمهای چنین فرمود: … تو در برتری و فضیلیت که برای خود قائلی، دچار لغزش و افراط شدهای و با تصاحب اموال عمومی مرتکب ظلم و اجحاف گشتهای. تو از پس دادن اموال مردم به صاحبانش خودداری و بخل ورزیدی و آنقدر آزادانه به تاخت و تاز پرداختی که از حد خود تجاوز نمودی و چون حقوق حقداران را به آنان نپرداختی، شیطان به بهره کامل و نصیب اعلای خود (در اغوای تو) رسید.
آنچه درباره کمالات یزید و لیاقت وی برای اداره امور امت اسلامی گفتی فهمیدم. تو یزید را چنان توصیف کردی که گویا شخصی را میخواهی معرفی کنی که زندگی او بر مردم پوشیده است و یا از غایبی خبر میدهی که مردم او را ندیدهاند! و یا در این مورد فقط تو علم و اطلاع به دست آوردهای! نه، یزید آنچنانکه باید خود را نشان داده و باطن خود را آشکار ساخته است. یزید را آنچنان که هست معرفی کن! یزید جوان سگباز و کبوترباز و بوالهوسی است که عمرش با ساز و آواز و خوشگذرانی سپری میشود. یزید را اینگونه معرفی کن و این تلاشهای بی ثمر را کنار بگذار! گناهانی که تاکنون درباره این امت بر دوش خود بار کردهای بس است، کاری نکن که هنگام ملاقات پروردگار، بار گناهانت از این سنگینتر باشد. تو آنقدر به روش باطل و ستمگرانه خود ادامه دادی و با بی خردی مرتکب ظلم شدی که کاسه صبر مردم را لبریز نمودی، اینک دیگر بین مرگ و تو بیش از یک چشم بر هم زدن باقی نمانده است، بدان که اعمال تو نزد پروردگار محفوظ است و باید روز رستاخیز پاسخگوی آنها باشی…![350]
در همان ایام یک سال «مروان بن حکم» که از طرف معاویه حاکم مدینه بود، به وی نوشت: عمرو بن عثمان گزارش کرده است که «گروهی از رجال و شخصیتهای عراق و حجاز نزد حسین بن علی (علیهما السلام) رفت و آمد میکنند» و اظهار کرده است که «اطمینان ندارد حسین قیام نکند».
مروان در نامه خود اضافه میکند: من در این باره تحقیق کردهام، طبق اطلاعات رسیده، او فعلا قصد قیام و مخالفت ندارد، ولی اطمینان ندارم که در آینده نیز چنین باشد، اینک نظر خود را در این باره بنویسید.
معاویه، پس از دریافت این گزارش، علاوه بر پاسخ نامه مروان، نامهای نیز به این مضمون به حسین بن علی (علیهما السلام) نوشت: «گزارش پارهای از کارهای تو به من رسیده است که اگر صحت داشته باشد، من آنها را شایسته تو نمیدانم. سوگند به خدا هر کس پیمان و معاهدهای ببندد، باید به آن وفادار باشد و اگر این گزارش صحت نداشته باشد، تو سزاوارترین شخص برای چنین وضعی هستی. اینک مواظب خود باش و به عهد و پیمان خود وفا کن. اگر با من مخالفت کنی با مخالفت روبهرو میشوی و اگر بدی کنی بدی میبینی، از ایجاد اختلاف میان امت بپرهیز …».[351]
امام حسین (علیه السلام) در پاسخ او چنین نوشت: «اما بعد، نامه تو به دستم رسید، نوشتهای که خبرهایی از من به گوش تو رسیده است که به گمان تو هیچ وقت زیبنده من نبوده و تو آنها را در خور شأن من نمیدانستهای! باید بگویم تنها خدا است که انسان را به کارهای نیک هدایت میکند و توفیق اعمال خیر را به انسان میدهد.
اما آنچه در باب من به گوش تو رسیده، یک مشت سخنان بی اساس است که چاپلوسان و سخن چینان تفرقه انداز و دورغ پرداز، از پیش خود ساخته و پرداختهاند. این گمراهان بیدین دروغ گفتهاند من نه تدارک جنگی بر ضد تو دیدهام و نه قصد خروج بر ضد تو داشتهام، ولی از اینکه بر ضد تو و بر ضد دوستان ستمگر و بی دین تو که حزب ستمگران و برادران شیطانند، قیام نکردهام از خدا میترسم.
آیا تو قاتل «حجربن عدی» و یارانش نبودی؟ قاتل کسانی که همه، از نمازگزاران و پرستندگان خداوند بودند؛ کسانی که بدعتها را ناروا شمرده و با آن سخت مبارزه میکردند و کارشان امر به معروف ونهی از منکر بود؟ تو پس از آنکه به آنان امان دادی و سوگندهای اکید یاد کردی که به خاطر حوادث گذشته آزارشان نکنی، برخلاف امان و سوگند خود، آنان را ظالمانه کشتی و با این کار، بر خدا گستاخی نموده، عهد و پیمان او را سبک شمردی.
آیا تو قاتل «عمرو بن حمق»، آن مسلمان پارسا که از کثرت عبادت، چهره و بدنش تکیده و فرسوده شده بود، نیستی که پس از دادن امان و بستن پیمان؛ «پیمانی که اگر به آهوان بیابان میدادی، از قلههای کوهها پایین میآمدند» او را کشتی؟! آیا تو نبودی که «زیاد» (پسر سمیه) را برادر خود خواندی و او را پسر ابوسفیان قلمداد کردی، در حالی که پیامبر فرموده است:«نوزاد به پدر ملحق میگردد و زناکار باید سنگسار گردد»؟!
ای کاش جریان به همین جا خاتمه مییافت، اما چنین نبود، بلکه پسر سمیه را پس از برادر خواندگی، بر ملت مسلمان مسلط ساختی و او نیز با اتکا به قدرت تو، مسلمانان را کشت، دستها و پاهایشان را قطع کرد، و بر شاخههای نخل به دار آویخت! ای معاویه تو عَرصه را چنان بر مسلمانان تنگ ساختی که گویی تو از این امت، و این امت از تو نبودهاند!
آیا تو قاتل «حضرمی» نیستی که جرم او این بود که همین زیاد (زیاد بن ابیه)، به تو اطلاع داد که «وی پیرو دین علی است»، در حالی که دین علی همان دین پسر عمویش پیامبر (صلی الله علیه و آله) است و بهنام همان دین است که اکنون تو بر اریکه حکومت و قدرت تکیه زدهای! و اگر این دین نبود، تو و پدرانت هنوز در جاهلیت به سر میبردید و بزرگترین شرف و فضیلت شما، رنج و مشقت دو سفر زمستانی و تابستانی به یمن و شام بود، ولی خداوند در پرتو رهبری ما خاندان، شما را از این زندگی نکبت بار نجات بخشید.
ای معاویه! یکی از سخنان تو این بود که در میان این امت ایجاد اختلاف و فتنه نکنم. من هیچ فتنهای بزرگتر و مهم تر از حکومت تو بر این امت سراغ ندارم! دیگر از سخنان تو این بود که مواظب رفتار و دین خود و امت محمد (صلی الله علیه و آله) باشم. من (وقتی به وظیفه خود میاندیشم و به دین خود و امت محمد (صلی الله علیه و آله) نظر میافکنم)، وظیفهای بزرگتر از این نمیدانم که با تو بجنگم و این جنگ، جهاد در راه خدا خواهد بود. اگر (بهخاطر یک رشته عذرها) از قیام بر ضد تو خودداری کنم، از خدا طلب آمرزش میکنم (چون ممکن است آن عذرها در پیشگاه خدا پذیرفته نباشد) و از خدا میخواهم مرا به آنچه موجب رضا و خشنودی او است، ارشاد و هدایت کند.
ای معاویه! دیگر از سخنان تو این بود که: اگر من به تو بدی کنم، با من بدی خواهی کرد و اگر با تو دشمنی کنم دشمنی خواهی نمود. باید بگویم: در این جهان نیکان و صالحان همواره با دشمنی بدکاران روبهرو بودهاند، و من امیدوارم دشمنی تو زیانی به من نرساند و زیان بَداندیشیهای تو، بیش از همه متوجه خودت گردد و اعمال تو را نابود سازد، پس هر قدر میتوانی دشمنی کن!.
ای معاویه! از خدا بترس و بدان که گناهان کوچک و بزرگت همه در پرونده خدایی ثبت شده است. این را نیز بدان که خدا جنایات تو را که به صرف ظن و گمان، مردم را میکشی و به محض اتهام، آنان را به مجازات رساندهای، هرگز به دست فراموشی نخواهد سپرد. تو با این کار، خود را به هلاکت افکندی، دین خود را تباه ساختی، و حقوق ملت را پایمال کردی، والسلام».[352]
سخنرانی کوبنده و افشاگرانه در کنگره عظیم حج:
یک (یا دو سال) پیش از مرگ معاویه که فشار و تضییقات نسبت به شیعیان از طرف حکومت وی به اوج شدت رسیده بود، امام حسین (علیه السلام) به حج مشرف شد و در حالی که «عبدالله بن عباس» و «عبدالله بن جعفر»، آن حضرت را همراهی میکردند، از «صحابه» و «تابعین» و بزرگان آن روز جامعه اسلامی که به پاکی و صلاح شهرت داشتند، و نیز عموم بنیهاشم خواست که در چادر او واقع در «مِنا» اجتماع کنند. بالغ بر هفتصد نفر از تابعین و دویست نفر از صحابه در چادر آن حضرت گرد آمدند. آنگاه امام بهپاخاست و سخنانی به این شرح ایراد فرمود:
«دیدید که این مرد زورگو و ستمگر با ما و شیعیان ما چه کرد؟ من در اینجا مطالبی را با شما در میان میگذارم، اگر درست بود، تصدیق، و اگر دروغ بود، تکذیب کنید. سخنان مرا بشنوید و گفتار مرا بنویسید؛ وقتی که به شهرها و میان قبائل خود برگشتید، با افراد مورد اعتماد و اطمینان در میان بگذارید و آنان را به رهبری ما دعوت کنید؛ زیرا میترسم این موضوع (رهبری امت توسط اهل بیت) بهدست فراموشی سپرده شود و حق نابود و مغلوب گردد».
امام سپس فضیلتها و سوابق درخشان پدرش امیر مومنان (علیه السلام) و خاندان امامت (علیهم السلام) را برشمرد و بدعتها و جنایتها و اعمال ضد اسلامی معاویه را تشریح کرد[353] و بدین وسیله یک حرکت عظیم تبلیغی را بر ضد حکومت پلید معاویه پدید آورد و زمینه را برای قیام فراهم ساخت.
«حسن بن علی بن شعبه»، از دانشمندان بزرگ قرن چهارم، در کتاب «تحف العقول» خطبهای را از امام حسین (علیه السلام) نقل کرده که محل و تاریخ ایراد آن روشن نیست، ولی قرائن و شواهد و محتوای خطبه نشان میدهد که این همان خطبهای است که حضرت در «مِنا» ایراد نموده است. در این مقال به مناسبت بحث، به بخشهایی از این خطبه اشاره میشود؛ آن حضرت در این خطبه میفرماید: «ای رجال مقتدر! شما گروهی هستید که به دانش و نیکی و خیرخواهی شهرت یافتهاید، در پرتو دین خدا در دلهای مردم، عظمت و مهابت یافتهاید، شرافتمند از شما حساب میبرد و ضعیف و ناتوان شما را گرامی میدارد، کسانی که با شما همپایه و همدرجهاند، و بر آنها حق نعمتی ندارید، شما را بر خود مقدم میدارند، … من بر شما، که (به سبب سوابق و ایمانتان) برگردن خدا منت مینهید! میترسم که از طرف خدا بر شما عذاب و گرفتاری فرود آید؛ زیرا شما به مقام بزرگی رسیدهاید که دیگران دارا نیستند و بر دیگران برتری یافتهاید، ]مردم[ نیکان و پاکان را احترام نمیکنند، در صورتی که شما به خاطر خدا در میان مردم مورد احترام هستید. شما به چشم خود میبینید که پیمانهای الهی را میشکنند و با قوانین خدا مخالفت میکنند، ولی بیم و هراسی به خود راه نمیدهید. از نقض عهد و پیمان پدرانتان به هراس میافتید، ولی به اینکه پیمان های رسول خدا شکسته یا خوار و بی مقدار گشته است، هیچ اهمیت نمیدهید. افراد کور و لال و زمین گیر در مملکت اسلامی بدون سرپرست و مراقبت ماندهاند و بر آنها رحم نمیشود، اما شما در خور موقعیت و منزلت خویش کاری نمیکنید و با کسی هم که وظیفه خود را در این مورد انجام میدهد یاری و همکاری نمیکنید و با سازش و همکاری و مسامحه با ستمگران، خود را آسوده میدارید. خداوند فرمان جلوگیری از منکرات و بازداشتن مردم از آنها را داده است، ولی شما از آن غافلید. مصیبت شما عالمان امت از همه بیشتر است؛ زیرا موقعیت و منزلت عالمان دین مورد تعرض قرار گرفته است، و ای کاش این را میدانستید.
زمام امور باید در دست کسانی باشد که عالم به احکام خدا و امین بر حلال و حرام او هستند و شما دارای این مقام بودید و از دستتان گرفتند، و هنگامی این مقام را از دست شما گرفتند که پیرامون حق پراکنده شدید، و با وجود دلیل روشن، در سنت پیامبر اختلاف ورزیدید. اگر در راه خدا مشکلات را تحمل کرده در برابر آزارها و فشارها شکیبایی از خود نشان میدادید، زمام امور در قبضه شما قرار میگرفت و همه امور زیر نظر شما اداره میشد، ولی شما ستمگران را بر مقدرات خود مسلط ساختید و امور خدا (حکومت) را به آنها تسلیم کردید تا حلال و حرام را در هم آمیزند و در شهوات و هوسرانیهای خود غوطه خورند. آنان را بر این مقام مسلط نساخت مگر گریز شما از مرگ و دلبستگیتان به زندگی چند روزه دنیا. شما با این کوتاهی در انجام وظیفه، ناتوان را زیر دست آنها قرار دادید تا گروهی را بَرده و مقهور خویش، و گروه دیگر را برای زندگی توأم با شکست، بیچاره سازند و به پیروی از اشرار و در اثر گستاخی در پیشگاه خداوند جبار، در اداره حکومت، به میل و هوای خود رفتار کنند و دل به رسوایی و هوسرانی بسپارند. در هر شهری از شهرها، گویندهای (مزدور را برای تبلیغ اهدافشان) برفراز منبر میفرستند، و همه کشور اسلامی در قبضه آنها است و دستشان در همه جا باز است و مردم برده آنان و در اختیار آنان هستند، هر ستمی که بر این مردم بی پناه کنند، مردم نمیتوانند از خود دفاع کنند. دستهای از این قوم، زورگو و معاندند که بر هر ناتوان و ضعیفی فشار میآورند، و برخی دیگر فرمانروایانی هستند که به خدای زنده کننده و میراننده عقیدهای ندارند.
شگفتا از این وضع! و چرا در شگفت نباشم در حالی که زمین در تصرف فردی ستمگر و دغلکار و باجگیری نابکار است که بر مؤمنان بی هیچ ترحم و دلسوزی حکمرانی میکند! خدا در کشمکش میان ما حاکم، و او به حکم خود، بین ما داور است.
پروردگارا! این حرکت ما نه بهخاطر رقابت بر سر حکومت و قدرت، و نه به منظور به دست آوردن مال دنیا است؛ بلکه به خاطر آن است که نشانههای دین تو را به مردم نشان دهیم و اصلاحات را در کشور اسلامی اجرا کنیم تا بندگان ستمدیدهات از چنگ ظالمان در امان باشند و واجبات و احکام و سنتهای تو اجرا گردد.
اینک (شما بزرگان امت)، اگر مرا یاری نکنید ستمگران بر شما چیره میگردند و در پی خاموش ساختن نور پیامبرتان میکوشند… .[354]
ضبط اموال دولتی:
در ایام حکومت معاویه، کاروانی از یمن که حامل مقداری از بیت المال بود، از طریق مدینه، رهسپار دمشق بود. امام حسین (علیه السلام) با اطلاع از این موضوع، آن را ضبط کرد و در میان مستمندان بنی هاشم و دیگران تقسیم کرد و نامهای بدین شرح به معاویه نوشت: «کاروانی از یمن از اینجا عبور میکرد که حامل اموال و پارچهها و عطریاتی برای تو بود تا آنها را به خزانه دمشقت سرازیر کنی و به خویشانت که تاکنون شکمها و جیبهای خود را از بیت المال پر کردهاند، ببخشی، من نیاز به آن اموال داشتم، و آنها را ضبط کردم، والسلام»!
معاویه از این اقدام، سخت ناراحت شد و نامه تندی به امام نوشت.[355] بی شک این اقدام امام حسین (علیه السلام) یک گام آشکار در جهت نامشروع معرفی نمودن حکومت معاویه و مخالفت صریح با وی بهشمار میرفت و در آن شرائط هیچ کس جز آن حضرت، جرأت چنین کاری را نداشت.[356]
خلفا و حاکمان همعصر امام حسین (علیه السلام)
امام حسین (علیه السلام) در سال سوم هجرت در عصر حکومت نبوی (صلّی الله علیه و آله) در خاندان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) متولد شد، و پنجاه و هفت سال و پنج ماه در جهان زندگی کرد و در عمر شریف خود؛ یعنی تا روز دهم ماه محرم سال 61 هجری قمری، زندگی در هشت حکومت را تجربه کرد که به ترتیب عبارتند از:
حکومت پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله). 2. خلافت ابوبکر؛ خلیفه اوّل. 3. خلافت عمر؛ خلیفه دوم. 4. خلافت عثمان؛ خلیفه سوم. 5. حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام). 6. دوران کوتاه حکومت امام حسن مجتبی (علیه السلام). 7. حکومت معاویه. 8. حکومت یزید.
امام حسين (علیه السلام) در دوران خلافت علی (علیه السلام)
دوران نسبتاً کوتاه خلافت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) همراه با وقایع و رخدادهای مهمی در تاریخ اسلام بوده است. در طول ایام خلافت علی(علیه السلام) که چهار سال و نه ماه به طول انجامید، امام حسین به همراه برادر گرامی شان؛ امام حسن(علیهما السلام)، همواره همراه و یار و یاور پدر بزرگوارشان بوده و مانند سربازی شجاع و جان برکف در صحنه های گوناگون سیاسی – اجتماعی عصر خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ایفای نقش نمودند. در مصادر تاریخی و روایی شیعه و سنی به بخشی از این حضورها اشاره شده است که از جمله این موارد می توان به حضور آنان در وقایع مهمی چون جنگ های جمل و صفین و نهروان اشاره داشت.[357]
اولین موردی را که مورخان در کتب خود از حضور امام حسین (علیه السلام) در ایام خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بدان اشاره داشته اند، سخنرانی آن حضرت هنگام بیعت مردم با علی (علیه السلام) به عنوان خلیفه است. گزارش شده علی (علیه السلام) هنگامی که به عنوان خلیفه جلوس کرد و مردم جهت بیعت با او در مسجد اجتماع کردند، عمامه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بر سر و ردای پیامبر (ص) بر دوش و کفش پیامبر (ص) به پا و شمشیر آن حضرت بر دوش، به مسجد آمد. از منبر، بالا رفت و استوار بر آن نشست. سپس از فرزندانش امام حسن (علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) خواست تا به منبر بروند و به ایراد سخن بپردازند. پس از سخنرانی کوتاه امام حسن (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام) از منبر، بالا رفت و پس از حمد و ثنای الهی و درود فرستادن بر پیامبر اعظم (ص)، فرمود: «ای مردم! از جدّم رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود: علی(علیه السلام)، شهر هدایت است، پس هر کس به آن در آید، نجات می یابد و هر کس جا بماند، هلاک می شود»، سپس از منبر پایین آمد و مورد استقبال گرم پدر قرار گرفت. علی (علیه السلام) به سوی او رفت و او را به سینه اش چسباند و وی را بوسید.[358]
دومین موردی را که موجبات یاد امام حسین (علیه السلام) در ایام خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در کتب مورخان فراهم آورده، حضور آن حضرت در جنگ جمل است.[359] در این جنگ امام حسین (علیه السلام) در کنار برادرانش امام حسن (علیه السلام) و محمد بن حنفیه و به همراه تعدادی از مهاجر و انصار، سپاه امام علی (علیه السلام) را در حرکت به سوی بصره همراهی می کردند.[360] در این جنگ حسنین (علیهما السلام) با شجاعت تمام پیش دستی کردند تا پرچم را به دست بگیرند؛ امّا امام علی (علیه السلام) به جهت خوف از جان فرزندان پیامبر (ص)، آنان را از این کار برحذر داشتند و پرچم را به دست محمد بن حنفیه دادند.[361] سپس به آنان فرمودند: «همانا پرچم را به دست برادرتان «محمد بن حنفیه» دادم و شما را از آن برحذر داشتم؛ از این رو که شما دارای مقام ارجمندی در نزد رسول خدا (ص) هستید».[362] در این جنگ امیرالمؤمنین (علیه السلام) پس از به صف کردن سپاه خود، فرماندهی جناح راست لشکر را به امام حسن (علیه السلام) و فرماندهی جناح چپ لشکر را به امام حسین (علیه السلام) سپرد.[363]
جنگ صفین نیز گواه دیگری بر حضور و نقش فعال امام حسین (علیه السلام) در زمان خلافت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است.[364] ایشان در جنگ صفین هم از راه سخنرانی های پرشور و تشویق یاران پدر برای شرکت در جنگ، و هم در مسیر پیکار با قاسطین حضور فعال داشت.[365] نقل شده که پیش از حرکت سپاه به سوی صفین، امام حسین (علیه السلام) پس از امیرالمؤمنین (علیه السلام) و امام حسن(علیه السلام) برخاست و به سخنرانی پرداخت و خطبه ای غرّاء در تحریض و تهییج مردم کوفه برای جنگ با شامیان قرائت فرمود.[366] ایشان در این خطبه چنان که سزاوار بود خدای را سپاس و ستایش کرد و سپس فرمود: «ای مردم کوفه! شما دوستدار مردم بزرگوار و شعار بدون دثار[367] هستید (شما مردمی یک رو هستید)، بکوشید آنچه را که دثار شما است زنده کنید (همدل و همزبان شوید) و راه دشوار را بر خود هموار سازید و آنچه را مایه پراکندگی شما است به موجبات پیوستگی بدل کنید. آگاه باشید که جنگ شرّی شتابنده و طعمی ناگوار و جرعه هایی تلخ و گزنده است. پس هر کس که خود را برای آن بسیج ساخت و برای تهیه ساز و برگش به آماده باش پرداخت و به هنگام فرا رسیدنش از زخم های جان شکارش، نرنجید و نهراسید، جنگ را برده است و هر که پیش از رسیدن لحظه مناسب و بدون کوشش، بصیرانه آن را پیش اندازد، سزایش آن است که قومش را زیانمند و خود را نابود کند. از خدا مسئلت داریم که به یاری خود شما را بر همبستگی خویش نیرو بخشد».[368] سپس امام (علیه السلام) از منبر به پایین آمد.
در جنگ صفین امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) شجاعت ها و دلاوری های بسیاری از خود نشان دادند آن چنان که امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیوسته مراقب بود تا آسیبی به ایشان نرسد. علی (علیه السلام) به اصحاب و یارانش توصیه می فرمود که برای حفظ نسل رسول خدا (ص) مراقب آنان باشند.[369] خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز، جهت حفظ جان فرزندان رسول خدا (ص) از حضور پررنگ حسنین (علیهما السلام) در میدان جنگ ممانعت به عمل می آورد.[370] و [371] پس از پایان جنگ و ماجرای حکمیت، امام حسین (علیه السلام) یکی از شاهدان این ماجرا از سوی پدر جهت نظارت بر روند صحیح مذاکرات بود.[372]
شرکت در جنگ نهروان نیز از دیگر مواردی است که مورخان آن را به عنوان حضور امام حسین (علیه السلام) در وقایع و رخدادهای ایام خلافت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به ثبت رسانده اند.[373] امام حسین (علیه السلام) به همراه برادرش امام حسن (علیه السلام) و محمد بن حنفیه و نیز عبدالله بن عباس در این جنگ شرکت جست.[374]
حضور در جنگی که بهواسطه شهادت پدر ناتمام ماند نیز از دیگر مواردی است که یاد امام حسین (علیه السلام) در ایام خلافت علی (علیه السلام) را یادآوری می کند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) جهت برگشت به صفین و نبردی دوباره با معاویه در تدارک تجهیز سپاهی بزرگ بود. ایشان بهواسطه لیاقت ذاتی و روح سلحشوری که در امام حسین (علیه السلام) سراغ داشت، ایشان را به فرماندهی ده هزار نفر از جنگجویان عراق منسوب کرد. نوف بکالی می گوید: «امام علی (علیه السلام) برای امام حسین (علیه السلام) ده هزار و برای قیس ده هزار و برای ابوایوب انصاری ده هزار و برای دیگران به تعداد دیگر لشکر قرارداد و آنها را فرمانده کرد؛ اما هنوز هفته ای نگذشته بود که ابن ملجم ملعون بر حضرت علی (علیه السلام) ضربت زد و سپاه با دریافت خبر به کوفه برگشتند».[375]
مطالب این زیر موضوع برگرفته از سایت پژوهشكده باقرالعلوم (علیه السلام).
امام حسین (علیه السلام) در عصر معاویه
نظر به ظالمانه بودن حکومت معاویه، امام حسین (علیه السلام)، واکنشهایی نسبت به آن ابراز داشتند که به برخی از آن اشاره میشود:
1 . انتقاد و افشاگری.
آنحضرت با خطبهها و نامههای فراوان به معاویه، انزجار خود را نسبت به فعالیتهای او اعلام کرد و بارها نسبت به بدعتگذاریها، مفاسد مالی، کشتار شیعیان و بهویژه معرفی یزید بهعنوان ولیعهد، بهشدّت معترض شد و اذهان آزادی خواهان را متوجه انحراف حکومت معاویه کرد؛ نمونه آن؛ پاسخِ نامه آنحضرت به معاویه است که در آن نوشت: «افراد ظالمی که اطراف تو را گرفته اند، داخل در حزب ستمکاران و اعوان شیطان اند. آیا تو حجربن عدی و اصحاب او را که از اهل عبادت و زهد بودند نکشتی؟ حجر و یاران او برای دفع بدعت و امر به معروف و نهی از منکر قیام کردند و تو از روی ظلم آنان را کشتی. آیا تو قاتل عمرو بن حمق، که از شدت عبادت پیشانی اش پینه بسته بود، نیستی؟… تو ادعا نکردی که «زیاد» فرزند ابوسفیان است و حال آنکه پیامبر فرمود: «الولد للفراش» و تو او را بر مردم مسلّط ساختی و او بر مسلمانان سخت گرفت و پای آنان را برید و آنان را بر شاخه های درخت آویخت…
تو اکنون کودکی (یزید) را برای امارت و حکومت اختیار کرده ای که همواره شراب می خورد و با سگ ها بازی می کند و من می بینم که خود را به هلاکت انداختی و دینت را نابود کردی و ملت را خوار ساختی».[376]
آن حضرت در مدینه، در حضور معاویه نسبت به ولایت عهدی یزید اعتراض کرد و خطاب به معاویه فرمود: «آنچه درباره کمالات یزید و لیاقت وی برای اداره امور امّتِ اسلامی گفتی فهمیدم. تو یزید را چنان توصیف کردی که گویی شخصی را می خواهی بشناسانی که زندگی او بر مردم پوشیده است… نه، یزید آنچنانکه باید خود را نشان داده و باطن خود را آشکار ساخته است…، یزید سگ باز، کبوتر باز و بوالهوسی است که عمرش را با ساز و آواز و خوشگذرانی سپری می کند».[377]
احقاق حق.
امام حسین (علیه السلام) در جهت تضعیف حکومت معاویه و تقویت بنیه مالی مخالفان حکومت او، گهگاه دست به مصادره اموال حکومتی میزد. در تاریخ آوردهاند: اموالی را از یمن برای معاویه میبردند، آن حضرت آنها را تصرف کرد و میان نیازمندان بنی هاشم و دیگران تقسیم نمود، سپس به معاویه نوشت: «از حسین بن علی به معاویة بن ابی سفیان، امّا بعد، گذر کاروانی بر ما افتاد که اموال و پوشاک و عنبر و عطرهایی را برای تو میآورد تا آنها را در خزائن دمشق قرار دهی و پس از نوشیدن (و تصرّف) نخستین خود، آنها را به فرزندان پدرت بخورانی. من به آن نیاز داشتم و آن را تصرف کردم، والسلام».[378]
3 . تربیت یاران.
امام حسین (علیه السلام) از روزهای نخستین امامت خویش، به تربیت یاران و اصحاب آگاه و امین در جهت حفظ حریم مکتب اسلام پرداخت. آن حضرت در ضمن نامهها و سخنرانیهای خود، به آماده سازی افرادش میپرداخت و هنگامیکه خطابهای ایراد میکرد، از حاضران میخواست تا مطالب را به دیگران برسانند. همچنین با بزرگان و صاحبان نفوذ عراق و حجاز در ارتباط بود. عمرو بن عثمان، جاسوس معروف دستگاه اموی در مدینه طی گزارشی به معاویه چنین نوشت: «چندی است جمعی از مردان عراق با حسین بن علی دیدارهای مرموز دارند، بهعلاوه خود اطلاع یافتهام که افراد سرشناس حجاز نیز گاهوبیگاه با وی در تماس هستند. دور نیست که نتیجه این گفت و شنودهای سیاسی، بعدها به صورت طوفانی جلوه کند».[379]
امام حسین (علیه السلام) در عصر یزید
بـا آغاز سلطنت يزيد، آن حضرت، علاوه بر بدعتها و مفاسد زمان معاویه و از بين رفتن موانع قيام، با بدعت بسيار بزرگى روبه رو بـود و آن حـکـومـت فرد فاسق و فاجرى مثل يزيد بود که به هيچ وجه صلاحيت و شايستگى براى خلافت اسلامى نداشت. یزید علناً شراب مى خورد و ميمون بازى میکرد؛ لذا امام حسين (علیه السلام) در شـرايط خاصّى قرار گرفت. از طرفى مجبور شده بود با يک فرد فاسد بى بند و بار بـهعـنـوان خليفه پيامبر (صلّی الله علیه و آله)، بيعت کند و از طرفى دیگر فساد در دستگاه اموى، به اوج رسيده و نظام ارزشـى جامعه را مبدّل ساخته و آنها را بهسنتها و باورهاى جاهلى نزديک کرده بود. از طرف ديـگـر عـدّهاى از مردم عراق براى بيعت با آن حضرت اعلام آمادگى کرده بودند. به همین دلیل آن حضرت موضع جديدى اتخاذ نمود و با تمام هستى عليه خاندان فاسد اموى قيام کرد.
امام حسين (علیه السلام) در پاسخ مروان که از او براى يزيد بيعت مىخواست فرمود: «… با اسلام بايد وداع نـمـود؛ زيـرا امـّت گـرفـتـار رهـبـرى مـانـنـد يـزيـد شـده اسـت …، از جـدّم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) شنيدم که فرمود: خلافت بر آل ابوسفيان حرام است».[380]
همچنین هنگام حرکت از مدينه، در وصيتنامه خويش بـه مـهـمتـريـن عـلّت قيام خود؛ که همانا امر به معروف و نهى از منکر و مبارزه با مفاسد وسيع و نابسامانىهاى فراوان اجتماعى و دينى بود تصريح فرمود: «… (من) بـراى امر به معروف و نهى از منکر قيام کردم و به راه و رسم جدّ و پدرم على بن ابى طالب (علیهما السلام) حرکت مىکنم .[381]
امام حسين (ع) در يکى از منازل بين راه و در راه حرکت به طرف کوفه در مورد خط سیر سیاسی و اهداف قيام خود فرمود: «اى مـردم ! پـيـامـبـر خـدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فـرمـود: هـر مـسلمانى با سلطانى زورگو مواجه گردد که حرام خدا را حـلال نـمـوده پـيمان الهى را در هم شکند، با قانون پيامبر مخالفت کند و در ميان بندگان خدا راه گـنـاه و مـعـصـيـت و عـدوان و دشـمـنـى را تـرويـج نـمـايـد، ولى او در مقابل چنين سلطانى، با عمل و يا با گفتار اظهار مخالفت ننمايد، بر خداوند است که اين فرد را به محلّ همان طغيانگر در آتش جهنّم داخل کند.
اى مردم ! آگاه باشيد اينان؛ (بنى اميّه) اطاعت خدا را ترک و پيروى از شيطان را بر خود فرض نـمـوده انـد، فـسـاد را تـرويـج و حـدود الهـى را تـعـطـيـل نـمـوده و حـلال و حـرام خـداوند را تغيير داده اند و من به هدايت و رهبرى جامعه مسلمانان و قيام بر ضد اين همه فساد و مفسدان که دين جدّم را تغيير داده اند از ديگران شايسته ترم».[382]
عزاداری برای امام حسین (علیه السلام)
حماسه کربلا، بزرگترين و دلخراشترين واقعه تاريخ است که پس از گذشت قرنها از آن فاجعه عظیم، هنوز هم زنده مانده و به ياد آن واقعه اشکها ريخته میشود و ناله و فرياد بپا است.
سنت عزادارى عاشورا زمينه پاسدارى از انديشه شيعه را در آينده فراهم ساخت، طورى كه نوحه خوانى و عزادارى را هيچ كسى نمىتواند منع كند و در سايه و پوشش عزادارى مىتوان مفهوم عترت و اهداف امام حسين (عليه السلام) را تشريع كرد.
برای روشن شدن موضوع بیان دو نکته از باب مقدمه ضروری بهنظر میرسد:
یاد و خاطرۀ شخصیتهای برجسته و برگزیدۀ تاریخ بشر باید زنده بماند و صفات و حالات پسندیدۀ آنان مورد توجه باشد؛ از این رو، میبینیم که پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهم السلام) در زنده نگهداشتن یاد و نام شهیدان، بهویژه سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین (علیه السلام)، از شیوههای گوناگونی بهره میگرفتند.
همچنین این را میدانیم که هدف از برگزاری مراسم و عزاداری و برقراری جلسات سخنرانی و بیان ایثار و حماسۀ شهداء کربلا؛ زنده نگه داشتن یاد و خاطرۀ آنها است؛ و نیز قدردانی و سپاسگزاری از زحمات آنها است، بعلاوه کلاس درسی است برای انتقال مفاهیم و پیامهایی که آنان خواستند به بشریت بیاموزند و منتقل کنند.
گریه بر شهداء و اقامۀ عزا، که در این زمینه به چند نکته در تاریخ برمیخوریم که به آنها اشاره میشود:
الف. وقتی حمزه كشته شد، صفيه دختر عبد المطلب به جستوجوى او برآمد، انصار ميان او و جسد حمزه مانع شدند، پيامبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: آزادش بگذاريد. صفيه آمد و كنار پيكر حمزه نشست و چون او بلند مىگريست پيامبر (صلّی الله علیه و آله) هم گريه مىكرد و هر گاه او آهسته مىگريست، پيامبر (صلّی الله علیه و آله) هم آهسته گريه مىكردند. فاطمه (سلام الله علیها) دختر پيامبر (صلّی الله علیه و آله) هم مىگريست و آن حضرت هم با گريه او گريه مىكرد و مىفرمود: هرگز مصيبتى به بزرگى مصيبت تو به من نرسيده است! آنگاه، خطاب به صفيه و فاطمه فرمود: مژده دهيد! هم اكنون جبرئيل به من خبر داد كه در آسمانهاى هفتگانه براى حمزه نوشتهاند كه او شير خدا و شير رسول خدا است.[383]
ب. بعد از جنگ احد پيامبر (صلّی الله علیه و آله) به سوى مدينه روان شد و از کنار يكى از خانههاى انصار گذشت، شنيد كه بر كشتگان خويش مىنالند و گريه مىكنند، اشک در ديده وى جمع شد و گريست و فرمود: «اما كسى بر حمزه نمىگريد». هنگامی که سعد بن معاذ و اسيد بن حضير به محله بنى عبد الاشهل بازگشتند به زنان قبيله گفتند: «كارهاى خويش را رها کنند و بروند بر عموى پيامبر (صلّی الله علیه و آله) بگريند.[384]
ج. پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) در سال هشتم، جعفر بن ابى طالب و زيد بن حارثه و عبد الله بن رواحه را با لشكرى براى جنگ روم به شام فرستاد. لشكر به جايى در شام از ناحيه بلقاء از زمين دمشق كه به آن «موته» گفته می شد رسيد، زيد پرچم را گرفت و نبرد كرد تا كشته شد. سپس جعفر آن را گرفت و دست راستش بريده شد پس با دست چپ نبرد كرد، دست چپش هم بريده شد و سپس از ميان دو نيم شد… .
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بعد از شهادت آنها فرمود: «… بر مانند جعفر، بايد زنان نوحهگر گريه كنند». اسماء دختر عميس خثعمى كه زن جعفر بود، میگوید: وقتی خبر شهادت جعفر را از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) شنیدم فرياد زدم: وا جعفراه. و فاطمه دختر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) آواز مرا شنيد در حالي كه فرياد مىزد: وا ابن عماه؛ «اى واى پسر عمويم»، پس رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در حالی كه رداى خود را مىكشيد و بى اختيار اشک مىريخت، بيرون رفت و مىگفت: «زنان گريه كننده، بايد بر جعفر گريه كنند». سپس گفت: «اى فاطمه براى خانواده جعفر خوراكى فراهم ساز كه آنها گرفتارند». پس فاطمه سه روز براى آنان خوراک تهيه كرد و اين در ميان بنى هاشم سنّت شد.[385]
اما سنت عزادارى برای امام حسين (علیه السلام) مورد تأييد امامان معصوم (علیهم السلام) بوده و بارها دوستان و شيعيان را با گفتار و عمل به اقامه مجالس فرا خواندهاند.
علقمه حضرمی نقل میکند: «امام باقر (علیه السلام) در روز عاشورا برای امام حسین (علیه السلام) در خانهاش اقامه عزا میکرد و خود آن حضرت برای جدش میگریست، تقیه نمیکرد و به کسانی که در خانه بودند میفرمود: برای آن حضرت سوگواری کنند و در مصیبت حسین (علیه السلام) به یکدیگر تسلیت بگویند».[386]
امام صادق (علیه السلام) به داود رقی فرمود: من هرگز آب سرد ننوشیدم جز این که به یاد امام حسین (علیه السلام) افتادم.[387]
از حضرت امام رضا (علیه السلام) روایت شده است: «وقتی ماه محرم میشد، کسی پدرم؛ (امام کاظم (علیه السلام)) را خندان نمیدید و اندوه و حزن بر وی غالب میشد تا روز دهم، و چون روز عاشورا فرا میرسید، آن روز، روز مصیبت و حزن و گریۀ او بود و میفرمود: امروز، روزی است که حسین (علیه السلام) شهید شده است».[388]
ائمه اطهار (علیهم السلام) نه تنها خود در عزای سالار شهیدان میگریستند، بلکه همواره مردم را به گریستن بر آن حضرت تشویق و ترغیب مینمودند. در روایتی آمده است: «هر کس بر حسین (علیه السلام) بگرید، یا (حتی) یک تن را بگریاند، پاداشش بهشت است و هر کس حالت اندوه و گریه به خود بگیرد نیز، پاداشش بهشت است».[389]
شاعرانی که مصیبتهای کربلا را به شعر درآورده و در مجالس و محافل میخواندند، همواره مورد لطف و عنایت ویژۀ امامان معصوم (علیهم السلام) قرار میگرفتند، افرادی مانند کمیت اسدی، دعبل خزاعی، سید حمیری.[390]
گفتنی است، مراسم عزادارى امام حسين (علیه السلام) نخستين بار در روز يازدهم محرم سال 61 هجرى در كنار اجساد مطهر شهيدان توسط اهل بيت (عليهم السلام) برگزار گرديد.
آغاز عزاداری برای امام حسین (علیه السلام)
یکی از مطالبی که در رابطه با عزاداری امام حسین (علیه السلام) مطرح است، این است که سابقۀ این عزاداری تا کجا است و اولین عزاداران حسینی چه کسانی بوده اند؟
شاید جوابی که فوراً به ذهن برسد، این باشد که بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) اولین عزاداران، خانوادۀ ایشان بودهاند و مجالس عزا از آن موقع آغاز شده است. اما حقیقت این است که مجلس عزای امام حسین (علیه السلام) از زمان خلقت حضرت آدم (علیه السلام) برپا بوده است.[391]
همچنین تمام پیامبران الهی و همه امامان (علیهم السلام) برای سیّد و سالار شهیدان عزاداری کردهاند.
زیارت امام حسین (علیه السلام)
زیارت قبور اهلبیت (علیهم السّلام) تأثیر بسزایی در دفاع از حریم ایشان و حفظ و بقای دین و احیای آن دارد و امامان معصوم (علیهم السّلام) همواره مردم را به آن تشویق نموده و فضیلت آن را برای مردم ذکر کرده و تا حدّ بسیار بر آن سفارش مینمودند و دشمنان نیز همواره از آن جلوگیری کرده و مردم را از زیارت کردن منع مینمودند. به همین سبب است که در طول تاریخ بارها قبور ایشان را خراب کرده تا محلّ اجتماع و پایگاه شیعیان نشود.
همانگونه که در روایات به آن اشاره شده یکی از حقوقی که امامان معصوم (علیهم السّلام) بر گردن دوستان و شیعیانشان دارند، زیارت قبور ایشان است.
حال در مورد زیارت امام حسین (علیه السلام) باید گفت که زیارت آنحضرت از چنان اهمیّتی برخوردار است که در هر شرایطی اجتنابناپذیر است، حتّی اگر شخص بیم از دست دادن جان و مال خود را دشته باشد باز هم نباید ترک زیارت کند و زیارت ایشان لازم است.[392]
فضیلت زیارت امام حسین (علیه السلام)
زیارت امام حسین (علیه السلام) ثوابها و فضیلتهاى بسیاری دارد.
در این مقال مختصر به برخی از آنها از بیان امام صادق (علیه السّلام) اشاره میشود:
«هر کس کنار قبر امام حسین (علیه السلام) (برای زیارت) بیاید در حالی که نسبت به حق او شناخت داشته باشد، خداوند گناهان گذشته و آینده او را میآمرزد».[393]
«همانا فاطمه (علیها السلام)، دختر محمد (صلّی الله علیه و آله) برای زائران قبر پسرش؛ حسین (علیه السلام) حاضر میشود و برای گناهان ایشان طلب آمرزش میکند.[394]
«كسى كه از منزلش بيرون آيد و قصدش زيارت قبر حضرت حسين بن على (عليهما السّلام) باشد، اگر پياده رود خداوند منّان به هر قدمى كه برمىدارد يک حسنه برايش نوشته و يک گناه از او محو مىفرمايد، تا زمانى كه به قبر شریف برسد. پس از رسيدن به آن مكان شريف خداوند تبارک و تعالى او را از رستگاران قرار مىدهد. هنگامی که مراسم و اعمال زيارت را بهپايان برساند، او را ظفرمند و پیروز محسوب مىفرمايد و زمانى كه اراده کند به طرف منزلش برگردد، فرشتهاى نزد او آمده مىگويد: رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) سلام رسانده و به تو مىفرمايد: عمل و وظایف خود را از اول شروع كن که تمام گناهان گذشتهات آمرزيده شد».[395]
«هیچ کس در روز قیامت نیست، مگر آن که آرزو میکند، ای کاش از زائران امام حسین (علیه السلام) میبود؛ به دلیل اینکه مشاهده مینماید به واسطه مقامی که در نزد پروردگار دارند، چگونه با آنان (با احترام) عمل می شود».[396]
آداب زیارت امام حسین (علیه السلام)
زیارت قبور معصومان (علیهم السلام) آداب خاصی دارد که توجّه به آنها جهت تقرب بیشتر به آنان لازم است. از آنجا که معصومان (علیهم السلام)، زائران خود را میبینند و کلام آنها را میشنوند و پاسخ میدهند، و نیز به دلیل طهارت مکان، رفتوآمد امامان دیگر و ملائکه الهی و ارواح انبیاء و اولیاء خداوند، آداب این حرمهای الهی باید کاملاً مراعات شود.
با توجه به اینکه تمام امامان شیعه (غیر از امام زمان (عج) که زنده و غایب است و با ظهورش جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود) شهید شدند و بر اساس آموزههای اسلامی و قرآنی شهداء زنده هستند و نزد خداوند روزی می خورند،[397] بر این اساس شیعیان عقیده دارند امامان معصوم (علیهم السلام)، زندهاند و نزد خداوند روزی میخورند؛ بنابراین در هنگام زیارت باید خود را در محضر شریف آن ارواح مقدّسه دید و به غیر آنها توجهی نداشت.
برخی از آداب زیارت برای همه معصومان (علیهم السلام) وارد شده است، که همان آداب کلی زیارت است و برخی دیگر از آداب اختصاصی هستند. برای اطلاع یافتن از آداب کلی زیارت به مدخل زیارت (377) در همین سایت؛ (اسلام پدیا) مراجعه شود.
اما آداب خاص زیارت امام حسین (علیه السلام) عبارتنداز:
روزه گرفتن سه روز قبل از سفر.
اجتناب از خوردن غذاهای لذیذ و رنگارنگ و اکتفا به طعام ساده.
زیارت با حالت حزن و اندوه و غصه.
پرهیز از استعمال عطر و گلاب.
زیارت با سر و صورت و لباس آشفته؛ مانند افراد ماتم زده و مصیبتزده.
غسل قبل از زیارت با آب فرات.
رفتن به زیارت با پای پیاده.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:«برای هر قدم زائر، هزار حسنه و محو هزار گناه و هزار درجه بلند است».
همچنین فرمود: «با حال ذلّت مانند بردگان به زیارت امام حسین (علیه السلام) بروید».[398]
کیفیت زیارت امام حسین (علیه السلام)
در كيفيّت زيارت امام حسین (علیه السلام) آمده است که: بدان زياراتی که براى جناب امام حسين (عليه السلام) نقل شده بر دو قسم است:
زیارت مطلقه: این نوع زیارت مُقَيَّدْ به وقت خاصّى نيست.
زیارت مَخْصوصه: این نوع از زیارت باید در وقت خاصی انجام شود.
تعداد زيارات مُطْلَقه حضرت امام حسين (عليه السلام) بسيار است، در اينجا به ذكر یک زيارت از آنها اكتفا مىشود.
از حسين بن ثُوَيْر كه گفت من و يونس بن ظَبْيان، مفضّل بن عمر و ابوسلمه سرّاج خدمت امام جعفر صادق (عليه السلام) بودیم و سخنگو در ميان ما، يونس بود كه سنّش از همه ما بزرگتر بود. پس به حضرت عرض كرد: … من بسيار پیش میآید كه امام حسين (عليه السلام) را ياد میكنم، پس در آن وقت چه بگويم؟ آن حضرت فرمود: سه مرتبه بگو: «صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ». در این صورت نزديک باشی یا دور، سلام تو به آن حضرت میرسد. … عرض کردم: فدايت شوم مىخواهم به زيارت آن حضرت بروم. پس چه بگويم و چه بكنم؟ فرمود: هنگامی که به زيارت آن حضرت میروى، ابتدا در كنار فرات غسل كن، سپس جامههاى پاک خود را بپوش و با پاى برهنه (به سمت حرم) روانه شو و بدان همانا كه تو در حرمى از حرمهاى خدا و حرم رسول خدا هستی. پس در هنگام رفتن (به سمت حرم) ذکر «اَللّهُ اَكْبَرُ وَ لااِلهَاِلااللّهُ وَ سُبْحانَاللّهِ» و همچنین هر ذكرى را كه متضمّن تمجيد و تعظيم حق تعالى باشد، بسيار بگو و بر محمّد و اهلبيت او (علیهم السلام) صلوات بفرست، تا آنكه به در حائر حسینی برسی. پس بگو: اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللَّهِ …».[399]
همانگونه که در ابتدای این گفتار کوتاه اشاره شد، قسم دوم زیارات امام حسین (علیه السلام) زیارات مَخْصوصه ایشان است و آن چند زيارت است:
زيارت اوّل رجب: از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: «هر كه امام حسين (عليه السلام) را در روز اوّل ماه رجب زيارت كند، حق تعالى قطعا او را بيامرزد».[400]
زيارت نيمه رجب: آن زيارتى است كه شيخ مفيد نقل كرده است كه آنرا زیارت غفيله مىگويند. چون نيمه رجب را غفيله مىگويند. سبب این نامگذاری، غفلت عامّه مردم از فضيلت آن است.[401]
زيارت نيمه شعبان: در فضيلت زيارت آن حضرت در نيمه شعبان احادیث فراوانی وارد شده است و گفته شده که هر كس بخواهد صد و بيست و چهار هزار پيامبر (علیهم السلام) با او مُصافحه كنند، قبر ابى عبداللّه الحسين (عليه السلام) را در نيمه شعبان زيارت كند.[402]
زيارت شبهاى قدر: در فضيلت زيارت امام حسين (عليه السلام) در ماه مبارک رمضان و خصوص شب قدر بسيار است.[403]
زيارت حضرت امام حسين (عليه السلام) در عيد فطر و قربان: این زيارت را مرحوم مفید، کفعمی و دیگران نقل کردهاند.[404]
زيارت امام حسين (عليه السلام) در روز عرفه: این زيارت را تعدادی از بزرگان نقل کردهاند.[405]
زيارت اربعين (بیست صفر): مرحوم شيخ طوسی در کتاب تهذيبالاحکام و مصباحالمتهجد از امام حسن عسكرى (عليه السلام) روايت كرده كه فرموده است: نشانههای مؤمن پنج چيز است:
1. پنجاه و يک ركعت نماز گزاردن؛ (هفده ركعت نمازهای واجب و سى و چهار ركعت نافله در هر شب و روز).
2. زيارت اربعين.
3. انگشتر در دست راست كردن.
4. پیشانی در هنگام سجده بر خاک گذاشتن.
5. بلند گفتن بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمن الرَّحيمِ (در نماز).[406]
* زیارات امام حسین(ع)
معروفترین مواقع برای زیارات امام حسین (علیه السلام) عبارتند از:
– شبهاى جمعه
– روز اول و نیمهٔ ماه رجب
– شب و روز نيمهٔ شعبان
– ماه رمضان
– شب و روز عيد فطر
– شب و روز عرفه
– شب عيد قربان
– شب و روز عاشوراء
– روز اربعين
* زیارتنامه های امام حسین(ع)
1. زیارتنامه عاشوراء:
الف. زيارت عاشورا معروفه: این زیارت از نزديک و دور خوانده مىشود. مرحوم شيخ طوسى در مورد این زیارت چنین گزارش نموده است: محمّد بن اسمعيل بن بزيع از صالح بن عقبه از پدرش از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) روایت کرده: «هر كه حسين بن على (عليهما السلام) را در روز دهم محرّم زيارت كند تا آنكه نزد قبر آن حضرت گريان شود، خدا را در روز قيامت با ثواب دو هزار حجّ و دو هزار عمره و دو هزار جهاد كه ثواب آنها مثل ثواب كسى است که در خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و امامان معصوم (عليهم السلام) حجّ و عمره و جهاد کرده باشد، ملاقات كند. راوى میگوید: عرض کردم: فدايت شوم اگر کسی برایش مقدور نباشد آن حضرت را از نزدیک زیارت کند، ولی او را از شهرهاى دور از كربلا زیارت کند، چهقدر ثواب دارد؟ فرمود: اگر چنين باشد، بهسوى صحرا يا بالای بام بلندى در خانه خود رود و بهسوى آن حضرت اشاره كرده سلام نماید. همچنین در لعن و نفرين كردن بر قاتلين آن حضرت کوشش نماید و بعد از آن دو ركعت نماز بگزارد و اين كار را در اوايل روز پيش از زوال آفتاب انجام دهد. پس بر امام حسين (عليه السلام) ندبه کند و بگريد و نیز كسانى را هم كه در خانهاش هستند، امر به گریه و زاری نماید، البته اگر از كسانى كه در خانهاش هستند، تقيّه نمىكند. پس در خانه خود مصيبتى به اظهار كردن جزع بر آن حضرت برپا دارد و افراد يكديگر را به مصيبت ايشان در مورد امام حسين (عليه السلام) تسلیت و تعزیت بگویند. امام باقر (علیه السلام) میفرماید: هر که این اعمال را برای خدا بجا آورد، من جميع آن ثوابها را برای او ضمانت میکنم. عرض کردم: فداى تو شوم! (حقیقتاً) اين ثوابها را براى ايشان ضامن و كفيل مىشوى؟! فرمود: بلى من ضامن و كفيل هستم … .[407]
ب. زيارت عاشوراى غير معروفه: این زیارت برخی از خصوصیات مشکل زيارت عاشورا معروفه؛ مانند: گفتن صد مرتبه لعن و صد مرتبه سلام را ندارد، امّا در اجر و ثواب با آن شريک است. این زیارت نیز از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است.[408]
* نقش نگین انگشتری امام حسین (علیه السلام)
ائمه (علیهم السلام) هر کدام شعار و جملهای را بر نگین انگشتر خود حک میکردند. امام صادق (علیه السلام) از پدرش امام باقر (علیه السلام) نقل كرده كه حسين بن على (علیه السلام) دو انگشتر داشتند، نقش نگین یکی از آنها عبارت بود از: «اِنَّ اللهَ بالغُ اَمرِهِ» و بر نگین دیگری نقش «لا إلهَ إلاّ الله، عُدَّةُ لِلِقاءِ الله» حک شده بود.[409]
این دو تعبیر، گویای روح شهادت طلبی آن حضرت و آمادگی برای دیدار خدا و پروردگار و مقام رضا و تسلیم ایشان به قضا و قدر الهی است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* پی نوشت ها:
[1]. طبرسى، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، ج 1، ص 419.
[2]. طوسی، محمد بن حسن، الأمالي ، ص 367.
[3]. ابن شهر آشوب ، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج 4، ص 76.
[4]. عاملى (شهيد اول)، محمد بن مكى، الدروس الشرعية في فقه الإمامية،ج 2، ص 8.
[5]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 27.
[6]. صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج 1، ص 137.
[7]. صدوق، محمد بن علی، أمالي ، ص 135.
[8]. صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 25، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى، ناشر: نشر جهان، چاپ اول، تهران، 1378 ق.
[9]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 43، ص 237.
[10]. اربلى، على بن عیسى، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 2، ص 443.
[11]. ابن شهر آشوب ، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج 4، ص 78.
[12]. برای آگاهی بیشتر ر.ک: ابن شهر آشوب ، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام ، ج 4، ص 78؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 43، ص 237؛ اربلى، على بن عیسى، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 1 ، ص 551 ؛ حر عاملى، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 2، ص 126.
[13]. منظور از این که می فرماید: خداوند خود را در بهترین صورت و زيباترين شكل به من نشان داد، این است که حضرت حق، در نهایت ظهور علمی و ظهور صفات کمالیه بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تجلی فرمود و آن حضرت نیز با رؤیت قلبی (و نه جسمانی)، مشاهده فرمود.
[14]. مراد از قرار گرفتن دست حق تعالى بر سر آن حضرت، افاضه رحمت مىباشد.
[15]. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات ، ص 67.
[16]. همان، ص 70.
[17]. ر.ک: مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 44، ص 247 و 248.
[18]. مفيد، محمد بن محمد، المزار (مناسك المزار )، ص 23.
[19]. صدوق، محمد بن علی، أمالي ، ص 126 – 128.
[20]. ر.ک: كامل الزيارات، ص 110 و 111.
[21]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۴، ص ۵۷۶، این جمله، در زیارت عاشورا، زیارات مطلقه امام حسین (علیه السلام)، زیارت اول رجب، نیمۀ رجب، نیمه شعبان، شب عید فطر و قربان و زیارت امام حسین (علیه السلام) در روز عرفه وارد شده است.
[22]. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ج 4، ص 97، واژه ثأر، ناشر: دار صادر، چاپ سوم، بيروت، 1414 ق؛ فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، ج 8، ص 236، ناشر: انتشارات هجرت، چاپ دوم، قم، 1410 ق.
[23]. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج ۴۵، ص۳۳۳؛ کرمی، علی، در سوگ امیر آزادى- گویاترین تاریخ کربلا، ص ۳۸۵.
[24]. چهار هزار فرشته براى یاری امام حسین (علیه السلام) به زمین آمدند و دیدند کشته شده است، آنها بر سر قبرش ژولیده و خاک آلود باشند تا قائم (علیه السلام) ظهور کند و یاریش کند و شعار آنها «یا لثارات الحسین» است. صدوق، الأمالی، المجلس السابع و العشرون، ص۱۳۰؛ بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج ۴۴، ص ۲۸۶.
[25]. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال في تواريخ النبي و الآل، ج۱، ص۵۴۲؛ همچنین امام باقر (علیه السلام) فرمود: «وَ الْقَائِمُ مِنَّا إِذَا قَامَ طَلَبَ بِثَأْرِ الْحُسَیْنِ (علیه السلام)»، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج ۴۴، ص ۲۱۸.
[26]. بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج ۵۲، ص ۳۰۸.
[27]. صاحب تفسیر نمونه میگوید: ثار، در لغت عرب هیچگاه به معناى خون نیامده است، بلکه به معناى «خونبها» است، (در لغت عرب، به خون، «دم» اطلاق میشود)، مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۴، ص ۲۲۹.
[28]. ایشان در شرح عبارت: «و أنک ثار الله فی الأرض» میگوید: «الثأر بالهمز، الدم و طلب الدم أی أنک أهل ثار الله و الذی یطلب الله بدمه من أعدائه أو هو الطالب بدمه و دماء أهل بیته بأمر الله فی الرجعة»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج ۹۸، ص ۱۵۱.
[29]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۴، ص۹۷.
[30]. نک: تفسیر نمونه، ج ۴، ص ۲۲۹؛ قرائتى، محسن، تفسیر نور، ج ۲، ص۴۴۳.
[31]. هود، ۶۴.
[32]. ابراهیم، ۳۷.
[33]. «هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ» الإضافة إلى الله تشریفیة، کإضافة مکة إلى الله یقال: «بیت الله»، و إضافة دم الحسین (علیه السلام) إلى الله، یقال: «ثار الله»؛ نک: حسینى شیرازى، سید محمد، تقریب القرآن إلى الأذهان، ج ۲، ص 200.
[34]. آن چه انسان را به سوی خدا نزدیک میکند، یا از قبیل نوافل است که به معنای مقرباتی است که خداوند آن را بر بندگان خود واجب نکرده است، بلکه آنان تقرباً الی الله آن را بر خود لازم گردانیدهاند و مرتکب میشوند و یا از قبیل فرائض است که به معنای مقرباتی هستند که خداوند آن اعمال را بر بندگان خود واجب و لازم کرده است و بندگان نیز بنابر امتثال امر، آن را انجام می دهند..
[35]. برای آگاهی بیشتر نک: ترخان، قاسم، نگرشی عرفانی، فلسفی و کلامی به: شخصیت و قیام امام حسین (علیه السلام)، ص ۹۱- ۱۰۴.
[36]. صدوق، محمد بن علی، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 98.
[37]. صدوق، محمد بن علی، ألأمالي ، ص 137.
[38]. ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال، ج 2، ص 712.
[39]. طوسى، محمد بن حسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج 2، ص 788.
[40]. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ )ع): «زُورُوا قَبْرَ الْحُسَيْنِ )ع( وَ لَا تَجْفُوهُ فَإِنَّهُ سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْخَلْقِ وَ سَيِّدُ شَبَابِ الشُّهَدَاء»؛ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، ص 97. در آدرسی که ذکر فرمودهاید، عین عبارات این حدیث نیامده!
[41]. عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله): أَتَانِي مَلَكٌ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ لَكَ- إِنِّي قَدْ أَمَرْتُ شَجَرَةَ طُوبَى- أَنْ تَحْمِلَ الدُّرَّ وَ الْيَاقُوتَ وَ الْمَرْجَانَ- وَ أَنْ تَنْثُرَهُ عَلَى مَنْ قَضَى عَقْدَ نِكَاحِ فَاطِمَةَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ- وَ الْحُورِ الْعِينِ وَ قَدْ سُرَّ بِذَلِكَ سَائِرُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ- وَ إِنَّهُ سَيُولَدُ بَيْنَهُمَا وَلَدَانِ سَيِّدَانِ فِي الدُّنْيَا- وَ سَيَسُودَانِ عَلَى كُهُولِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ شَبَابِهَا- وَ قَدْ تَزَيَّنَ أَهْلُ الْجَنَّةِ لِذَلِكَ- فَاقْرَرْ عَيْناً يَا مُحَمَّدُ فَإِنَّكَ سَيِّدُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ»؛ صحیفة الامام الرضا (علیه السلام)، محقق: نجف، محمد مهدى، کنگره جهانی امام رضا (علیه السلام)، ص 94، ح 30.
[42]. صدوق، محمد بن علی، محقق: غفاری، علی اکبر، معانی الأخبار، ص 179.
[43]. شريف قرشى، باقر، حیاة الإمام الحسین (علیه السلام)، ج 1، ص 96.
[44]. ابن شهر آشوب ، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام ، ج 4، ص 72.
[45]. اربلى، على بن عيسى، كشف الغمة في معرفة الأئمة ، محقق: رسولى محلاتى، هاشم، ج 1، ص 526.
[46]. برگرفته از سایت تبیان نت، به نقل از: أسد الشيباني، أحمد بن حنبل، مسند الإمام أحمد بن حنبل، محقق: الأرنؤوط، شعيب و مرشد، عادل و دیگران، باب: الْمُلْحَقُ الْمُسْتَدْرَكُ مِنْ مُسْنَدِ الْأَنْصَارِ بَقِيَّةُ خَامِسَ عَشَرَ الْأَنْصَارِ، ح 27647.
[47]. احزاب، 6.
[48]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج 2، ص 292؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محقق : جمعى از محققان، ج 30، ص 47؛ خطیب بغدادی، ابوبکر، تاریخ بغداد، ج 1، ص 152.
[49]. ر.ک: کنجی شافعی، محمد بن یوسف، کفایة الطالب في مناقب على بن أبى طالب، ص 419 و 420 .؛ زرندی، جمال الدین محمد، نظم درر السمطین في فضائل المصطفى و المرتضى و البتول و السبطين عليهم السلام، ص 264 و 265 ..
[50]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محقق: جمعى از محققان،، ج 44، ص 242.
[51]. گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم (علیه السلام)، موسوعة کلمات الامام الحسین (علیه السلام)، ص 588.
[52]. سعدی مینویسد: ابو هریره هر روز به خدمت حضرت مصطفی (صلی الله علیه و آله) میآمد. حضرت فرمود: «یَا اَبَا هُرَیْرَةَ زُرْنِی غِبّاً تَزَدُدُ حُبّاً؛ هر روز میا تا محبّت زیاده شود». گلستان، باب دوم، حکایت 25. تکمیل شود.
[53]. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج 3، ص 109.
[54]. بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 44، ص 225.
[55]. عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 2، ص 301.
[56]. پيشوايي، مهدي، سيره پيشوايان، ص 143؛ برگرفته از سایت اندیشه قم.
[57]. حافظ ابن عساكر، تاریخ دمشق، (جلد مربوط به شرح حال حسین بن على علیه السلام)، تحقیق: محمودى، شیخ محمد باقر، ص 164.
[58]. نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص 114 و 249 و 530.
[59]. همان، ص 507؛ برگرفته از سایت اندیشه قم.
[60]. ر.ک: ابن عساکر، تاریخ دمشق، (جلد مربوط به شرح حال حسین بن على علیه السلام)، ج 13، ص 263؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک ، تحقیق: ابوالفضل ابراهیم، محمد، ج 5، ص 162؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 402.
[61]. الدینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، تحقیق: شیری، علی، ج 1، ص 183 و 184.
[62]. تاریخ الامم و الملوک ، ج 5، ص 165.
[63]. تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 165؛ الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 405؛ مسکویه، ابو علی، تجارب الأمم، تحقیق: امامی، ابوالقاسم، ج 1، ص 572.
[64]. تاریخ دمشق، (جلد مربوط به شرح حال حسین بن على علیه السلام)، ج 13، ص 267؛ المزی، تهذیب الکمال، تحقیق: معروف، بشار عواد، ج 6، ص 248؛ الذهبی، سیر اعلام النبلاء، تخریج: ارنؤوط، شعیب، تحقیق: اسد، حسین، ج 3، ص 265.
[65]. الکوفی، ابن اعثم، الفتوح، تحقیق: شیری، علی، ج 4، ص 292؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام ، ج 4، ص 35.
[66]. الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 405؛ تجارب الأمم، ج 1، ص 573؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج 1، ص 498.
[67]. ابن عساکر، تاریخ دمشق، (جلد مربوط به شرح حال حسین بن على علیه السلام)، ج 13، ص 263.
[68]. تاریخ الامم و الملوک ، ج 5، ص 166؛ ابن الجوزی، المنتظم، تحقیق: عبدالقادر عطاء، محمد، ج 5، ص 184؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 8، ص 19.
[69]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ، ج 3، ص 401؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 43، ص 319.
[70]. طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الانوار في غرر الأخبار، ص 170؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 8، ص 393.
[71]. صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج 1، ص 135؛ بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 43، ص 333؛ حر عاملی،محمد بن حسن، ، وسائل الشیعة، ج 9، ص 447.
[72]. الطبقات الکبری، خامسه 1، ص 406؛ تاریخ دمشق، (جلد مربوط به شرح حال حسین بن على علیه السلام)، ج 13، ص 239.
[73]. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج 2، ص 15؛ ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 46 و 47؛ إربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة في معرفة الأئمة، محقق: رسولى محلاتى، هاشم، ج 1، ص 542.
[74]. کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی، ص 110؛ بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 44، ص 61.
[75]. رجال الکشی، ص 110؛ بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 44، ص 61.
[76]. الفتوح، تحقیق: شیری، علی، ج 4، ص 295 و 296؛ البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: محمودی، محمد باقر، ج 3، ص 151؛ الدینوری، احمد بن داوود، الأخبار الطوال، تحقیق: عامر، عبدالمنعم، مراجعه: شیال، جمال الدین، ص 220.
[77]. الأخبار الطوال، تحقیق: عامر، عبدالمنعم، ص 220؛ انساب الاشراف، تحقیق: محمودی، محمد باقر، ج 3، ص 151؛ الفتوح، تحقیق: شیری، علی، ج 4، ص 296.
[78]. الامامة و السیاسة، تحقیق: شیری، علی، ج 1، ص 187 و 185؛ انساب الاشراف، تحقیق: محمودی، محمد باقر، ج 3، ص150.
[79]. الأخبار الطوال، تحقیق: عامر، عبدالمنعم، ص 220 و 221.
[80]. برگرفته از سایت پژوهشکده باقر العلوم (علیه اسلام).
[81]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ترجمه: مصطفوی، سید جواد، ج 1، ص 463.
[82]. زیج، معرب زیگ است و آن کتابی است که منجمان احوال و حرکات افلاک و کواکب را از آن معلوم کنند و نیز نام علمی در اصول احکام علم نجوم و هیئت است که از آن تقویم را استخراج میکنند. همچنین زیج قانون تنجیم است که در جداول آن، اوضاع کواکب و خطوط طولی و عرضی که در آن مقادیر حرکات مراکز کواکب موجود است و در این قانون، حرکات تدابیر و اوجات را معلوم می کنند. لغت نامه دهخدا، واژه زیج.
[83]. جونپوری شیرازی، غلامحسین، زیج بهادر خانی، ص 52.
[84]. سيد ابن طاوس، علی بن موسی، اللهوف على قتلى الطفوف، ص 133.
[85]. برگرفته از سایت حوزه نت در بخش گنجینه معارف و سامانه نشریات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی.
[86]. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجد، ص 827.
[87]. سبط بن جوزى، تذكرة الخواص، ص 228.
[88]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، ج 5، ص 453.
[89]. مازندرانى، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب (علیهم السلام)، ج 4، ص 111.
[90]. اللهوف على قتلى الطفوف، ص 128.
[91]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 45، ص 53.
[92]. خوارزمى، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه السلام) خوارزمى، ج 2، ص 40.
[93]. همان.
[94]. ابن طاوس، سید رضی رالدین، اللهوف على قتلى الطفوف، ص 125.
[95]. مناقب آل ابی طالب (علیهم السلام)، ج 4، ص 58.
[96]. همان، ج 4، ص 110.
[97]. موسوی مقرّم ،عبدالرزّاق ، زندگانی امام زینالعابدین (علیه السلام)، ، ترجمه: روحانی، حبیب، ص 578؛ تحلیلی از زندگانی امام سجاد (علیه السلام)، ترجمه: عطایی، محمدرضا، ج 1، ص243؛ بر گرفته از نمایه 7001 (دفن بدن مطهر امام حسین (علیه السّلام))، سایت اسلام کوئست.
[98]. صدوق، محمد بن على، الأمالی، ص 104…
[99]. همان، ص 384.
[100]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 135.
[101]. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج 2، ص 186.
[102]. صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا، تصحیح و تعلیق: لاجوردی، سید مهدی حسینی، ج 2، ص 128، ح 6..
[103]. قمی، شیخ عباس، منتهی الامال في تواريخ النبي و الآل، ج 2، ص 1092.
[104]. كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق و مصحح: غفارى، على اكبر / آخوندى، محمد، ج 1، ص 467.
[105]. حلّى، حسن بن يوسف، خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، بخش دوم، ص 241، باب 7،کلمه عمرو؛ نک: شهربانو همسر امام حسین.
[106]. يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاریخ يعقوبى، ، ج 2، ص 303.
[107]. قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمه: عبد الملك قمى، حسن بن على، تحقيق: تهرانى، سيد جلال الدين، ص 195.
[108]. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محقق و مصحح: جمعى از محققان، ج 46، ص 7 و 8.
[109]. مفيد، الارشاد في معرفة حجج الله على العباد، مترجم: ساعدى خراسانى، محمدباقر، ص 492.
[110]. شهيدى، سيد جعفر، زندگانى على بن الحسين عليهما السلام، ص 19.
[111]. نک: مادر امام سجاد.
[112]. طبرسي، فضل بن حسن، اعلام الوري باعلام الهدي، ج 1، ص 477.
[113]. بلاذرى، احمد بن يحيى، أنساب الأشراف، ج 2، ص 195.
[114]. همان.
[115]. ابن اثیر جزری، عزالدین، الكامل في التاريخ، ج 4، ص 88.
[116]. انّ الذى کانَ نورا یستَضاءُ به ** فى کربلاء قتیل غیرُ مَدفونِ *** سِبطُ النبىّ جَزاک اللّه صالِحة ** عَنّا و جُنّبتَ خُسرانَ المَوازین …؛ امین، سید محسن، اعیان الشیعة، ج 6، ص 449.
[117]. ابن كثير، البداية و النهاية، ج 8، ص 210.
[118]. الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 88.
[119]. حضرت ليلى دختر ابو مره، خواهر زاده معاويه بن ابى سفيان بود. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ترجمه: فاضل، م. جواد (با عنوان فرزندان آل ابی طالب)، ج 1، ص 120.
[120]. به نقل از: گلی زواره، غلامرضا، مقاله حماسۀ حسینی و مسئله تحریفات، مجلۀ مبلغان (معاونت تبلیغ و آموزش های کاربردی حوزه علمیه قم)، شماره 4.
[121]. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ترجمه: کوه کمره ای، محمد باقر، ص 397.
[122]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج 17، ص 75.
[123]. طهرانی، سید محمد حسین، امام شناسی، ج 15، ص 326.
[124] . دینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه، تحقیق علی شیری، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 217به بعد.
[125]. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 10، مقاله شماره 3918 (الامامةوالسیاسة).
[126] . ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 129؛ قرطبی، ابن عبدالبرّ، الاستیعاب في معرفه الاصحاب، تحقیق: البجاوی، علی محمد، ، ج 3، ص 1229 و 1230؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق: عبد الموجود، عادل احمد، و معوض، علی محمد، ج 4، ص 622.
[127] . حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، ج 22، ص 21.
[128] . طلاق، 2، «وَ أَشْهِدُواْ ذَوَىْ عَدْلٍ مِّنكمُْ وَ أَقِيمُواْ الشَّهَادَةَ لله».
[129] . وسائل الشيعة، ج 22، ص 25، «و لا يجوز الطلاق إلا بشاهدين …».
[130] . ر. ک، به:ابن قتیبه، عبد الله بن مسلم، الامامة و السیاسة، امامت و سیاست (ترجمه الامامة و السیاسة)، مترجم: طباطبایی، سید ناصر، ص 216 – 212.
[131]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 137؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 45، ص 329.
[132]. امین، سید محسن، فی رحاب ائمه اهل البیت (علیهم السلام)، ترجمه: وجداني، حسین، ج 4، ص 73.
[133]. اربلى، على بن عيسى- زوارهاى، على بن حسين، کشف الغمة فی معرفة الائمة، محقق و مصحح: ميانجى، ابراهيم ج 2، ص 215.
[134]. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب (علیهم السلام)، ج 4، ص 77.
[135]. کشف الغمة فی معرفة الائمة، محقق و مصحح: ميانجى، ابراهيم، ج 2، ص 214.
[136]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 137.
[137]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 46، ص 5.
[138]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 137.
[139]. امین، سید محسن، فی رحاب ائمه اهل البیت (علیهم السلام)، ترجمه: وجدانی، حسین، ج 4، ص 73.
[140]. الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ترجمه: زوارئی، حسین، ج 2، ص 215.
[141]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 77.
[142]. همان، ج 4، ص 77.
[143]. اسماعیلی یزدی، عباس، سحاب رحمت، ص 449 – 452.
[144]. اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ترجمه: محلاتی، سید هاشم، ص 47.
[145]. الف. خوبرویی، زیبایی جمال . ب. سفیدی رنگ انسان، مقابل ملاحت .
[146]. همان.
[147]. همان.
[148]. اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ترجمه: محلاتی، سید هاشم، ص 51.
[149]. سماوى، محمد بن طاهر، إبصار العين في أنصار الحسين (عليه السلام)، ص 54.
[150]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محقق و مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج 2، ص 135.
[151]. اربلى، على بن عيسى، كشف الغمة في معرفة الأئمة ، محقق و مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ج 2، ص 38.
[152]. زيارت ناحيه مقدسه بنا بر آنچه در اقبال الاعمال سيد بن طاووس آمده است، از طرف امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بهصورت توقيع؛ «نامه» به دست محمد بن غالب اصفهاني بيرون آمده است. در این زیارت، امام زمان علیه السلام مصایب جد بزرگوارشان سالار شهیدان اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) و دیگر شهدا و اهل بیت آن حضرت را بازگو نموده اند. این زیارت در بحار جلد 95 / 317 آمده و به صورت مستقل نیز چاپ شده است.
[153]. «السَّلَامُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ الطِّفْلِ الرَّضِيعِ الْمَرْمِيِ الصَّرِيعِ الْمُتَشَحِّطِ دَماً الْمُصَعَّدِ دَمُهُ فِي السَّمَاءِ الْمَذْبُوحِ بِالسَّهْمِ فِي حَجْرِ أَبِيهِ لَعَنَ اللَّهُ رَامِيَهُ حَرْمَلَةَ بْنَ كَاهِلٍ الْأَسَدِيَّ وَ ذَوِيه»؛ ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال ، ج 2، ص 574.
[154]. مفيد، محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 137؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 45، ص 329.
[155]. امین، سید محسن، فی رحاب ائمه اهل البیت (علیهم السلام)، ترجمه: وجدانی، حسین، ج 4، ص 73.
[156]. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، ترجمه: زوارهای، حسين، ج 2، ص 215.
[157]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 77.
[158]. کشف الغمة، ترجمه: زوارئی، حسين، ج 2، ص 214.
[159]. فی رحاب ائمه اهل البیت (علیهم السلام)، ترجمه: وجدانی، حسین، ج 4، ص 73؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 77.
[160]. ربانی خلخالی، علی، چهره درخشان امام حسین (علیه السلام)، ص 197.
[161]. همان، ص 199.
[162]. کاتب واقدی، محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبری، ج 10، ص 370.
[163]. بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 2، ص 197؛ نووی، أبو زكریا محیی الدین یحیى بن شرف، تهذیب الأسماء و اللغات، ج 1، ص 163ا.
[164]. ابن جوزى، المنتظم، ج 7، ص 175، دار الكتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[165]. ابن عماد حنبلى، شذرات الذهب، ج 2، ص 82، دار ابن كثیر، بیروت، چاپ اول، 1406ق.
[166]. المنتظم، ج 7، ص 175.
[167]. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 418؛ أنساب الاشراف، ج 2، ص 195.
[168]. انساب الاشراف، ج 2، ص 195.
[169]. سبط بن جوزی، تذکرة الخواص من الأمة فی ذکر خصائص الأئمة، ص 249 – 250.
[170]. بلاذرى، احمد بن يحيى، أنساب الأشراف، ج 2، ص 195؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 195.
[171]. همان.
[172]. همان.
[173]. همان.
[174]. ابو الفرج اصفهانى، علی بن حسین، الأغانی، ج 16، ص 366.
[175]. همان، ج 16، ص 380.
[176]. الطبقات الكبرى، ج 8، ص 347.
[177]. أنساب الأشراف، ج 2، ص 197؛ ابن عساكر، ابو القاسم على بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 2، ص 421؛ ابن طولون، شمس الدین محمد، الأئمة الاثنا عشر، ص 72؛ صفدی، صلاح الدین خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، محقق: الأرناؤوط ، احمد، مصطفى، تركی، ج 15، ص 182؛ تهذیب الأسماء و اللغات، ج 1، ص 163.
[178]. المنتظم، ج 7، ص 180؛
[179]. ابن طولون، شمس الدین محمد، الأئمة الاثنا عشر، ص 72.
[180]. تاریخ مدینة دمشق، ج 2، ص 418.
[181]. «اما القبر المنسوب إلیها بدمشق فی مقبرة الباب الصغیر فهو غیر صحیح لإجماع أهل التواریخ على انها دفنت بالمدینة و یوجد على هذا القبر المنسوب إلیها بدمشق صندوق من الخشب كتبت علیه آیة الكرسی بخط كوفی مشجر رأیته و أخبرنی الثقة العدل الورع الزاهد العابد الشیخ عباس القمی النجفی الذی هو ماهر فی قراءة الخطوط الكوفیة بدمشق فی رجب أو شعبان سنة 1356 ان الاسم المكتوب باخر الكتابة التی على الصندوق سكینة بنت الملك، بلا شك و لا ریب. و كسر ما بعد لفظة الملك، فالقبر إذا لإحدى بنات الملوك المسماة سكینة»؛ امین عاملی، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 3، ص 492.
[182]. جمعی از نویسندگان، موسوعة کلمات الامام الحسین (علیهالسلام)، ص 511.
[183]. طبری، عمادالدین ، کامل بهائی، ج 2، ص 179، (این کتاب، اثر عالم بزرگوار، شیخ عمادالدین الحسن بن علی بن محمد طبری امامی است که به امر وزیر بهاءالدین، حاکم اصفهان در (قرن ششم هجری)؛ روزگار سلطنت هلاکوخان، نوشته شده است. به ظاهر، نامگذاری آن به کامل بهائی از آن رو است که به امر بهاءالدین نگاشته شده است). جواد محدثی در فرهنگ عاشورا ، ص 200 این مطلب را از منتهی الامال شیخ عباس قمی، ص 437 نقل می کند. عین این مطلب در تاریخ الفی، ص 861 آمده است. معالی السبطین، ج2، ص 127 نام این دختر را رقیه ذکر کرده است.
[184]. ماهنامه بینالمللی زائر وابسته به آستان قدس رضوی، شماره 135، اسفند 1384.
[185]. ابن قولويه، جعفر بن محمد، كامل الزيارات، محقق و مصحح: امينى، عبد الحسين، ص 67.
[186]. دینورى، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 184.
[187]. طوسى، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال، تصحیح و تعلیق: مصطفوى، حسن، ص 48.
[188]. الامامة و السیاسة، ج 1، ص 180 و 184، این نامه با اختلاف در الفاظ، در این منابع نیز آمده است: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 44، ص 212 به بعد؛ اختیار معرفه الرجال، ص 48.
[189]. خوارزمی، مقتل الحسین،ح 1،ص 268؛ مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار، ج 17 ص 13.
[190]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافى، ج 1، ص 54؛ حر عاملى، محمد بن حسن، وسایل الشیعه ،ج 11،ص 510.
[191]. حر عاملى، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 2، ص 173؛ صدوق، محمد بن على ، الخصال، محقق و مصحح: غفارى، على اكبر، ج ۱، ص ۴۷۵.
[192]. نساء، 59.
[193]. صدوق، محمد بن علی ، كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 253.
[194]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 30.
[195]. طوسى، محمد بن الحسن، امالی، ص 159 و 160.
[196]. فیاض لاهیجی، گوهر مراد، ، مقدمه از: قربانى، زين العابدين، ص 583.
[197]. مفید، محمد بن محمد ، أوائل المقالات في المذاهب و المختارات، ص 39.
[198]. حشویه بر فرقهای از عامّه (اهل سنت) اطلاق میشود که به هر خبری، هرچند متناقض عمل میکنند و به ظواهر قرآن، هرچند مخالف با دلیل قطعی تمسک میجویند.
[199]. شریف مرتضی، الشافي في الإمامة، تحقيق و تعليق: حسينى، سيد عبد الزهراء، ج ۳، ص ۱۴۸.
[200]. راوندى، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص 245.
[201]. ، كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 92.
[202]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 44، ص 200.
[203]. دانشنامه کلام اسلامی، مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، برگرفته از مقاله «امامت امام حسین (ع)»، شماره ۷۴، ویکیفقه، دانشنامه حوزوی.
[204]. چون گناه یا ظلم به نفس است یا ظلم به دیگران یا ظلم به خدا. از آیات قرآن کریم مانند آیه «وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (57 بقره) استفاده می شود که گناه، ظلم به خدا نیست، ظلم به خود است. حتی به یک معنا، گناه ظلم به دیگران هم نیست؛ زیرا بازگشت ظلم به دیگران، ظلم به خود است؛ زيرا براساس پيوند تكويني عمل با عامل، هيچكس بالاَصاله به ديگري بدي نميكند، مگر به شكل غيرمستقيم: إن أحسَنتُم أحسَنتُم لأنفُسِكُم وإن أسَأتُم فَلَها، هر ظالمي نخست به خود ستم روا ميدارد و سپس سايه ستم او به ديگري ميرسد، چنانكه اگر كسي در خانهاش چاه فاضلاب را بگشايد، خودش مستقيم و دائم از بوي تعفّن آن ميرنجد و گاهي نيز بوي تعفّن چاه، عابران را آزار ميدهد.
[205]. مظفر، محمدرضا، مسائل اعتقادی از دیدگاه تشیع، ترجمه: محمدی اشتهاردی، محمد، ص 84 و 85.
[206]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 25، ص 164.
[207]. مسائل اعتقادی از دیدگاه تشیع، ص 83.
[208]. جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ كَثِيرِ بْنِ عَيَّاشٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ ع بِمَ يُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ بِخِصَالٍ أَوَّلُهَا نَصٌّ مِنَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَيْهِ وَ نَصْبُهُ عَلَماً لِلنَّاسِ حَتَّى يَكُونَ عَلَيْهِمْ حُجَّةً لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَصَبَ عَلِيّاً وَ عَرَّفَهُ النَّاسَ بِاسْمِهِ وَ عَيْنِهِ وَ كَذَلِكَ الْأَئِمَّةُ ع يَنْصِبُ الْأَوَّلُ الثَّانِيَ وَ أَنْ يُسْأَلَ فَيُجِيبَ وَ أَنْ يُسْكَتَ عَنْهُ فَيَبْتَدِئَ وَ يُخْبِرَ النَّاسَ بِمَا يَكُونُ فِي غَدٍ وَ يُكَلِّمَ النَّاسَ بِكُلِّ لِسَانٍ وَ لُغَةٍ؛ بحار الانوار،ج 25،ص 141؛ صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص101؛ احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، ج 1، ص 163، ح 3.
[209]. ؟بن جعفر عن أبيه جعفر بن محمد عن أبيه محمد بن علي عن أبيه علي بن الحسين ع قال الإمام منا لا يكون إلا معصوما و ليست العصمة في ظاهر الخلقة فيعرف بها و لذلك لا يكون إلا منصوصا فقيل له يا ابن رسول الله فما معنى المعصوم فقال هو المعتصم بحبل الله و حبل الله هو القرآن لا يفترقان إلى يوم القيامة و الإمام يهدي إلى القرآن و القرآن يهدي إلى الإمام و ذلك قول الله عز و جل إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ؛ بحارالانوار، ج 25، ص 194؛ معانی الاخبار، ص 132، ح 2.
[210]. شرح باب حادی عشر، فاضل مقداد، ترجمه: عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم ، ص 104.
[211]. بحار الانوار، ج 63،ص 66.
[212]. «إن الإمامة عهد من الله عز و جل معهودة لرجال مسمّين ليس للإمام أن يزويها عن الذي يكون من بعده»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ترجمه: مصطفوی، سید جواد، ج 2، ص 25، ح 3.
[213]. در روایتی میخوانیم: فاطمه زهرا (علیها السلام) آنگاه که با خبر شد گروهی از امت پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرزندی که در رحم دارد (امام حسین علیه السلام) را به شهادت می رسانند، از وضع حمل چنین مولودی اظهار ناراحتی و رنج کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) این خبر را به فاطمه (علیها السلام) رساند که خدای متعال (در مقابل شهادت آن حضرت) منصب امامت و ولایت و وصایت را در فرزندان حضرت قرار داده است و حضرت زهرا (علیها السلام) اظهار رضایت نمود؛ کافی، ج 1 ، ص 364 و 365، ح 4.
[214]. حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، محقق و مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج 27، ص 33 و 34.
[215]. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، محقق و مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 61.
[216]. كهف، 9.
[217]. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 3، ص 398.
[218]. قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله، قصص الأنبياء عليهم السلام، محقق و مصحح: عرفانيان يزدى، غلامرضا، ص 45.
[219]. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 2، ص 301.
[220]. احزاب، 33.
[221]. آل عمران، 61.
[222]. شوری، 23.
[223]. انسان، 5 – 11.
[224]. بحرانى، سيد هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، تحقيق: قسم الدراسات الاسلامية مؤسسة البعثة – قم، ج 5، ص 649.
[225]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر/ آخوندی، محمد، دار الکتب الإسلامیة، ج 1، ص 528.
[226]. انبياء، 73.
[227]. ابن نما حلى، جعفر بن محمد، مثير الأحزان، محقق و مصحح: مدرسه امام مهدى عليه السلام، ص 4.
[228]. احزاب، 39.
[229]. بحرانى اصفهانى، عبدالله بن نورالله، عوالم العلوم و المعارف (مستدرك حضرت زهرا تا امام جواد عليهم السلام)، محقق و مصحح: موحد ابطحى اصفهانى، محمد باقر. ج 17، ص 178.
[230]. سید ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال ، ج 1، ص 342.
[231]. آلعمران، 146.
[232]. ابراهیم، 12.
[233]. مفید، محمد بن نعمان، ارشاد، ص 447 و 448.
[234]. انبیا، 85.
[235]. آلعمران، 21.
[236]. حسينى موسوى، محمد بن أبيطالب، تسلية المُجالس و زينة المَجالس (مقتل الحسين عليه السلام)، محقق و مصحح: حسون، كريم فارس، ج 2، ص 160.
[237]. نحل، 36.
[238]. عوالم العلوم و المعارف (مستدرك حضرت زهرا تا امام جواد عليهم السلام)، ص 174.
[239]. جمعه، 2.
[240]. طوسى، محمد بن الحسن، تهذيب الأحكام ، محقق و مصحح: خرسان موسوی، حسن، ج 6، ص 113.
.[241] ر. ک: طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، مترجمان، ج 26، ص 147- 148؛ فخرالدين رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج30، ص 74 و 75.
.[242] انسان، 8.
.[243] جعفری، یعقوب، سيماى امام على عليه السلام در قرآن، ص 364.
.[244] طبق نقلی که فضه نیز مانند آن چهار نفر نذر کرده باشد.
.[245] «ممکن است سؤال شود كه مطابق شأن نزول، مرد اسير به هنگام افطار بر در خانه على (علیه السلام) آمد! مگر در آن زمان، اسيران، زندانى نبودند؟ در جواب باید گفت: مطابق گزارش تاريخ در زمان پيامبر (صلی الله علیه و آله) مطلقا زندانى وجود نداشت، و حضرت، اسيران را تقسيم كرده و به دست مسلمانان مىسپرد، و مىفرمود مراقب آنها باشيد، و به آنها نيكى كنيد، و گاه كه آنان توانايى بر تأمين غذاى آنها را نداشتند، از ديگر مسلمانان براى اطعام اسيران كمک مىگرفتند، و آنها را همراه خود و يا حتى بدون همراهى خود به سراغ ساير مسلمانان مىفرستادند، تا به آنها كمک كنند؛ زيرا در آن موقع مسلمانان سخت در مضيقه بودند. البته بعدا كه حكومت اسلامى گسترش پيدا كرد، و تعداد اسيران زیاد شد و حتى مجرمان زياد شدند، زندان به وجود آمد و ارتزاق اسيران و مجرمان از طريق بيت المال صورت مىگرفت». مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج 25، ص 354.
.[246] انسان، 7- 22.
.[247] امین، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج 14، ص 2378- 239.
[248]. زمخشری، محمود بن عمر، تفسیر کشاف، ج 3، ص 297؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، ج 1، ص 304؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج 4، ص 528.
.[249] ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 35، ص 243.
[250]. بر گرفته از نمایه 18439 اسلام کوئست.
[251]. طبرسى، فضل بن حسن، إعلام الورى باعلام الهدي، ج 2، ص 186.
[252]. طوسى، محمد بن الحسن، امالی، ص 633.
[253]. شریف قرشی، باقر، حياة الامام الحسين بن على(ع)، ج 2، ص 264؛ امام در جملهاى ديگر مىفرمايد: «اللهم انى احب المعروف و انكر المنكر»، مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 43، ص 328.
.[254] «الاترون الى الحق لايعمل به و الى الباطل لايتناهى عنه ليرغب المؤمن فى لقاءاللَّه فانى لاارى الموت الاّ السعادة والحياة مع الظالمين الاّ برماً»، امین عاملی،، سید محسن، اعيان الشيعة، ج 4، بخش اول، ص 234 و 235؛ امام در خطابش به لشكر كوفه فرمود: «اناللَّه و انا اليه راجعون هولاء قوم كفروا بعد ايمانهم فبعداً للقوم الظالمين»، گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 416 و 417.
[255]. ديگر بايد فاتحۀ اسلام و مسلمانى را خواند و با آن وداع گفت، آن گاه كه جامعه و مردم دچار زمامدار و رهبرى مانند يزيد گردند، سید ابن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، ص، 24.
.[256] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 98، ص 331.
[257]. برای آگاهی بیشتر، نک: ترخان، قاسم، نگرشی عرفانی، فلسفی و کلامی به: شخصیت و قیام امام حسین (علیه السلام).
[258]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 44، ص 182.
[259]. همان، ج 43، ص 244.
[260]. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج 4، ص 74.
[261]. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج 2، ص 827.
[262]. پرسش و پاسخ ها در محضر آیت الله جوادی آملی، ج ۲، ص ۸۸.
[263]. انبیاء، ۲۶، «وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ؛ آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندی برای خود انتخاب کرده است! او منزه است (از این عیب و نقص)؛ آنها (فرشتگان) بندگان شایسته اویند».
[264]. تحریم، 6، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ نارًا وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگها است نگه دارید؛ آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سختگیر هستند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمیکنند و آنچه را فرمان داده شدهاند (به طور کامل) اجرا مینمایند!».
[265]. مکارم شیرازی، در پرسش و پاسخ های حضوری.
[266]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج 4، ص 280.
[267]. تحریم، 6.
[268]. صافات، ۱۶۴.
[269]. شريف الرضى، محمد بن حسين، مترجم و شارح: فيض الاسلام، على نقى، نهج البلاغه فیض الاسلام، ج 1، ص 28، خطبه 1.
[270]. پرسش ها و پاسخ ها در محضر آیت الله جوادی آملی، ج ۲، ص 78 و ۸۸.
[271]. در این باره ر.ک: محمد، احسانی فر، مقاله «پژوهشی در روایات فطرس ملک»، مجله علوم حدیث شماره ۳۴ (سال نهم، شماره چهارم، زمستان 1383)، ص ۶۸ – ۸۰؛ نویسنده در این مقاله سند روایات فطرس را معتبر میداند و آن را بهمعنای گناه منزلتی میداند و گناه منزلتی هم منافاتی با عصمت ندارد.
[272]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 44، ص 245.
[273]. ابن شهر آشوب ، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج 3، ص 391؛ بحرانى، سيد هاشم، مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، ج 3، ص 393.
[274]. محمدی اشتهاردی، محمد، امام حسين (علیه السّلام)، آفتاب تابان ولايت، ص 38؛ به نقل از کتاب ادریس که در سال 1895 میلادی در لندن به زبان سریانی چاپ شد و روایت مذکور در ص 514 و 515 آن آمده است.
[275]. عیاشی، محمد بن مسعود؛ کتاب التفسیر (تفسیر عیاشی)، ج 2، ص 329 و 330؛ راوندی، قطبالدین؛ قصص الانبیاء (علیهم السلام)، ص 156 – 257.
[276]. بحرانی، عبدالله، العوالم، تحقیق: مدرسه الامام المهدی (علیه السلام)، ص 596.
[277]. همان.
[278]. العوالم، الامام الحسین (علیه السلام)، ص 103.
[279]. دیلمی، حسن بن ابی الحسن، ارشاد القلوب، ج 2، ص 421 و 422؛ طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص 278 و 279؛ صدوق؛ کمال الدین، ج 2، ص 461؛ طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج 2، ص 463 و 464.
[280]. صدوق، امالی، ص 598.
[281]. صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 78؛ ابن قولویه کامل الزیارات، ص 64؛ مازندرانی، ابن شهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج 4، ص 85.
[282]. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات ، ص 67.
[283]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 16، ص 365.
[284]. صدوق، محمد بن على، خصال، محقق و مصحح: غفارى، على اكبر، ج 1، ص 270.
[285]. احزاب 33.
[286]. حسكاني، عبيد الله بن عبدالله، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، محقق و مصحح: محمودى، محمدباقر، ج 2، ص 95؛ صدوق، محمد بن علی، كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 278.
[287]. صدوق، محمد بن على، خصال، محقق و مصحح: غفارى، على اكبر، ج 1، ص 65.
[288]. صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا (عليه السلام) ، محقق و مصحح: لاجوردى، ج 1، ص 60؛ برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت.
[289]. ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبة الله، شرح نهج البلاغة ، ج3، ص 249.
[290]. لاهوری، اقبال، کلّیات اشعار فارسی اقبال لاهوری، تصحیح: سروش، احمد، ص 74 و 75.
[291]. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام( لابن شهرآشوب)، ج 4، ص 124.
[292]. سربازی، عبدالرحمن، شهسوار كربلا، ص 17.
[293]. محمود عقاد، عباس، ابو الشهداء الحسين بن علي، تحقيق: الساعدي، محمد جاسم، ص 181.
[294]. مهدي، محمدجواد، حسين بن علي (علیه السلام) را بهتر بشناسيم، پژوهشي-مذهبي، ص 223.
[295]. تمامی مطالب برگرفته از: اسلامپور کریمی، عسکری، امام حسین (علیه السلام) و قیامش در آینه اندیشه ها، ص 44؛ پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت.
[296]. کتانی، سلیمان، امام علی (علیه السلام) مشعلی و دژی، ترجمه: فارسی، جلال الدین، ص 236.
[297]. جرداق،جرج، صوت العدالة الاسلامیه، شماره 4، ص 76.
[298]. برگرفته از بخش مجلات سایت حوزه نت.
[299]. مجله نور دانش، شماره 3.
[300]. نورى، حسين بن محمد تقى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، محقق و مصحح و ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ص 318.
[301]. بارا، آنتوان، حسین در اندیشه مسیحیّت؛ آنتوان بارا؛ سوری الاصل و ساکن کویت، نویسندهای توانا وادیبی با ذوق است و علاوه بر کتاب مذکور، 15 جلد کتاب دیگر نیز به رشته تحریر درآورده که بیشتر آنها در حوزه ادبیات و رمّان و داستان میباشد. وی همچنین روزنامه نگاری حرفهای است که اخیرآ چهل و یکمین سال فعالیت مطبوعاتی اش را آغاز کرده، او در مجلات و روزنامههای معروف و مختلف فعالیت داشته و در حال حاضر سردبیر هفته نامه شبکه الحوادث کویت است.
[302]. روزنامه کیهان، 4/11/1385.
[303]. مجله نور دانش، شماره 3.
[304]. محمدی اشتهاردی، محمد، امام حسین (علیه السلام) آفتاب تابان ولایت، ص 218.
[305]. هاشمی نژاد، عبد الکریم، درسی که حسین به انسانها آموخت، ص 439.
[306]. همان، ص 445.
[307]. مظلومی، رجبعلی، رهبر آزادگان، ص 52.
[308]. همان، ص 53.
[309]. ابی مخنف، مقتل ابی مخنف، ترجمه: جودکی، حجت الله، ص 74 و 75.
[310]. کورت فریشلر، امام حسین (علیه السلام) و ایرانیان، ترجمه: منصوری، ذبیح الله ، ص 11 و 12.
[311]. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه: طاهری، ابوالقاسم، ج 4، ص 249.
[312]. مجله نور دانش، سال دوم، ش 3، ص 96.
[313]. همان.
[314]. همان.
[315]. دهاقانی، ناصر، قیام حسین (علیه السلام) و یارانش، ص 20.
[316]. نبرد ترموپیل یکی از نبردهای ایران و یونان است که در سال ۴۸۰ پیش از میلاد در تنگهٔ ترموپیل (Thermopylae)٬ بین سپاهیان لئونیداس (Leonidas)٬ پادشاه اسپارت و سپاهیان خشایارشا هخامنشی در گرفت.
[317]. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا ، ص 279.
[318]. تمامی مطالب برگرفته از: اسلامپور کریمی، عسکری، امام حسین (علیه السلام) و قیامش در آینه اندیشهها، ص 44؛ پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت. لینک شود.
[319]. راوندى، قطب الدین سعید، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 245 و 246.
[320]. همان، ص 200 و 201.
[321]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 44، ص 184.
[322]. همان.
[323]. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات ، ص 67.
[324]. بحرانى، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 192.
[325]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 44، ص 243.
[326]. صافات، 107.
[327]. صدوق، محمد بن على، خصال، ج 1، ص 58.
[328]. صدوق، محمد بن على، امالی، ص 251.
[329]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 44، ص 383.
[330]. ابن عساکر، تهذیب، ج 4، ص 327.
[331]. بحار الأنوار، ج 44، ص 368.
[332]. برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت.
[333]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 65؛ فيض كاشانى، ملا محسن، المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، تصحيح و تعليق: غفارى، على اكبر، ج 4، ص 222؛ الحسنى، هاشم معروف، سيرة الأئمة الاثني عشر عليهم السلام، ج 3، ص 28؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ترجمه: زوارئی، حسین، ج 2، ص 14 به بعد.
[334]. نحل، 23.
[335]. همان.
[336]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، ج 2، ص 257.
[337]. نساء، 86.
[338]. همان.
[339]. کشف الغمة فی معرفة الائمة ، ج 2، ص 32.
[340]. آل عمران، 134.
[341]. همان.
[342]. همان.
[343]. کشف الغمة، ج 2، ص 31.
[344]. العسقلانى، ابن حجر، الاصابة فى تمییز الصحابة، ج 1، ص 333..
[345]. ابن عساکر، تاریخ دمشق، (جلد مربوط به شرح حال حسین بن على علیه السلام)، تحقیق: محمودى، شیخ محمد باقر، ص 164..
[346]. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص، 114 و 249 و 530. .
[347]. همان، ص 507.
[348]. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 405..
[349]. الاصابة فى تمییز الصحابة، ص 333.
[350]. الدینورى، ابن قتیبة، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 184..
[351]. طوسى، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال، تصحیح و تعلیق: المصطفوى، حسن، ص 48..
[352]. الامامة و السیاسة، ج 1، ص 180؛ این نامه با اختلاف در الفاظ، در مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 212 به بعد؛ طبرسی، نام؟، الاحتجاج على أهل اللجاج ، ج 2، ص 161؛ اختیار معرفة الرجال، ص 48، آمده است، ولى در اینجا ترجمه عبارت الامامة و السیاسة در نظر گرفته شده است.
[353]. الکوفى، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الکوفى، ص 206؛ الاحتجاج على أهل اللجاج ، ص 161؛ امینى، عبدالحسین، الغدیر، ج 1، ص 198.
[354]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول..
[355]. شریف القرشى، باقر، حیاة الامام الحسین بن على علیه السلام، ج 2، ص 231 (به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید).
[356]. کلیه مطالب برگرفته از سایت اندیشه قم. لینک شود.
[357]. ابن عبدالبر؛ الأستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: البجاوی، علی محمد، ج 3، ص 939؛ العسقلانی، ابن حجر؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 2، ص 69.
[358]. صدوق، علی بن محمد، التوحید، ص 307 و 308؛ دیلمی، حسن بن ابی الحسن، ارشاد القلوب، ج 2، ص 376؛ صدوق، علی بن محمد، الامالی، ص 344 و 345.
[359]. البغدادی، ابن حبیب، المحبر، تحقیق ایلزه لیختن شتیتر، ص293.
[360]. الأستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3، ص 939؛ المحبر، ص 292.
[361]. دینورى، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، تحقیق: شیری، علی، ج 1، ص 95؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق: ابوالفضل ابراهیم، محمد، ج 4، ص 514؛ البلاذری، احمد بن یحییف انساب الاشراف، تحقیق: محمودی، محمد باقر، ج 2، ص 241.
[362]. معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 111.
[363]. مفید، محمد بن نعمان، الجمل، ص 348؛ خلیفه، بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، تحقیق فواز، ص 111؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 14، ص 187؛ الذهبی؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، ج 3، ص 485.
[364]. المنقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، تحقیق: عبدالسلام، محمد هارون، ص 141و 249 و 530؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 299؛ الامامه و السیاسه، ص 182؛ الکوفی، ابن اعثم، الفتوح، تحقیق شیری، علی، ج 3، ص 24.
[365]. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 186.
[366]. وقعة صفین، ص 114و 115؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 186.
[367]. دثار. [ دِ ] (ع اِ) جامه ٔ بر تن و آن بالای شعار باشد از جامه ها. (منتهی الارب ). جامه ٔ بر تن . (ناظم الاطباء). جامه که بتن ملصق نباشد مانند چادر و جبه و عبا و آن بر روی شعار قرار گیرد از جامه ها. (از ناظم الاطباء). مقابل شعار. جامه که بر بالای جامه ٔ دیگر پوشند و آن جامه ٔ زیرین را شعار گویند. (آنندراج ). جامه ٔ بیرونی . آنچه بر زبرپوشند. جامه که بر بالای جامه پوشند. جامه ٔ بر تن فوق شعار. جامه ٔ زبرپوش . روپوش . زبرپوش . جامه ٔ روی . مقابل جامه ٔ زیرین . هر جامه که به بدن ملصق نباشد و آنرا بر جامه ٔ دیگر پوشند مثل چادر و رضائی . (غیاث ). جامه ٔ روی پوش . ج ، دُثُر. (مهذب الاسماء)؛ لغت نامه دهخدا.
[368]. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 186.
[369]. تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج 5، ص 61؛ مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، تحقیق: امامی، ابوالقاسم، ج 1، ص 556.
[370]. وقعة صفین، ص530؛ تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج 5، ص 61؛ تجارب الامم، ج 1، ص 556.
[371]. امام علی(علیه السلام) در یکی از روزهای جنگ صفین، آن گاه که دید فرزندش حسن (علیه السلام) به کارزار می شتابد، فرمود:«این جوان را برایم نگاه دارید که مبادا توانم را ببرد. مرا دریغ می آید که این دو؛ (حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام))، به کام مرگ روند و نسل پیامبر (ص) قطع شود».
[372]. وقعة صفین، ص 507.
[373]. الأستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3، ص 939؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 2، ص 69.
[374]. الأستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3، ص 939.
[375]. مازندرانی، ابن شهر آشوب، المناقب، ج 3، ص 194؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 10، ص 100.
[376]. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 2، ص 297.
[377]. كشى، محمد بن عمر، رجال الكشي – إختيار معرفة الرجال، محقق و مصحح: طوسى، محمد بن حسن؛ مصطفوى، حسن، ص 51.
[378]. ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله، شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد، محقق و مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل، ج 18، ص 409.
[379]. هلالى، سليم بن قيس، كتاب سليم بن قيس الهلالي، محقق و مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد، ج 2، ص 789.
[380]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 44، ص 325.
[381]. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 89.
[382]. شوشتری (تستری)، قاضى نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 11، ص 603.
[383]. واقدى، محمد بن عمر، مغازى تاريخ جنگهاى پيامبر (ص)، ترجمه، مهدوى دامغانى، محمود، ص 209.
[384]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الطبري، ترجمه، پاينده، ابو القاسم، ج 3، ص 1039 و 1040.
[385]. يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب ابن واضح، تاريخ اليعقوبى، ترجمه، آيتى، محمد ابراهيم، ج 1، ص 427 و 428.
[386]. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 10، ص 398.
[387]. صدوق، امالی، ص 142.
[388]. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، بخش مربوط به اعمال ماه محرم.
[389]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 24، ص 284.
[390]. نمایۀ شمارۀ 2302 (سایت اسلام کوئست: 2518).
[391]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 44، ص 245.
[392]. عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ مُرُوا شِيعَتَنَا بِزِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ (ع) فَإِنَّ إِتْيَانَهُ مُفْتَرَضٌ عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ- يُقِرُّ لِلْحُسَيْنِ (ع) بِالْإِمَامَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل، ابن قولويه، جعفر بن محمد، كامل الزيارات، محقق و مصحح: امينى، عبد الحسين، ص 121.
[393]. ابن قولويه، جعفر بن محمد، كامل الزيارات، محقق و مصحح: امينى، عبد الحسين، ص 138.
[394]. همان، ص 118.
[395]. همان، ص 132.
[396]. همان، ص 135.
[397]. (اى پيامبر!) هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند، آل عمران، 169.
[398]. مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، ج 98، ص 257 – 262.
[399]. ابن قولويه، جعفر بن محمد، كامل الزيارات، محقق و مصحح: امينى، عبد الحسين، ص 197.
[400]. سید ابن طاووس، على بن موسى، الإقبال بالأعمال الحسنة، محقق و مصحح: قيومى اصفهانى، جواد، ج 3، ص 340.
[401]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 98، ص 345.
[402]. كفعمى، ابراهيم بن على، البلد الأمين و الدرع الحصين، 284 .
[403]. ابن مشهدى، محمد بن جعفر، المزار الكبير، محقق و مصحح: قيومى اصفهانى، جواد، ص 414.
[404]. بحار الأنوار، ج 98، ص 352.
[405]. الإقبال بالأعمال الحسنة، ج 1، ص 332.
[406]. طوسى، محمد بن الحسن، تهذيب الأحكام، محقق و مصحح: خرسان موسوى، حسن، ج 6، ص 113؛ طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج 2، ص 788.
[407]. مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج 2، ص 772.
[408]. نورى، حسين بن محمد تقى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، محقق و مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج 10،ص 412.
[409]. كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج 6، ص 474.
………………………..
پایان پیام/ 101
لینک کوتاه
سوالات و نظرات